regret

/rɪˈɡret//rɪˈɡret/

معنی: پشیمانی، تاسف، تاثر، افسوس، افسوس خوردن، حسرت بردن
معانی دیگر: تاسف خوردن، متاسف بودن، دریغ خوردن، دریغیدن، دژمانیدن، دژوانیدن، پشیمان شدن، ندامت، نادم شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regrets, regretting, regretted
(1) تعریف: to feel sorrow or remorse for.
مترادف: lament, repent, repent of, rue
مشابه: bemoan, bewail, deplore

- He regretted the mistakes he made as a parent.
[ترجمه محمد م] او از اشتباهاتی که به عنوان پدر کرده بود، پشیمان شد
|
[ترجمه فرشاد] او از اشتباه هایی که به عنوان یک ولی انجام داده بود ، پشیمان بود
|
[ترجمه گوگل] او از اشتباهاتی که به عنوان پدر و مادر مرتکب شده بود پشیمان بود
[ترجمه ترگمان] او از اشتباهی که به عنوان پدر انجام داد متاسف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It did not appear that the prisoner regretted his crime.
[ترجمه رها] به نظر نمیومد که زندانی از جرمش پشیمون شه
|
[ترجمه شان] به نظر نمی رسید که زندانی ، از ( ارتکاب ) جرمش پشیمان شده باشد.
|
[ترجمه گوگل] به نظر نمی رسید که زندانی از جرم خود پشیمان باشد
[ترجمه ترگمان] به نظر نمی آمد که متهم از جنایت خود پشیمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As soon as the words came out of my mouth, I regretted saying them.
[ترجمه گوگل] به محض اینکه این کلمات از دهانم بیرون آمد، پشیمان شدم
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه کلمات از دهانم خارج شد از گفتن آن ها پشیمان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She always regretted not finishing high school.
[ترجمه حیدری] همیشه از اینکه دوره دبیرستان رو تموم نکرده افسوس میخورد
|
[ترجمه گوگل] او همیشه پشیمان بود که دبیرستان را تمام نکرد
[ترجمه ترگمان] همیشه افسوس می خورد که دبیرستان را تمام نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to grieve or mourn for.
مترادف: bemoan, bewail, grieve for, lament
مشابه: mourn

- She regretted the loss of her youth.
[ترجمه سینا] او از از دست دادن جوانی اش پشیمان است
|
[ترجمه زینب سرآمد] او بخاطر از دست دادن جوانیش پشیمان بود
|
[ترجمه حیدری] بخاطر از دست رفتن جوانی افسوس میخورد
|
[ترجمه گوگل] او از از دست دادن جوانی خود پشیمان بود
[ترجمه ترگمان] از دست دادن جوانی اش پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The old pastor died last year, and he is much regretted.
[ترجمه گوگل] کشیش پیر سال گذشته درگذشت و بسیار پشیمان است
[ترجمه ترگمان] کشیش پیر سال گذشته درگذشت، و بسیار متاسف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be sorry.
مترادف: lament, rue
مشابه: deplore

- I regret that we are not able to hire you at this time.
[ترجمه گوگل] متأسفم که در حال حاضر نمی توانیم شما را استخدام کنیم
[ترجمه ترگمان] متاسفم که این دفعه دی گه نمی تونیم تو رو استخدام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We regret to inform you that your application has been denied.
[ترجمه گوگل] با کمال تاسف به اطلاع شما می‌رسانیم که درخواست شما رد شده است
[ترجمه ترگمان] ما متاسفیم که به شما اطلاع می دهیم که درخواست شما رد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: regrettable (adj.), regrettably (adv.)
(1) تعریف: a feeling of loss or failure in relation to something or someone.
مترادف: grief, mourning
مشابه: rue

- She hated the life she had chosen, and she was filled with regret.
[ترجمه گوگل] او از زندگی ای که انتخاب کرده بود متنفر بود و پر از پشیمانی بود
[ترجمه ترگمان] او از زندگی که انتخاب کرده بود نفرت داشت و دلش از پشیمانی می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have few regrets except for the fact I never traveled much.
[ترجمه گوگل] پشیمانی کمی دارم به جز این که زیاد سفر نکردم
[ترجمه ترگمان] به جز این حقیقت که زیاد سفر نکرده ام، افسوس می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His one regret was that he hadn't asked her to marry him when he'd had the chance.
[ترجمه mahoor] تنها پشیمانی او این بود که وقتی فرصتش را داشت از او درخواست ازدواج نکرده بود.
|
[ترجمه گوگل] یک پشیمانی او این بود که وقتی فرصت داشت از او نخواسته بود با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] تنها تاسف او این بود که وقتی شانسش را داشت با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a feeling of sorrow or remorse about one's conduct.
مترادف: contrition, guilt, remorse, repentance
مشابه: compunction, rue, shame

- His actions had hurt others, but he felt no regret.
[ترجمه گوگل] اعمال او به دیگران آسیب رسانده بود، اما او احساس پشیمانی نمی کرد
[ترجمه ترگمان] رفتارش به دیگران صدمه زده بود، اما احساس پشیمانی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) a polite refusal of an invitation.
مترادف: apologies

- Give the hostess my regrets.
[ترجمه گوگل] پشیمانم را به مهماندار بده
[ترجمه ترگمان] regrets رو به خانم میزبان بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i regret that i can't go
افسوس می خورم که نمی توانم بروم.

2. to regret the passing of one's youth
از گذشتن جوانی خود افسوس خوردن

3. a keen regret for past mistakes
افسوس زیاد برای لغزش های گذشته

4. if you buy this house, you'll regret it
اگر این خانه را بخری پشیمان خواهی شد.

5. the murderer manifested no signs of regret
آدم کش نشانی از ندامت از خود بروز نداد.

6. he did not display any signs of regret
او نشانی از تاسف بروز نداد.

7. the later you do it, the more you'll regret it
هر چه دیرتر آن کار را بکنی بیشتر پشیمان خواهی شد.

8. One wrong thought may cause a lifelong regret.
[ترجمه گوگل]یک فکر اشتباه ممکن است باعث پشیمانی مادام العمر شود
[ترجمه ترگمان]یک فکر اشتباه ممکن است باعث پشیمانی مادام العمر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Do as I tell you,or you'll regret it later on.
[ترجمه گوگل]همانطور که به شما می گویم انجام دهید وگرنه بعداً پشیمان می شوید
[ترجمه ترگمان]همان کاری را بکن که بعدا برایت تعریف می کنم، یا بعدا پشیمان خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I regret to say that we can't stay here any longer.
[ترجمه الا] افسوس میخورم از اینکه بگم دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم
|
[ترجمه رز] متاسفم که این و میگم ولی ما دیگر نمیتوانیم اینجا بمانیم
|
[ترجمه گوگل]متأسفم که بگویم دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم
[ترجمه ترگمان]افسوس می خورم که دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We regret to learn from your letter that. . .
[ترجمه گوگل]ما متأسفیم که از نامه شما این را یاد گرفتیم
[ترجمه ترگمان] متاسفم که از نامه ات فهمیدم که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I regret to see you again become a starting point discrete.
[ترجمه گوگل]من متاسفم که می بینم شما دوباره به یک نقطه شروع گسسته تبدیل شده اید
[ترجمه ترگمان]متاسفم که می بینم شما دوباره به یک نقطه شروع تبدیل می شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The regret penetrated to his marrow.
[ترجمه گوگل]حسرت تا مغزش نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان]پشیمانی به مغز استخوانش نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Never regret anything because at one time it was exactly what you wanted.
[ترجمه گوگل]هرگز از چیزی پشیمان نشو زیرا زمانی دقیقاً همان چیزی بود که می خواستی
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت حسرت چیزی رو نمی خورم چون یه بار دقیقا همون چیزی بود که تو می خواستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I didn't regret the choice I had made.
[ترجمه Mahsa] من از انتخابی که کردم پشیمان نیستم
|
[ترجمه محمد م] من از انتخابی که کرده بودم ، پشیمان نبودم
|
[ترجمه گوگل]از انتخابی که کرده بودم پشیمان نشدم
[ترجمه ترگمان]از انتخابی که ساخته بودم پشیمان نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Some regret only one person listen, I'm very sorry, I still cherish, everything.
[ترجمه گوگل]برخی پشیمان می شوند فقط یک نفر گوش می دهد، من بسیار متاسفم، من هنوز هم همه چیز را گرامی می دارم
[ترجمه ترگمان]من خیلی متاسفم که فقط یک نفر گوش می دهد، من خیلی متاسفم، من هنوز همه چیز را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We regret to inform you that. . .
[ترجمه گوگل]با کمال تاسف به اطلاع شما می رسانیم
[ترجمه ترگمان] متاسفانه باید بهتون بگیم که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Please don't get mixed up with him. You'll regret it if you do.
[ترجمه گوگل]لطفا باهاش ​​قاطی نشو اگر این کار را بکنید پشیمان خواهید شد
[ترجمه ترگمان]لطفا با اون قاطی نکن اگر این کار را بکنی پشیمان خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We regret that we are unable to . . . . .
[ترجمه گوگل]متاسفیم که نمی توانیم
[ترجمه ترگمان]ما متاسفیم که نمی توانیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Failure is never quite so frightening as regret.
[ترجمه گوگل]شکست هرگز به اندازه پشیمانی ترسناک نیست
[ترجمه ترگمان]شکست هرگز به اندازه پشیمانی وحشتناک نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پشیمانی (اسم)
penance, rue, regret, compunction, repentance, remorse, contrition, penitence

