regulated


معنی: مرتب

جمله های نمونه

1. the room's temperature can be regulated
حرارت اتاق را می توان تنظیم کرد.

مترادف ها

مرتب (صفت)
straight, trim, classified, put in order, arranged, ordered, regular, neat, tidy, orderly, methodic, shipshape, regulated, well-groomed

پیشنهاد کاربران

تحت نظارت قانونی
تحت نظارت، مرتب، قانونمند
Organized
مقررات گذاری شده
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
قانون گذاری شده
زمانی که چیزی توسط مجموعه ای خاص از قوانین کنترل می شود.
نظام مند، سامان یافته، قانونمند، قاعده مند، تحت نظارت
regulated secretion :ترشح تنظیم شده
قانونی شده
تدوین شده
تنظیم شده
قابل تنظیم شدن
کنترل شده
قانونمند، قاعده مند، نظام مند، بسامان، سامان یافته
( صفت می باشد و به معنی ) کنترل شده
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
controlled by rules or laws
آراسته
تحت نظارت
قانونی
تنظیم شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس