relinquish

/rəˈlɪŋkwɪʃ//rɪˈlɪŋkwɪʃ/

معنی: ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن
معانی دیگر: دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relinquishes, relinquishing, relinquished
مشتقات: relinquishment (n.)
• : تعریف: to surrender, release, or let go of; give up.
مترادف: forgo, surrender, waive, yield
متضاد: keep, seize
مشابه: abandon, abdicate, cede, discard, disclaim, forbear, forsake, give away, release, renounce, resign

- She relinquished her control of the property.
[ترجمه Mehdi] او ( مونث ) کنترل مال و اموال خود را از دست داد.
|
[ترجمه گوگل] او از کنترل خود بر اموال چشم پوشی کرد
[ترجمه ترگمان] او کنترل ملک را به دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He relinquished his rights as a citizen.
[ترجمه گوگل] او از حقوق شهروندی خود چشم پوشی کرد
[ترجمه ترگمان] حقوق خود را به عنوان شهروندی واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The king relinquished his throne.
[ترجمه گوگل] پادشاه تاج و تخت خود را رها کرد
[ترجمه ترگمان] شاه تاج و تخت او را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to relinquish one's legal rights
از حقوق قانونی خود چشم پوشی کردن

2. those who have tasted freedom will not relinquish it easily
آنان که مزه ی آزادی را چشیده اند به آسانی آن را از دست نخواهند داد.

3. When you relinquish the desire to control your future, you can have more happiness.
[ترجمه نرگس] خوشبختی ات زمانی بیشتر میشه که حس کنترل رو اینده رو از خودت دور کنی
|
[ترجمه گوگل]وقتی میل به کنترل آینده خود را رها کنید، می توانید شادی بیشتری داشته باشید
[ترجمه ترگمان]زمانی که میل به کنترل آینده خود را رها می کنید، می توانید شادی بیشتری داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No one wants to relinquish power once they have it.
[ترجمه نرگس] هیچ کس دوست نداره قدرتی رو که داره از دست بده
|
[ترجمه نوید] هیچکس نمی خواهد قدرت که دارد را از دست بدهد
|
[ترجمه گوگل]هیچ‌کس نمی‌خواهد وقتی قدرت را در اختیار دارد، آن را رها کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی خواهد یک بار دیگر از قدرت دست بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They will never voluntarily relinquish their independence.
[ترجمه نرگس] انها هیچ وقت استقلالشون رو داوطلبانه تسلیم نمی کنند.
|
[ترجمه گوگل]آنها هرگز داوطلبانه استقلال خود را رها نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها هرگز به طور داوطلبانه از استقلال خود دست نخواهند کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was forced to relinquish control of the company.
[ترجمه sara] او مجبور شد از اداره ( کنترل ) شرکت دست بکشد.
|
[ترجمه گوگل]او مجبور شد کنترل شرکت را رها کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد کنترل شرکت را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prince was persuaded to relinquish his claim to the throne.
[ترجمه مجید وحید] شاهزاده متقاعد شد که قید تاج و تخت را بزند.
|
[ترجمه گوگل]شاهزاده متقاعد شد که از ادعای خود برای تاج و تخت چشم پوشی کند
[ترجمه ترگمان]شاهزاده راضی شد که مدعی تاج و تخت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many thought Dole should at least relinquish his post of Senate majority leader to gain freedom from legislative strictures.
[ترجمه sara] بسیاری معتقدند که دول در نهایت باید مقام رهبری اکثریت سنا را ترک کند تا از ساختارهای قانونگذاری رها شود.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری فکر می کردند که دول حداقل باید از سمت خود به عنوان رهبر اکثریت سنا صرف نظر کند تا از محدودیت های قانونی رهایی یابد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم فکر می کنند که دول حداقل باید پست خود را از رهبر اکثریت مجلس سنا برای کسب آزادی از باریک بینی قانونی رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At no time did the abbey relinquish to these groups any of its tight control over economic life.
[ترجمه گوگل]صومعه در هیچ زمانی هیچ گونه کنترل شدید خود را بر زندگی اقتصادی به این گروه ها واگذار نکرد
[ترجمه ترگمان]در هیچ زمان، کلیسا هیچ کدام از کنترل شدید خود بر زندگی اقتصادی را به این گروه ها واگذار نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Conversely, it may not be hard to relinquish certain roles and tasks which were never experienced as rewarding.
[ترجمه گوگل]برعکس، ممکن است کنار گذاشتن برخی از نقش ها و وظایفی که هرگز به عنوان پاداش تجربه نشده اند، سخت نباشد
[ترجمه ترگمان]بالعکس، چشم پوشی از نقش ها و وظایفی که هرگز به عنوان پاداش تجربه نمی شوند، دشوار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Probably these men were persuaded to relinquish their rights for a sum of money in lieu.
[ترجمه گوگل]احتمالاً این افراد متقاعد شده اند که به جای آن مبلغی از حقوق خود صرف نظر کنند
[ترجمه ترگمان]احتمالا این مردان ترغیب شدند که حقوق خود را به جای مبلغی پول از دست بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Slowly, states are beginning to relinquish control of their energy industries.
[ترجمه گوگل]به تدریج، دولت ها شروع به کنار گذاشتن کنترل صنایع انرژی خود می کنند
[ترجمه ترگمان]به تدریج ایالات شروع به ترک کنترل صنایع انرژی خود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. First, it may be difficult for them to relinquish the closeness and identification with their twin in favour of a marriage partner.
[ترجمه sara] اولا ممکن است برای آنها سخت باشد که به خاطر همسر ( شریک ازدواجی ) ، از نزدیکی و همانند سازی ( تطابق ) با دوقلوی خود دست بکشند.
|
[ترجمه گوگل]اول، ممکن است برای آنها دشوار باشد که از نزدیکی و همذات پنداری با دوقلو خود به نفع یک شریک ازدواج صرف نظر کنند
[ترجمه ترگمان]اول، ممکن است برای آن ها دشوار باشد که نزدیکی و شناسایی با twin به نفع شریک ازدواج را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Finally, Franco simply did not want to relinquish his position.
[ترجمه گوگل]در نهایت، فرانکو به سادگی نمی خواست موقعیت خود را رها کند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، فرانکو به سادگی قصد ترک مقامش را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

چشم پوشیدن (فعل)
relinquish, ignore

تخصصی

[حقوق] صرفنظر کردن، ترک کردن، اعراض کردن، واگذار کردن، حقی را از خود سلب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• cede, surrender, give up; forsake, abandon
if you relinquish something such as authority or responsibility, you give it up; a formal word.

پیشنهاد کاربران

محول کردن به چیزی کسی
برگشتن هم معنی میده که در بالا درج شده
None caught shall be relinquished
اون هایی که گیر میفتن دیگه نمیتونن برگردند.
verb
🔴 [ obj] formal : to give up ( something ) : to give ( something, such as power, control, or possession ) to another person or group
🔴 voluntarily cease to keep or claim; give up.
🔴 to give up something such as a responsibility or claim
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 to unwillingly stop holding or keeping something
🔴 to give up something, such as a responsibility or claim
◀️ He refused to relinquish control of his company.
◀️ She relinquished her hold/grip on the steering wheel.
◀️He has relinquished his claim to the throne.
◀️She relinquished control of the family investments to her son
◀️I will not relinquish my rights.
◀️She was forced to relinquish control of the project.
◀️The court ordered him to relinquish custody of his child.
◀️he idea of relinquishing teaching : فکر دست کشیدن از معلمی
◀️ Relinquishing power is harder than seizing it : رهاکردن قدرت از به دست آوردن آن سخت تر است.
◀️ He relinquished his grip on his armchair : صندلی دسته دار را که با دست گرفته بود، ول کرد.
◀️ The project was deferred not relinquished : طرح به تأخیر افتاد؛ ولی از آن صرف نظر نشد.
◀️ to relinquish one's legal rights : از حقوق قانونی خود چشم پوشی کردن
◀️ the territories which they had relinquished : سرزمین هایی که از دست داده بودند
◀️ We have not yet relinquished our hope of victory : ما هنوز امید به پیروزی را از دست نداده ایم.
◀️ he relinquished his managerial role to become chief executive

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : relinquish
✅️ اسم ( noun ) : relinquishment
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
:SYN
Leave - Abandon - Give sth up
✔️حقی را از خود سلب کردن
✔️دست کشیدن از ( چیزی )
✔️چشم پوشی کردن ( مثلاً از یک حق یا مسولیت )
. . .
With respect to the said newspapers the said Charles Foster Kane hereby ⭐relinquishes⭐ all control of thereof and of the pertaining thereto and any and all other newspaper, press and publishing properties of any kind and agrees to abandon all claim thereto
...
[مشاهده متن کامل]

KANE: Which means we're bust all right
Well, out of cash
. . .
Citizen Kane 1941🎥

ببنید الان relinquish معنی دیگه هم می تونه داشته باشه برای مثال مثلا: ( Relinquish your self to me ) یعنی ( خودت رو تسلیم من کن )
انصراف دادن، کنار کشیدن، رها کردن
To give up voluntarily, to quit
Aden has since, had a change of heart and decided to relinquish the career in which she has so thrived
چشم پوشی کردن
از دست دادن
رها کردن
قید چیزی را زدن

بپرس