release

/riˈliːs//rɪˈliːs/

معنی: رهایی، پخش، بخشش، ترخیص، خلاصی، ازادی، رهتیی، استخلاص، رها کردن، منتشر ساختن، ازاد کردن، مرخص کردن
معانی دیگر: آزاد کردن، بیرون دادن، ول دادن، گشادن، در کردن، شل کردن، (از مالیات یا مسئولیت یا مجازات و غیره) معاف کردن، بخشودن، ( از درد و غم و غیره) رهانیدن، (حقوق) صرفنظرکردن، واگذار کردن، آزادی، آزاد سازی، مرخص سازی، ول سازی، بیرون ریزی، بخشودگی، معافیت، تسکین، (درد و غیره) فرونشانی، ول کردگی، رها کردگی، گشادگی، (کتاب و فیلم و غیره) انتشار، پخش کردن، درآوردن، منتشر کردن، عرضه کردن، (حقوق) صرفنظرسازی، واگذاری، انصراف، سند آزادی، رها نامه، (مکانیک) بازکن، راه انداز، آغازگر، ( کتاب و فیلم و غیره ) تازه منتشر شده، تازه، دوباره اجاره کردن (رجوع شود به: lease بعلاوه ی re-)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: releases, releasing, released
(1) تعریف: to liberate from confinement or other form of constraint, such as obligation or pain.
مترادف: emancipate, free, liberate, loose, unshackle
متضاد: check, detain, hold, incarcerate, jail, restrain
مشابه: absolve, acquit, amnesty, deliver, discharge, dismiss, excuse, exonerate, extricate, let off, pardon, rescue, untie

- We released the small fish into the pond.
[ترجمه مهدی] ما ماهی کوچکی را در حوضچه رها کردیم
|
[ترجمه گوگل] ماهی های کوچک را داخل حوض رها کردیم
[ترجمه ترگمان] ما ماهی کوچک را در استخر رها کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The landlord would not release him from his contract.
[ترجمه جونگکوک] کاروانسرا دار قرار نیست هیچ وقت او را از قراردادش رها کند
|
[ترجمه گوگل] صاحبخانه او را از قراردادش آزاد نمی کند
[ترجمه ترگمان] کاروانسرا دار هرگز او را از قرارداد خود رها نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to unfasten or let go of.
مترادف: loose, loosen, unbind, undo, unfasten
متضاد: bind, clasp, clutch, grasp, grip, hold, seize
مشابه: detach, disengage, disentangle, drop, extricate, spring, unhook, untie

- He released the handle.
[ترجمه گوگل] دستگیره را رها کرد
[ترجمه ترگمان] دسته را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The little girl was reluctant to release her father's hand.
[ترجمه گوگل] دخترک تمایلی به رها کردن دست پدرش نداشت
[ترجمه ترگمان] دختر کوچک میل نداشت دست پدرش را رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to allow the publication, circulation, or sale of.
مشابه: circulate, distribute, publish

- The police department released photos of the suspects.
[ترجمه گوگل] اداره پلیس عکس مظنونان را منتشر کرد
[ترجمه ترگمان] اداره پلیس عکس هایی از این مظنونین را منتشر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When was Elvis Presley's first record released?
[ترجمه گوگل] اولین آلبوم الویس پریسلی چه زمانی منتشر شد؟
[ترجمه ترگمان] اولین رکورد الویس پریسلی چه زمانی منتشر شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in law, to surrender or give up (a right or claim).
مترادف: disclaim, renounce, waive
مشابه: forgo, relinquish, surrender
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of liberating from constraint.
مترادف: emancipation, freeing, liberation
متضاد: arrest, grip
مشابه: relaxation, relief, undoing

- His family celebrated his release from prison.
[ترجمه گوگل] خانواده او آزادی او از زندان را جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان] خانواده او آزادی او را از زندان جشن گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an authorization to publish or circulate information.

(3) تعریف: a news story or other piece prepared for publication in a newspaper or announcement on radio or television; press release.
مترادف: news release, press release

(4) تعریف: a device that allows a machine to start or stop.

(5) تعریف: a document that surrenders a right or claim.
مترادف: disclaimer, waiver
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-leases, re-leasing, re-leased
• : تعریف: to lease or rent again.

جمله های نمونه

1. release on bail
به قید کفالت آزاد کردن

2. the release of gas from the cylinder
رها شدن گاز از سیلندر

3. the release of her injury claims came as a great surprise
انصراف او از ادعای خسارت بسیار غیر مترقبه بود.

4. the release of political prisoners was their first condition
آزادی زندانیان سیاسی شرط اول آنها بود.

5. the release of the arrow
رها شدن پیکان

6. to release a caged bird
پرنده ی در قفس را آزاد کردن

7. to release a reserved seat on a plane
از جای رزرو شده در هواپیما صرفنظرکردن

8. to release an arrow
پیکان را رها کردن

9. his latest release is being shown in many cinemas
آخرین فیلم او را در بسیاری از سینماها نشان می دهند.

10. i can't release him from jail, it's off my hands because i am retired
نمی توانم او را از زندان آزاد کنم،چون بازنشسته شده ام اختیار این کار را ندارم.

11. the company's release from any tax obligation
بخشودگی شرکت از هرگونه مشمولیت مالیاتی

12. he asked the general to release him from his promise
از سپهبد تقاضا کرد که او را از قولی که داده بود معاف کند.

13. the medicine provided him temporary release from pain
دارو درد او را موقتا فرو نشاند.

14. they met to arrange the release of hostages
آنها برای ترتیب دادن آزادی گروگان ها ملاقات کردند.

15. he is waiting for death to release him from his suffering
منتظر مرگ است که او را از رنج برهاند.

16. In a news release, the company said it had experienced severe financial problems.
[ترجمه گوگل]در انتشار خبری، این شرکت اعلام کرد که مشکلات مالی شدیدی را تجربه کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در یک خبر رسمی اعلام کرد که مشکلات مالی شدیدی را تجربه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The terrorists will only release their captives if they get what they want.
[ترجمه :(:] تروریست ها اسیران خود را فقط در صورت دستیابی به خواسته هایشان آزاد خواهند کرد.
|
[ترجمه مهران جعفری] تروریست ها فقط یک نفر اسرا آنان را آزاد میکنند آنهم در صورتی که خواسته ای که دارند برسند
|
[ترجمه گوگل]تروریست ها تنها در صورتی اسیران خود را آزاد می کنند که به خواسته خود برسند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها اگر آنچه را که می خواهند به دست آورند، اسرا خود را آزاد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Only the intervention of powerful friends obtained her release.
[ترجمه گوگل]فقط مداخله دوستان قدرتمند باعث آزادی او شد
[ترجمه ترگمان]تنها دخالت دوستان قدرتمند آزادی او را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The release of the hostages could not be achieved without the use of force.
[ترجمه گوگل]آزادی گروگان ها بدون توسل به زور محقق نمی شد
[ترجمه ترگمان]آزادی گروگان ها را نمی توان بدون استفاده از زور به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I think my uncle's death was a merciful release for my poor aunt.
[ترجمه تسنیم سها] فکر می کنم فوت عمویم برای عمه بیچاره ام یک گشایش پر از نعمتی بود
|
[ترجمه گوگل]فکر می کنم مرگ عمویم رهایی رحمت آمیزی برای عمه بیچاره ام بود
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم مرگ عمویم به خاطر عمه بیچاره من آزاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The court was forced to release him on a technicality.
[ترجمه گوگل]دادگاه مجبور شد او را به دلیل فنی آزاد کند
[ترجمه ترگمان]دادگاه مجبور شد او را به عنوان تشریفات قانونی آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. They are demanding the release of all political prisoners.
[ترجمه گوگل]آنها خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار آزادی تمام زندانیان سیاسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Britain is intensifying its efforts to secure the release of the hostages.
[ترجمه گوگل]بریتانیا تلاش های خود را برای آزادی گروگان ها تشدید می کند
[ترجمه ترگمان]بریتانیا تلاش های خود برای تضمین آزادی گروگان ها را تشدید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. As a personal favour to me, please don't release my story to the press.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک لطف شخصی به من، لطفاً داستان من را در اختیار مطبوعات قرار ندهید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک لطف شخصی، لطفا داستانم را به مطبوعات باز نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He was treated as a hero on his release from prison.
[ترجمه گوگل]در آزادی از زندان با او به عنوان یک قهرمان رفتار می کردند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک قهرمان از زندان آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Ice could freeze up their torpedo release mechanisms.
[ترجمه گوگل]یخ می تواند مکانیسم های رهاسازی اژدر آنها را منجمد کند
[ترجمه ترگمان]یخ می تواند مکانیزم های انتشار اژدر را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. When is the best moment to release the date of the election to the newspapers?
[ترجمه گوگل]بهترین لحظه برای انتشار تاریخ انتخابات در روزنامه ها چه زمانی است؟
[ترجمه ترگمان]بهترین لحظه برای انتشار تاریخ انتخابات به روزنامه ها چه زمانی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. On his release the police returned all his personal effects.
[ترجمه گوگل]پس از آزادی، پلیس تمام وسایل شخصی او را پس داد
[ترجمه ترگمان]پس از آزادی وی، پلیس همه اثرات شخصی خود را پس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. She gave her reaction to his release at a press conference.
[ترجمه گوگل]او واکنش خود را به آزادی او در یک کنفرانس مطبوعاتی بیان کرد
[ترجمه ترگمان]او به او در یک کنفرانس مطبوعاتی واکنش نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهایی (اسم)
release, emancipation, escape, acquittance, quietus, liberation, salvation, delivery, deliverance, rescue, riddance, extrication, escapement, go-by

پخش (اسم)
release, prevalence, allotment, propagation, dispensation, broadcast, distribution, diffusion, dissemination, effluence

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

ترخیص (اسم)
release, permission, clearance

خلاصی (اسم)
release, deliverance, redemption, rescue, riddance, extrication

ازادی (اسم)
release, emancipation, immunity, option, liberty, toleration, relief, freedom, independence, freeness, manumission

رهتیی (اسم)
release

استخلاص (اسم)
release

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

منتشر ساختن (فعل)
release, publish

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

مرخص کردن (فعل)
release, assoil, discharge, license, dismiss, furlough, send to vacation

تخصصی

[سینما] پخش فیلم - پخش
[عمران و معماری] آزادسازی - رهایی
[کامپیوتر] نشر، رها کردن - 1- شماره ی ویرایش یا نسخه ی یک محصول نرم افزاری . معمولاً کل عدد در شماره ی نشر اضافه می شود ( مثلاً از 1.0 به 2.0 ) در این حالت نرم افزار بهبود اساسی یافته است. 2- رها کردن دکمه ی ماوس . بر خلاف press ؛ click .
[برق و الکترونیک] رها سازی آرایش مکانیکی، الکترومکانیکی یا انواع دیگر قطعات برای نگه داشتن یا آزاد کردن یک قطعه یا مکانیزم بر حسب نیاز . - رها کردن، قطع کردن
[فوتبال] بخشش-رهاکردن
[بهداشت] آزادکردن
[صنعت] ترخیص کردن، آزاد سازی
[حقوق] دعوی، آزادی، ترخیص، واگذاری، پرداخت دین، تجدید اجاره
[نساجی] آزاد - شل - رها
[آب و خاک] رهاسازی

انگلیسی به انگلیسی

• freedom, liberation; newly distributed film (or record, book, etc.); press release, statement provided to the media
set free, liberate, emancipate; loosen a hold, unfasten; make available to the general public; surrender, give up (law)
to release someone means to set them free. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. nearly a year after his release he was still unable to sleep properly.
to release something such as a statement or record means to issue it or make it available. verb here but can also be used as an uncount count noun. e.g. ...the release of their debut album.
if something such as gas or water is released, it is let out of an enclosed space. verb here but can also be used as an uncount noun with a supporting word or phrase. e.g. ...a great release of explosive energy. ...the controlled release of water from the reservoir.
if you release something, you stop holding it; a formal use.
if you release a catch or brake, you move it so that it stops holding something.
a press release or publicity release is an official written statement that is given to reporters.
a new release is a new record, video, or film that has just become available for people to buy or see.

پیشنهاد کاربران

توجه کنین که release رو برای چیزی بکار میبریم که قبلا keep یا hold یا افعالی مشابه این روی اون انجام شده.
مثلا رها کردن تیر از کمان، زندانی از زندان، پرنده از قفس و غیره
release ( v, n ) ( rɪˈlis ) e. g. to release a hostage. Death released him from his suffering. He refused to release her arm. The movie's general release is next week.
release
بیانیه، اطلاعیه
بیانیه مطبوعاتی. Press release
رها کردن، ول کردن، آزاد کردن
Releas him guys
دوستان به تلفظش توجه کنین: /riˈliːs/
یعنی /ری. لیس/ خونده میشه نه /ری. لیز/
I pulled a few strings to get you released
عرضه کردن
از آنجایی که انرژی مازاد و راندمان تبدیل خودروهای برقی پلاگین مختلف متفاوت است، مزایای خودرو متصل به شبکه را نمی توان به طور کامل در این حالت کنترل عرضه کرد.
دفع آب درپزشکی
Release of dormancy= خروج از خواب بذر
۱ - جدا شدن ( بازیکن از یک تیم )
۲ - ترشح کردن ( مثل هورمون ها در بدن )
۳ - انتشار ( مثل اکران فیلم )
۴ - آزاد کردن ( از زندان )
ویرایش، نسخه
set someone/something free
منتقل کردن
فیلم تازه اکران شده
انبساط ( برای ماهیچه )
release ( موسیقی )
واژه مصوب: اُفت نهایی
تعریف: بخش آخر منحنی تغییرات زمانی صدا که در آن شدت صوت به تدریج کاهش می‏یابد تا به صفر برسد
رضایت دادن
By signing below, I release my child to participate in the picnic.
معاف کردن
( . v ) give freedom to sb/sth
Mass release
کاهش جرم
منتشر کردن ، رها کردن ، رهایی ، آزادی ، آزاد کردن ، نجات دادن ، خلاص کردن ، ترخیص کردن
صادر شدن
مثال :
release the ID card صادر شدن کارت شناسایی
آزاد کردن یا abandon
I will release all the hostages and all you have to do is forgiving me for murdering your son
( در هنر ) رهایی. آزادی
در لحظه خلق اثر هنری، درست زمانی که هنرمند زمان و حتی مکان را فراموش می کند، تجربه آزادی رخ می دهد.
( در هنر ) رها ساختن. آزاد کردن
من فقط قصد دارم اثر هنری را خلق کرده و آن را - از ذهن خود - رها سازم.
release ( noun ) = رهایی، خلاصی، آزادی، ترخیص، انتشار ، پخش، بخشش، بخشودگی، آزادسازی، رهاساز، تخلیه
goods release = ترخیص کالا
flood release = انتشار سیل
release print = نسخه پخش
route release = آزادسازی مسیر
...
[مشاهده متن کامل]

release valve = شیر تخلیه
release point = نقطه رهایی
order release = ترخیص سفارش
energy release = آزادسازی انرژی
re release = پخش مجدد ( برای فیلم و سینما )
example :
the release of the records was expected today.
انتشار گزارشات امروز انتظار می رفت.
release ( verb ) = آزاد کردن، رها کردن، بیرون دادن، مرخص کردن، مرخص شدن، ول کردن، ترخیص کردن، رفع توقیف کردن، منتشر ساختن، عرضه کردن، خلاص کردن، مبرا کردن، مبرا نمودن، صرف نظر کردن، شل کردن، معاف کردن، ترشح کردن، تخلیه کردن
مترادف: release ( verb ) = free ( verb )

ازاد شدن
آثار ارضاء [جنسی]
مثال:
I run my fingers over my thighs and find some of his release.

Grief ) released from )
بیرون ریختن ( احساسات )
بروز دادن ( احساسات )
1 - آزاد کردن، مرخص کردن
i hope that anyone will be released from hospitals
its good to release animals into the wild
he was released from prison two years ago
2 - منتشر کردن، پخش کردن ( کالا و اخبار )
...
[مشاهده متن کامل]

the news have just been released
my accounting program will be released next month
3 - تخلیه کردن ( فشار های درونی )
exercise is good for releasing your stress

اکران فیلم و. . .
صدور کردن حکم دادگاه و. . .
عرضه
انتشار
ترخیص
انتشار
در مشاوره و روان درمانی، برای آرمیدگی عضلانی ( Muscle Relaxation ) روش tense - and - release method به کار گرفته می شود. یعنی "روش انقباض و انبساطِ" عضلات
و release در اینجا "اِنبساط" نیز معنی می دهد.
مرخص شدن ( از بیمارستان )
رها ساختن کسی/چیزی
رهایی, آزادکردن
بری الذمه
تایید ( ترخیص به خدمت ) هواپیما و یا موتور ، ملخ و. . . release to service
اکران کردن فیلم
فارغ کردن
غلظت
ول کردن، رهایی، ازادی
منتصر کردن، انتشار
مثال:In 1993, NASA released the first images of the Hubble telescope.
عرضه کردن
آزاد سازی
رها کردن
عرضه زمین، تامین زمین releasing the land
آزادسازی و ترخیص
تخلیه ( مخصوصا در حوزه روانشناسی و رفتارشناسی ) .
ترشح کردن
رهاسازی
در شیمی به معنای رهاسازی و آزاد کردن و دور ریختن هرگونه مواد شیمیایی یا پسماند و دور ریز
استخراج
پخش فیلم در سینما

رها کردن
رونمایی ، نمایش
واگذاری ، در دسترس گذاری ، عرضه ، ارائه
ترک دعوی، سلب دعوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٦)

بپرس