racy

/ˈreɪsi//ˈreɪsi/

معنی: تند، مهیج، با روح، جلف، با نشاط، با مزه، دارای طعم اصلی، دارای صفات اصلی و نژادی
معانی دیگر: خوش طعم، خوشمزه، زبانسوز، تند و تیز، سرزنده، سرحال، پر شوق و ذوق، پرشور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: racier, raciest
مشتقات: racily (adv.), raciness (n.)
(1) تعریف: characterized by sexual suggestiveness; off-color; bawdy.
مترادف: bawdy, off-color, risqu�, suggestive, titillating
متضاد: prim
مشابه: dirty, indecent, lewd, obscene, prurient, raunchy, ribald, salacious, smutty, spicy, vulgar

- a racy joke
[ترجمه گوگل] یک شوخی خشن
[ترجمه ترگمان] شوخی بامزه ای بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lively and exciting in style.
مترادف: exciting, lively, stirring
متضاد: dull, lifeless
مشابه: animated, bouncy, exuberant, peppy, spirited, sprightly, vigorous, vivacious

- a racy novel
[ترجمه گوگل] یک رمان نژادپرستانه
[ترجمه ترگمان] رمان مهیج و مهیج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. racy fruit
میوه ی خوش طعم

2. a racy novel
یک رمان داغ

3. this writer's racy humor arouses the reader's enthusiasm
شوخ طبعی زیاد این نویسنده خواننده را به ذوق می آورد.

4. the young and racy style of her poetry
سبک پرحرارت و شورانگیز اشعار او

5. Paul shocked the ladies with his racy stories.
[ترجمه گوگل]پل با داستان های نژادپرستانه خود خانم ها را شوکه کرد
[ترجمه ترگمان]پل با داستان های racy به خانم ها ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her racy stories can be rather shocking.
[ترجمه گوگل]داستان های نژادپرستانه او می تواند نسبتاً تکان دهنده باشد
[ترجمه ترگمان]داستان های مهیج او می تواند تکان دهنده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Pinoy Times, a racy tabloid, landed on my doormat carrying front-page photographs of Erap and an air stewardess.
[ترجمه گوگل]پینوی تایمز، یک روزنامه پرخاشگر، در حالی که عکس های صفحه اول ایراپ و یک مهماندار هوایی را حمل می کرد، روی حصیر خانه ام فرود آمد
[ترجمه ترگمان]روزنامه \"Pinoy تایمز\"، یک روزنامه مصور مهیج، در حالی که عکس های صفحه اول of و مهماندار هواپیما را حمل می کرد، روی پادری فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His voice has a racy fluency blended with the intuitive lilt of generations.
[ترجمه گوگل]صدای او روانی تند دارد که با صدای بصری نسل‌ها ترکیب شده است
[ترجمه ترگمان]صدای او یک روان racy با وزن بصری نسل ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Give the media and the public something racy and mysterious and it will sell.
[ترجمه گوگل]به رسانه ها و مردم چیزی عجیب و مرموز بدهید تا بفروشد
[ترجمه ترگمان]به رسانه ها و مردم چیزی خوش مزه و مرموز بدهید و آن را به فروش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If Gilbert Racy took little account of ecclesiastical structures, his attitude to secular ones was solipsistic.
[ترجمه گوگل]اگر گیلبرت ریسی توجه چندانی به ساختارهای کلیسایی نمی کرد، نگرش او نسبت به ساختارهای سکولار یک انحصارگرایانه بود
[ترجمه ترگمان]اگر گیلبرت racy در مورد ساختارهای کلیسا توجه چندانی نداشت، نگرش او نسبت به عقاید سکولار solipsistic بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pretty racy stuff for the era.
[ترجمه گوگل]چیزهای بسیار خشن برای آن دوران
[ترجمه ترگمان] برای اون دوره خیلی خوش مزه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One of his creations: a racy application called Peekaboo that lets people ogle scantily clad cartoon women.
[ترجمه گوگل]یکی از ساخته‌های او: برنامه‌ای مسابقه‌ای به نام Peekaboo که به مردم اجازه می‌دهد زنان کارتونی کم‌پوش را نگاه کنند
[ترجمه ترگمان]یکی از ساخته های او: یک برنامه مهیج به نام peekaboo که به مردم اجازه می دهد با یکدیگر به یکدیگر نگاه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was all for the racy phrase.
[ترجمه گوگل]او همه طرفدار عبارت نژادپرستانه بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز به خاطر جمله racy بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The book is racy rather than obscene.
[ترجمه گوگل]این کتاب به جای رکیک، نژادپرستانه است
[ترجمه ترگمان]کتاب به جای آن که منافی اخلاق باشد، مهیج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

مهیج (صفت)
stimulant, hot-blooded, agitating, exciting, breathtaking, sensational, stimulating, fiery, excitant, racy, hair-raising

با روح (صفت)
animate, brisk, airy, soulful, snappy, spunky, slashing, fresh, lively, animated, allegro, heartsome, peppery, breathy, racy, warm-blooded

جلف (صفت)
sporty, foppish, rank, gaudy, jaunty, racy, tawdry

با نشاط (صفت)
fresh, vivacious, merry, jolly, sprightly, light-hearted, frisky, racy, unwearied

با مزه (صفت)
funny, tasty, zesty, racy, zestful, sapid

دارای طعم اصلی (صفت)
racy

دارای صفات اصلی و نژادی (صفت)
racy

انگلیسی به انگلیسی

• risque, indelicate; lively, spirited, vigorous
racy writing or behaviour is lively, amusing, and slightly shocking.

پیشنهاد کاربران

Racy اصطلاحی است که برای توصیف محتوایی استفاده می شود که ماهیت وسوسه انگیز، محرک یا تحریک کننده دارد و می تواند شامل محتوایی باشد که از نظر جنسی وسوسه انگیز باشد یا به موضوعات عاشقانه و جذاب بپردازد
سکسی
The couple celebrated their one - year wedding anniversary by shating a racy photo to social media.

بپرس