rid

/ˈrɪd//rɪd/

معنی: رهانیدن از
معانی دیگر: رها کردن، خلاص کردن، (قدیمی - به ویژه زمین را) پاک کردن، موانع را برطرف کردن، (محلی) فرستادن، اعزام کردن، (قدیمی) زمان گذشته و اسم مفعول: ride، پاک کردن از

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rids, ridding, rid, ridded
عبارات: get rid of
• : تعریف: to clear or free from something undesirable (usu. fol. by of).
مترادف: clear, free, purge
مشابه: clean out, cleanse, disencumber, liberate, purify, relieve, unburden

- I want to rid the yard of weeds.
[ترجمه علیرضا] من میخواهم از شر علفهای هرز توحیاطم خلاص بشم
|
[ترجمه Parsa] من میخواهم از علف های هرز توی حیاطم خلاص شوم
|
[ترجمه گوگل] می خواهم حیاط را از شر علف های هرز خلاص کنم
[ترجمه ترگمان] میخوام از شر علف های هرز خلاص شم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. be rid of
(از شر چیزی) خلاص بودن،دک کردن

2. get rid of
از سربازکردن،دک کردن

3. get rid of
(از شر چیزی) خلاص شدن،از سر باز کردن،دک کردن

4. you must rid yourself of these childish thoughts
تو بایستی خودت را از شر این افکار کودکانه آزاد کنی.

5. they must get rid of those pink politicians
آنها باید از شر آن سیاست بازهای چپی خلاص شوند.

6. we must get rid of these do-nothing employees
باید از شر این کارمندان بیکاره راحت شویم.

7. akbar wanted to get rid of the uninvited guests and be alone with his friend
اکبر می خواست مهمانان ناخوانده را از سرباز کند و با دوستش تنها بشود.

8. they were trying to rid their religion of any heterodoxy
آنان می کوشیدند که مذهب خود را از هر گونه کژاندیشی بزدایند.

9. deadwood professors must be gotten rid of
باید از شر استادان بی خاصیت خلاص شد.

10. he couldn't wait to retire and be rid of his many responsibilities
او صبر نداشت که بازنشسته شود و از شر مسئولیت های فراوانش راحت گردد.

11. if you want to marry my daughter you must get rid of this ugly mustache!
اگر می خواهی دختر مرا بگیری باید این سبیل زشت را بتراشی !

12. He shook the blankets vigorously to get rid of the dust.
[ترجمه گوگل]پتوها را به شدت تکان داد تا از گرد و غبار خلاص شود
[ترجمه ترگمان]او پتوها را به شدت تکان داد تا از شر گرد و خاک خلاص شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You must rid yourself of this gloomy mood.
[ترجمه گوگل]شما باید خود را از شر این روحیه غم انگیز خلاص کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید خودت را از این حالت افسرده خلاص کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mother wanted her little son to get rid of the bad habit of picking at his food.
[ترجمه فرشاد] مادر می خواست پسر کوچکش را از شر عادت بد ایراد گرفتن به غذایش خلاص کند.
|
[ترجمه گوگل]مادر می خواست پسر کوچکش عادت بد چیدن غذایش را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]مادر می خواست پسر کوچکش را از شر این عادت بد خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Are you trying to get rid of me?
[ترجمه گوگل]داری سعی میکنی از شر من خلاص بشی؟
[ترجمه ترگمان]داری سعی می کنی از دست من خلاص شی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Try to get rid of your nasty cold.
[ترجمه گوگل]سعی کنید از شر سرماخوردگی خود خلاص شوید
[ترجمه ترگمان] سعی کن از سرمای your خلاص بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This exercise is brilliant for getting rid of flabby tums.
[ترجمه گوگل]این تمرین برای خلاص شدن از شر شکم شل و ول عالی است
[ترجمه ترگمان]این تمرین برای خلاص شدن از شر tums شل عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهانیدن از (فعل)
rid

کلمات اختصاری

عبارت کامل: router ID
موضوع: کامپیوتر
یک پروتکل در مسیر یابی در شبکه

انگلیسی به انگلیسی

• clear of, disencumber, release from, free from; remove, take away
when you get rid of something or someone that you do not want, you take action so that you no longer have them.
if you rid a place or yourself of something unpleasant or annoying, you take action so that it no longer exists, or no longer affects you; a formal use.
if you are rid of someone or something unpleasant or annoying, they are no longer with you or affecting you.

پیشنهاد کاربران

Disposal
Riddance : اسم
خلاصی - رهایی : وقتی کسی از اتاق میره و بقیه یه نفس راحت می کشند .
آقای YOUNG MAN چشمات رو باز کن داخل پرانتز نوشته قدیمی. ینی فرم archaic اون هستش
از بین بردن relieve
اول صفحه خود سایت اپادیس گفته گذشته ride هست که کاملا اشتباه
گذشته اون rode هست نهrid
Rid معنی خلاص شدن از چیزی
I'm just looking a way for rid from this job
EXAMPLE🔝
رهانیدن
خلاص کردن
پاک کردن
از شر شیطان ایبجرخلاص شدن
You got rid of the devil by your mother and father
شما توسط مادرو پدرخود، از شر ایبجر خلاص شدید

خلاص شدن از شر
You got rid of the lizard by your mother
شما از شر مارمولک ایبجر، توسط مادر خود خلاص شدید
شما توسط مادر خود از شر شیطان خلاص شدید
دور انداختن
انداختن ودور کردن
. . . Get rid of
خلاص شدن از شر چیزی یا کسی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس