revolt

/rɪˈvoʊlt//rɪˈvəʊlt/

معنی: بهم خوردگی، طغیان، شورش، انقلاب، شوریدن، شورش یا طغیان کردن، اظهار تنفر کردن
معانی دیگر: برمخ، عصیان، سرپیچی، آشوب، شورش کردن، طغیان کردن، عصیان کردن، نافرمانی کردن، برمخیدن، منزجر کردن، متنفر کردن، بیزار کردن، دلزده کردن، (سخت) روی گردان کردن، به چندش آوردن، منزجر بودن، بیزار بودن، دلزده بودن، روی گردان شدن (از)، چندش گرفتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: revolts, revolting, revolted
(1) تعریف: to enter into active and usu. violent opposition against an established authority or political system.
مترادف: mutiny, rise
مشابه: rebel

- When bread was scarce and the burden of taxes became unbearable, the citizens revolted.
[ترجمه گوگل] وقتی نان کمیاب شد و بار مالیات غیرقابل تحمل شد، شهروندان شورش کردند
[ترجمه ترگمان] هنگامی که نان کمیاب شد و بار مالیات ها غیرقابل تحمل شد، شهروندان شورش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to show a rebellious attitude or act in a rebellious manner.
مترادف: rebel

- If you attempt to control your son's every move, he will revolt.
[ترجمه موسی بندک] اگر تلاش کنی پسرت را برای هر حرکتی کنترل کنی، او در مقابل تو خواهد ایستاد
|
[ترجمه گوگل] اگر سعی کنید هر حرکت پسرتان را کنترل کنید، او طغیان می کند
[ترجمه ترگمان] اگر سعی کنی هر حرکت پسرت را کنترل کنی، او عصیان خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to experience disgust or shock; repel or repulse.
مترادف: appall, disgust, horrify, nauseate, repel, shock, sicken
مشابه: offend

- The dignitaries were revolted by the conditions in the refugee camp.
[ترجمه موسی بندک] شرایط کمپ پناه جویان موجب بیزاری و رویگردانی از مقامات شد
|
[ترجمه گوگل] مقامات بلندپایه از شرایط اردوگاه پناهندگان شورش کردند
[ترجمه ترگمان] مقامات با شرایط اردوگاه پناهندگان شورش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their attitude towards women revolts me.
[ترجمه گوگل] نگرش آنها نسبت به زنان من را شورش می کند
[ترجمه ترگمان] رفتار آن ها نسبت به زنان باعث شورش من می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a rebellion against an established authority, esp. the state.
مترادف: coup, insurgency, insurrection, mutiny, rebellion, revolution, uprising

- The army put an end to the revolt.
[ترجمه گوگل] ارتش به شورش پایان داد
[ترجمه ترگمان] ارتش پایان شورش را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state or condition of those engaged in rebellion.
مترادف: defiance, rebellion

- The whole country is in revolt.
[ترجمه گوگل] کل کشور در شورش است
[ترجمه ترگمان] همه کشور در شورش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the peasants' revolt was crushed
شورش رعایا سرکوب شد.

2. he headed the revolt
او شورش را رهبری کرد.

3. the soldiers' open revolt against the exacting commander
شورش علنی سربازان بر علیه فرمانده سختگیر

4. to raise a revolt
شورش به پا کردن

5. to rise in revolt
به شورش پرداختن

6. to suppress a revolt
شورش را سرکوب کردن

7. be in a revolt against something (or someone)
بر علیه چیزی (یا کسی) در حال شورش بودن

8. he was facing a revolt even in his own party
حتی در حزب خودش هم با عصیان مواجه بود.

9. the natives were ready to revolt
بومیان آماده ی شورش بودند.

10. The news of the revolt meant she had to rewrite her speech.
[ترجمه گوگل]خبر شورش به این معنی بود که او باید سخنرانی خود را بازنویسی می کرد
[ترجمه ترگمان]خبر شورش به این معنا بود که باید دوباره متن سخنرانی را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's no fear of revolt now.
[ترجمه گوگل]اکنون ترسی از شورش وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر ترسی از عصیان وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Troops loyal to the President crushed the revolt.
[ترجمه گوگل]نیروهای وفادار به رئیس جمهور شورش را سرکوب کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان وفادار به رئیس جمهور شورش را سرکوب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Parliament came out in open revolt against the president.
[ترجمه گوگل]پارلمان در شورش آشکار علیه رئیس جمهور برخاست
[ترجمه ترگمان]پارلمنت در قیام علنی علیه رئیس جمهور به عمل آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was an armed revolt in process.
[ترجمه گوگل]یک شورش مسلحانه در جریان بود
[ترجمه ترگمان]یک شورش مسلحانه در جریان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. French farmers are in revolt over cheap imports.
[ترجمه گوگل]کشاورزان فرانسوی به دلیل واردات ارزان شورش می کنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان فرانسوی در حال شورش بر سر واردات ارزان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Revolt broke out when the government decided to raise the price of bread.
[ترجمه گوگل]زمانی که دولت تصمیم به افزایش قیمت نان گرفت، شورش آغاز شد
[ترجمه ترگمان]شورش زمانی آغاز شد که دولت تصمیم گرفت قیمت نان را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهم خوردگی (اسم)
turmoil, disorderliness, muss, revolt

طغیان (اسم)
outbreak, riot, sedition, rebellion, outburst, insurgency, insurgence, insurrection, revolt, overflow, uprising, high water, rage of the sea, rout

شورش (اسم)
uproar, riot, revolution, mutation, sedition, worry, rebellion, insurgency, insurgence, insurrection, revolt, uprising

انقلاب (اسم)
revolution, mutation, upheaval, solstice, revolt

شوریدن (فعل)
rebel, revolt, reluct

شورش یا طغیان کردن (فعل)
revolt

اظهار تنفر کردن (فعل)
revolt

انگلیسی به انگلیسی

• rebellion, uprising, insurrection; act of protest
rebel, rise up against authority; shock, cause disgust; be shocked, feel disgusted
a revolt is a violent attempt by a group of people to change their country's political system.
when people revolt, they use violence to try to change a country's political system.
see also revolting.

پیشنهاد کاربران

قیام، نهضت، جنبش، شورش کردن، شورش یا طغیان کردن، اظهار تنفر کردن، طغیان، شورش، بهم خوردگی، انقلاب، شوریدن، قانون فقه: شورش کردن، روانشناسی: شورش، علوم نظامی: یاغی گری حالت طغیان
اگر به عنوان verb باشه، قیام کردن، انقلاب کردن:
Nationalist revolted against the foreign authority and established their own government.
اگر به عنوان noun باشه، قیام، شورش، براندازی حکومت با استفاده از خشونت، هم معنیهاش:
insurrection
rising
uprising
rebellion
revolt
rebellion
riot
Revolution به معنی انقلاب اسم هست از همین ریشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : revolt
اسم ( noun ) : revolt
صفت ( adjective ) : revolting
قید ( adverb ) : revoltingly
آشوب
ازدحام
انقلاب
جنبش
شر
طغیان
عصیان
غائله
غایله
فتنه
قیام
کودتا
نهضت
هنگامه
بَرمَخیدن.
انقلاب کردن
اسم:
سرکشی و یاغی گری
شورش
فعل:
سرکشی کردن ( فردی )
شورش کردن ( جمعی )
به چندش آوردن

قیام کردن
نا فرمانی کردن , شورش کردن / نافرمانی , شورش
disgust
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس