radiance

/ˈreɪdiəns//ˈreɪdɪəns/

معنی: پرتو، درخشندگی، تشعشع، تابندگی، پرتو افکنی، شید
معانی دیگر: درخشش، رخشندگی، تابش، radiancy شید

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: radiancy (n.)
(1) تعریف: the quality of being radiant or bright.
مترادف: brightness, glow, luster, refulgence, resplendence
مشابه: blaze, splendor

(2) تعریف: warmth; cheerfulness.
مترادف: cheerfulness, glow, warmth

- the radiance of her smile
[ترجمه گوگل] درخشش لبخندش
[ترجمه ترگمان] نور لبخند او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a sunny radiance
درخشش آفتابسان

2. She has the vigour and radiance of someone young enough to be her grand-daughter.
[ترجمه گوگل]او نشاط و درخشش جوانی را دارد که نوه دخترش باشد
[ترجمه ترگمان]او قدرت و درخشندگی یک فرد جوان را دارد که دختر بزرگ او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His study is perfused with radiance.
[ترجمه گوگل]مطالعه او پر از درخشش است
[ترجمه ترگمان]اتاق مطالعه اش در پرتو نور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was struck by the radiance of her smile.
[ترجمه گوگل]درخشش لبخند او را تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]از پرتو لبخند او یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She seemed to shine with an inner radiance.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او با درخشندگی درونی می درخشید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که با نوری درونی می درخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Every leaf was picked out in golden radiance.
[ترجمه گوگل]هر برگ با درخشش طلایی انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]هر برگی در پرتو طلایی انتخاب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was true that her early radiance was gone.
[ترجمه گوگل]درست بود که درخشش اولیه اش از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]حقیقت داشت که درخشندگی اولیه او از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Grapefruit, marjoram, peach and camomile for radiance and freshness.
[ترجمه گوگل]گریپ فروت، مرزنجوش، هلو و بابونه برای درخشندگی و طراوت
[ترجمه ترگمان]Grapefruit، marjoram، هلو و camomile برای روشنایی و طراوت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the radiance and exuberance have never abandoned her.
[ترجمه گوگل]اما درخشش و شادابی هرگز او را رها نکرده است
[ترجمه ترگمان]اما آن درخشندگی و exuberance هرگز او را ترک نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A sudden radiance from on high fell on the two and made them look up.
[ترجمه گوگل]درخشش ناگهانی از بالا بر آن دو فرود آمد و آنها را وادار کرد که به بالا نگاه کنند
[ترجمه ترگمان]درخششی ناگهانی از بالا بر روی آن دو افتاد و به بالا نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When she returned, she had a kind of radiance about her.
[ترجمه گوگل]وقتی برگشت، نوعی درخشش در او بود
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشت، او نوعی درخشندگی در او دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He gazed at an ineffable, agonizing radiance which only he could perceive, banishing whatever throwback emotions the brew had triggered.
[ترجمه گوگل]او به درخششی غیرقابل وصف و دردناکی که فقط خودش می‌توانست آن را درک کند، خیره شد و هر گونه عواطف برگشتی را که دم کرده بود را از بین برد
[ترجمه ترگمان]او به نوری وصف ناپذیر و دردناک می نگریست که فقط از آن می توانست درک کند، و هر احساسی را که the فعال کرده بود، دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is a warmth and a radiance about her; her movements are measured, self-assured.
[ترجمه گوگل]گرما و درخشندگی در او وجود دارد حرکات او سنجیده و با اعتماد به نفس است
[ترجمه ترگمان]گرما و تشعشع در او وجود دارد؛ حرکاتش سنجیده و متکی به نفس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The radiance of power hangs around him.
[ترجمه گوگل]درخشش قدرت در اطراف او آویزان است
[ترجمه ترگمان]نور قدرت در اطراف او اویزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرتو (اسم)
light, beam, shaft, ray, radiance, shine, radiancy, rayon

درخشندگی (اسم)
brilliance, radiance, sheen, blaze, luster, irradiance, irradiancy, effulgence, glitter, coruscation, resplendence, resplendency, radiancy, glim, refulgence

تشعشع (اسم)
ray, radiance, radiation, flash, glare, radiancy, refulgence

تابندگی (اسم)
radiance, irradiance, irradiancy, radiancy

پرتو افکنی (اسم)
radiance, radiancy, irradiation

شید (اسم)
radiance, radiancy

انگلیسی به انگلیسی

• brilliance, glowing quality; warmth, joy, happiness; amount of radiation per unit solid angle (optics)
radiance is great happiness which is shown in someone's face.
radiance is also a glowing light shining from something.

پیشنهاد کاربران

● شعف ( حالتی در چهره )
● پرتو
radiance ( فیزیک - اپتیک )
واژه مصوب: تابندگی
تعریف: چگالی شار یا انرژی تابشی یک سطح تابشی در واحد سطح
radiance ( noun ) = درخشش، تابندگی/شادمانی، شعف، سرور، بشاشی، نشاط، طراوت/روشنایی، تابش، پرتو/شعله، حرارت
the radiance of her expression = درخشش چهره او
examples:
1 - the radiance of the fire prevented the firefighters from entering the house.
...
[مشاهده متن کامل]

شعله آتش مانع از ورود آتش نشانان به خانه شد.
2 - He was struck by the radiance of her smile.
او از بشاشی لبخندش متاثر شد ( جا خورد ) .
3 - We basked in the radiance of the African sun.
ما از روشنایی خورشید آفریقا حمام آفتاب گرفتیم.
4 - There was something about her eyes that went beyond radiance.
چیزی در چشمان او وجود داشت که فراتر از شادمانی ( سرور ) بود.

نورانیت

بپرس