realisation

جمله های نمونه

1. I was hit by the realisation that I might die.
[ترجمه ظظ] ناگهان دریافتم که ممکن است بمیرم
|
[ترجمه گوگل]متوجه شدم که ممکن است بمیرم
[ترجمه ترگمان]به شدت درک کرده بودم که ممکن است بمیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It'seemed that the realisation of his life's dream oppressed him with overjoy.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که تحقق رویای زندگی او را از خوشحالی مضطرب کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که درک رویای زندگی او با overjoy او را عذاب می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The realisation that the murderer must have been a close friend came as a shock.
[ترجمه عیسی علوی] دانستن اینکه قاتل باید دوستی نزدیک باشد شوکه کننده بود
|
[ترجمه گوگل]فهمیدن اینکه قاتل باید دوست صمیمی بوده باشد، شوکه کننده بود
[ترجمه ترگمان]درک موضوع این بود که قاتل یک دوست صمیمی به عنوان یک شوک به اینجا امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's pull together for the early realisation of the four modernizations.
[ترجمه گوگل]بیایید برای تحقق اولیه چهار نوسازی دور هم جمع شویم
[ترجمه ترگمان]بیایید برای درک اولیه چهار modernizations با هم کنار بیاییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The realisation that she was gone was like a knife thrust.
[ترجمه گوگل]فهمیدن اینکه او رفته است مانند یک ضربه چاقو بود
[ترجمه ترگمان]درک موضوع این بود که او مثل یک چاقو از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is now a growing realisation that things cannot go on like this for much longer.
[ترجمه گوگل]اکنون این درک رو به رشد وجود دارد که همه چیز نمی تواند برای مدت طولانی تری به همین منوال پیش برود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یک درک رو به رشد وجود دارد که همه چیز نمی تواند بیشتر از این ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The realisation left him with a feeling of anguish so great that it threatened to engulf him.
[ترجمه گوگل]این درک، او را با احساس اندوه چنان شدیدی مواجه کرد که او را تهدید می کرد
[ترجمه ترگمان]درک موضوع او را با احساسی چنان بزرگ تنها گذاشته بود که او را تهدید کرد که او را باخود برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the spoils are enough to cushion the realisation that she will never be totally free of this marriage.
[ترجمه گوگل]اما غنایم کافی است تا متوجه شود که او هرگز کاملاً از این ازدواج رها نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]اما غنایم کافی هستند تا درک کنند که هرگز از این ازدواج آزاد نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her hand froze against his cheek as the realisation tensed every muscle in her body.
[ترجمه گوگل]دستش روی گونه‌اش یخ زد و متوجه شد که تمام ماهیچه‌های بدنش منقبض شده بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که درک موضوع تمام عضلات بدنش را عصبی کرده بود، دستش در برابر گونه هایش منجمد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Harmony and group awarenesses develop, in particular a realisation of responsibility towards your companions.
[ترجمه گوگل]هماهنگی و آگاهی های گروهی، به ویژه درک مسئولیت در قبال همراهان شما ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]هارمونی و گروه به طور خاص توسعه می یابند، به ویژه درک مسئولیت پذیری نسبت به همراهان خود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Often, this realisation is quite sudden, being triggered by a particular problem or crisis.
[ترجمه گوگل]اغلب، این درک کاملاً ناگهانی است و توسط یک مشکل یا بحران خاص آغاز می شود
[ترجمه ترگمان]اغلب، این درک کاملا ناگهانی است، که توسط یک مشکل یا بحران خاص ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Along the link there also flows a realisation that there are more efficient ways to run a country.
[ترجمه گوگل]در امتداد این پیوند همچنین این درک وجود دارد که راه‌های کارآمدتری برای اداره یک کشور وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در کنار این لینک، این درک وجود دارد که روش های کارآمد تری برای اداره کشور وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sudden realisation burnt into her mind like a brand.
[ترجمه گوگل]درک ناگهانی مانند یک برند در ذهن او سوخت
[ترجمه ترگمان]درک ناگهانی او مثل یک لکه نور در ذهنش روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's the realisation that they are not perfectible which weighs on all these Emersonians.
[ترجمه گوگل]این درک این است که آنها کامل نیستند که بر همه این امرسونی ها سنگینی می کند
[ترجمه ترگمان]این حقیقت است که آن ها perfectible نیستند که روی همه این Emersonians سنگینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of making real, accomplishment; fulfillment, state of being made real; something that has been realised; (music) musical composition that has been completed or enhanced by another person who is not the composer; recognition, coming to understand clearly (also realization)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : realize
اسم ( noun ) : reality / realism / realist / realization
صفت ( adjective ) : real / realizable / realistic
قید ( adverb ) : real / really / realistically
تجزیه و تحلیل
Analysis
تجزیه و تحلیل
تحقّق
واقعیت
تفهیم شدن
تشخیص
به سرانجام رساندن
آماده تحویل ساختن
تبدیل به پول

بپرس