reboot

/ˌriːˈbuːt//ˌriːˈbuːt/

(کامپیوتر) ریبوت کردن، دوباره راه انداختن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: combined form of boot.

جمله های نمونه

1. Just reboot the system and try again.
[ترجمه گوگل]فقط سیستم را ریستارت کنید و دوباره امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]مجددا سیستم را مجددا راه اندازی کنید و دوباره امتحان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If a program crashes you usually have to reboot the computer.
[ترجمه محمدتقی احمدزاده] معمولا در هنگام هنگ کردن یک نرم افزار، باید کامپیوتر را خاموش و روشن کرد.
|
[ترجمه گوگل]اگر برنامه ای از کار بیفتد، معمولاً باید کامپیوتر را راه اندازی مجدد کنید
[ترجمه ترگمان]اگر یک برنامه سقوط می کند، شما معمولا باید رایانه را مجددا راه اندازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To reboot the systems, just switch them back on again and keep hitting returns when asked about loading VAPs etc.
[ترجمه گوگل]برای راه‌اندازی مجدد سیستم‌ها، کافی است دوباره آن‌ها را روشن کنید و هنگامی که در مورد بارگیری VAP‌ها و غیره از شما پرسیده می‌شود، بازگشت‌ها را فشار دهید
[ترجمه ترگمان]برای راه اندازی مجدد سیستم ها، دوباره آن ها را دوباره روشن کنید و به بازگشت ها در زمانی که درباره بارگیری VAPs پرسیده می شود، نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You must reboot this computer for the name change to take effect.
[ترجمه گوگل]برای اعمال تغییر نام، باید این رایانه را ریبوت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید این رایانه را برای تغییر نام خود راه اندازی مجدد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After you finish the above steps, reboot the computer, then an ID CODE will pop up when you open the software. Then there is no problem for registration.
[ترجمه گوگل]پس از اتمام مراحل بالا، کامپیوتر را مجددا راه اندازی کنید، سپس با باز کردن نرم افزار یک ID CODE ظاهر می شود بعد ثبت نام مشکلی نداره
[ترجمه ترگمان]بعد از این که مراحل بالا را تمام کردید، رایانه را راه اندازی کنید، سپس یک کد شناسه زمانی که نرم افزار را باز کنید، ظاهر خواهد شد سپس هیچ مشکلی برای ثبت نام وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That's it - after a reboot the NVIDIA drivers should be automatically loaded at boot time.
[ترجمه گوگل]تمام است - پس از راه اندازی مجدد، درایورهای NVIDIA باید به طور خودکار در زمان بوت بارگذاری شوند
[ترجمه ترگمان]پس از راه اندازی مجدد، رانندگان NVIDIA باید به طور خودکار در زمان بوت بار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You must reboot the machine before this component can be added.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه این مؤلفه اضافه شود، باید دستگاه را راه اندازی مجدد کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید قبل از افزودن این مولفه، دستگاه را مجددا راه اندازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Quite often they fail to save and you reboot the device.
[ترجمه گوگل]اغلب آنها ذخیره نمی شوند و شما دستگاه را راه اندازی مجدد می کنید
[ترجمه ترگمان]اغلب آن ها موفق به ذخیره و راه اندازی مجدد دستگاه نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unable to reboot this computer . Please reboot the computer manually.
[ترجمه گوگل]راه اندازی مجدد این رایانه ممکن نیست لطفاً رایانه را به صورت دستی راه اندازی مجدد کنید
[ترجمه ترگمان]راه اندازی مجدد این رایانه ممکن نیست لطفا رایانه را به طور دستی راه اندازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Reboot again in normal mode and check if your issue is solved.
[ترجمه گوگل]دوباره در حالت عادی راه اندازی مجدد کنید و بررسی کنید که آیا مشکل شما حل شده است
[ترجمه ترگمان]مجددا در حالت عادی مجددا راه اندازی مجدد کنید و بررسی کنید که آیا مساله شما حل شده است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reboot your machine and delete the trojan horse.
[ترجمه گوگل]دستگاه خود را مجددا راه اندازی کنید و اسب تروجان را حذف کنید
[ترجمه ترگمان]ماشین خود را مجددا راه اندازی کنید و اسب trojan را حذف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The only problem is, I have to reboot the FTP service after every system reboot.
[ترجمه گوگل]تنها مشکل این است که من باید پس از هر بار راه اندازی مجدد سیستم، سرویس FTP را راه اندازی مجدد کنم
[ترجمه ترگمان]تنها مشکل این است که، پس از راه اندازی مجدد هر سیستم، باید سرویس FTP را مجددا راه اندازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If haven list, please uninstall Netguard, reboot the computer and install agent.
[ترجمه گوگل]اگر فهرست پناهگاه، لطفا Netguard را حذف نصب کنید، کامپیوتر را مجددا راه اندازی کنید و عامل را نصب کنید
[ترجمه ترگمان]اگر لیست ندارید، لطفا uninstall Netguard، راه اندازی مجدد کامپیوتر و عامل نصب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A reboot or shutdown to change the operating system configuration.
[ترجمه گوگل]راه اندازی مجدد یا خاموش کردن برای تغییر پیکربندی سیستم عامل
[ترجمه ترگمان]راه اندازی مجدد یا تعطیلی برای تغییر پیکربندی سیستم عملیاتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A reboot or shutdown to fix a problem with an unresponsive application.
[ترجمه گوگل]راه‌اندازی مجدد یا خاموش کردن برای رفع مشکل برنامه‌ای که پاسخگو نیست
[ترجمه ترگمان]راه اندازی مجدد یا تعطیلی برای رفع یک مشکل با یک برنامه پاسخ دهنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] راه اندازی مجدد - راه اندازی مجدد - راه اندازی دوباره ی کامپیوتر، یعنی خاموش کردن و سپس روشن کردن آن . نگاه کنید به boot .

انگلیسی به انگلیسی

• restarting of a computer, booting a computer again, stopping of a computer operation and reactivating it afterward (computers)

پیشنهاد کاربران

در حوزه بازی های ویدیویی: بازشروع، بازنو کردن
در علم رایانه معنی reboot با restart یکی است.
از آنجاکه در این فرایند دستگاه یکبار خاموش و یکبار روشن می شود میتوان از عبارت خاموش روشن کردن یا خاموش و روشن کردن بهره گرفت.
رایانه را خاموش روشن کردم
رایانه را خاموش و روشن کردم.
[اقتصاد] احیای بازار
reboot ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: بازراه‏اندازی کردن
تعریف: به‏کار انداختن دوبارۀ یک رایانه بلافاصله پس از خاموش کردن آن
اگه رایانه رو ریبوت کنیم اطلاعاتش حذف میشه و برمیگرده ب تنظیمات کارخانه یا
Rebootباresetفرق داره؟
باز راه اندازی ، راه اندازی دوباره ، باز کاراندازی ، کاراندازی دوباره

بپرس