rapprochement

/ˌræˌproʃˈmɑːn//ræˈprɒʃmɒŋ/

معنی: نزدیکی، ایجاد روابط حسنه، تمایل بدوستی
معانی دیگر: آشتی، دوباره دوستی، دوستی مجدد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the renewal or establishment of a friendly relationship, esp. between nations; state of reconciliation.

جمله های نمونه

1. the rapprochement between east and west
آشتی میان شرق و غرب

2. I hope for a rapprochement between our two countries.
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که بین دو کشور نزدیک شود
[ترجمه ترگمان]من به ایجاد روابط حسنه بین دو کشور امیدوار هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There now seems little chance of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه گوگل]اکنون به نظر می رسد شانس کمی برای نزدیکی میان جناح های متخاصم وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد شانس کمی برای ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are signs of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از نزدیکی بین جناح های متخاصم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There're signs of rapprochement between George and his son.
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از نزدیکی جورج و پسرش وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در آنجا نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جورج و پسرش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This policy included a greater rapprochement with the fundamentalist Jamaat-i-Islami.
[ترجمه گوگل]این سیاست شامل نزدیکی بیشتر با جماعت اسلامی اصولگرا بود
[ترجمه ترگمان]این سیاست شامل ایجاد روابط حسنه بیشتر با جماعت بنیادگرای اسلامی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The encouraging rapprochement between Tehran and London that we'd heard so much about the previous year was at an end.
[ترجمه گوگل]نزدیکی دلگرم‌کننده بین تهران و لندن که سال گذشته درباره آن بسیار شنیده بودیم به پایان رسیده بود
[ترجمه ترگمان]ایجاد روابط حسنه بین تهران و لندن که در مورد سال قبل شنیده بودیم پایان یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A slow process of rapprochement therefore began in the autumn of 194
[ترجمه گوگل]بنابراین روند کند نزدیک شدن در پاییز 194 آغاز شد
[ترجمه ترگمان]از این رو، روند آرام روابط حسنه در پاییز (۱۹۴)آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The way was therefore open for a rapprochement between Childebert and Chilperic, who now adopted the former as his heir.
[ترجمه گوگل]بنابراین راه برای نزدیکی میان چیلدبرت و چیلپریک باز بود، که اکنون اولی را به عنوان وارث خود پذیرفته است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این راه برای ایجاد روابط حسنه بین Childebert و chilperic افتتاح شد که اکنون آن را به عنوان جانشین خود برگزیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Would there have been a rapprochement with John Kennedy?
[ترجمه گوگل]آیا رابطه نزدیکی با جان کندی وجود داشت؟
[ترجمه ترگمان]آیا با جان کندی روابط حسنه برقرار شده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such developments are paving the way to rapprochement between conventional and complementary medicine.
[ترجمه گوگل]چنین تحولاتی راه را برای نزدیک شدن بین طب متعارف و مکمل هموار می کند
[ترجمه ترگمان]چنین تحولاتی در حال هموار کردن راه ایجاد روابط حسنه بین پزشکی متعارف و مکمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The simultaneous process of relaxing autarchy and rapprochement with the western democracies moved very slowly in the first half of the 1950s.
[ترجمه گوگل]روند همزمان کاهش استبداد و نزدیک شدن به دموکراسی های غربی در نیمه اول دهه 1950 بسیار کند پیش رفت
[ترجمه ترگمان]روند همزمان آرامش و ایجاد روابط حسنه با دموکراسی های غربی در نیمه اول دهه ۱۹۵۰ بسیار آهسته حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If the AlomarHirschbeck rapprochement were to be achieved, it would only be the latest in a growing apology fad.
[ترجمه گوگل]اگر قرار بود نزدیکی AlomarHirschbeck حاصل شود، این تنها آخرین مورد در مد روز فزاینده عذرخواهی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر ایجاد روابط حسنه AlomarHirschbeck به دست آید، تنها آخرین مد روز است که مد روز عذر خواهی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Drummond, also an outsider, started Radio 3's rapprochement with the outside world.
[ترجمه گوگل]دراموند، همچنین یک فرد خارجی، نزدیک شدن رادیو 3 را با جهان خارج آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]Drummond، همچنین یک غریبه، ایجاد نزدیکی به رادیو را با دنیای بیرون آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Michael Ryan has looked for a rapprochement between deconstruction and Marxism.
[ترجمه گوگل]مایکل رایان به دنبال نزدیکی بین ساختارشکنی و مارکسیسم بوده است
[ترجمه ترگمان]مایکل رایان به دنبال ایجاد روابط حسنه بین واسازی و مارکسیسم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

ایجاد روابط حسنه (اسم)
rapprochement

تمایل به دوستی (اسم)
rapprochement

انگلیسی به انگلیسی

• establishment or restoration of friendly relations, reconciliation
if there is a rapprochement between two countries, groups, or individuals, they start to become friendly again after a period of disagreement; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مودت
. e. g
Saudi foreign minister arrives in Tehran amid
rapprochement
Reuters. com@
formal
an agreement reached by opposing groups or people
رسمی/ توافق بین گروه های مخالف یا مردم، مصالحه
There are signs of ( a ) rapprochement between the warring faction
Both countries have agreed to seek a rapprochement
Synonym; reconciliation

بپرس