تاسف (اسم)
regret, ruth

تاثر (اسم)
sorrow, regret

افسوس (اسم)
regret, pity, remorse

افسوس خوردن (فعل)
rue, sigh, bemoan, regret

حسرت بردن (فعل)
regret

تخصصی

[ریاضیات] تأسف

انگلیسی به انگلیسی

• sorrow, remorse, anguish
feel sorrow, feel remorseful, rue
if you regret something that you have done, you wish that you had not done it. verb here but can also be used as an uncount or a count noun. e.g. ...pangs of regret. the president had only one regret, and that was that the economic deficit was so large. linda has no regrets at having become a banker.
you can say that you regret something as a polite way of saying that you are sorry about it; a formal use. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. we informed them with regret of our decision. mr bush expressed regret at the hardship being caused.
you can use expressions such as `i regret to say' or `i regret to inform you' to show that you are sorry about something; a formal use.

پیشنهاد کاربران

Regret پشیمونی
Regard توجه داشتن، احترام
regret = to feel sorry about a situation, especially something that you wish you had not done
دوستان دقت کنید که Remorse و Regret در عین حال که هر دو "پشیمان شدن" ترجمه شدن اما باهم متفاوتن:
Regret پشیمانی و در واقع "افسوس" حاصل از ضرر کردن و فرصت های از دست رفته س ولی
Remorse پشیمانی و "عذاب وجدان" حاصل از اشتباهیه که در رفتار و عمل با دیگران داشتیم.
توجه کنین:
اگر بعد از regret یک فعل یا یک noun clause بیاد به معنی"پشیمان شدن از آن موضوع" هست
اگر غیر از حالت بالا باشه معنی "افسوس خوردن" یا "متاسف بودن" میده
You’ll live to regret it. = در آینده پشیمان خواهید شد.
Don't regret the past, learn from it!
I regret every time I let someone know me too much.
if you do all of what i say , you won't regret . اگر همهی چیزهایی که می گویم را انجام بدی ، پشیمان نخواهی شد .
I regret having been adopted by you
من پشیمانم که توسط شما به فرزندی قبول شدم
پَشیمانیدن.
اَفسوسیدن.
تاسف خوردن، متاسف بودن
“I am so sorry, ” Zarif wrote in an Instagram post, “that part of my comments were stolen and published for misuse by enemies of the country and its people, and that it caused you, supreme leader, to feel regret. ”
Associated Press@
I regret nothing : از هیچی پشیمون نیستم
سلام، به معنی افسوس خوردن هستش. مثال:
He regrets that he couldn't see his mother=او افسوس میخورد که نتوانست مادر خود را ببیند.
Do you regret something in your life=افسوس چیزی را در زندگی ات میخوری؟
...
[مشاهده متن کامل]

I deeply regret that I cant help you in this case=من عمیقا افسوس میخورم که نمیتوانم در این زمینه به شما کمک کنم
موفق باشید، برای موفقیت من هم دعا کنید!: )

افسوس
Your regret becomes a bowl of love for me
Your regret brings back the days when my face smiled
Alas, it does not matter to me
Do not drown yourself in the wedge any more
افسوس خوردن تو به من کاسه ی عشق میشه
...
[مشاهده متن کامل]

افسوس خوردن تو ، روزای که صورتم لبم لبخندی داشته باشد را بهم باز میگردونه
افسوس تو برای من اهمیتی نداره
بیش از این خودتو غرق نکن

شرمندگی
قبلا به عنوان راهی برای بیان تاسف استفاده میشد.
برای مثال: my husband regret that he couldn't be here tonight
حسرت ، حسرت به دل )
sensizim - Ebru Gundeş
Beautifully aware of my taste
Your song burns in my heart and I am happy to thank gad no matter how much I love you for this love You like my love with your life you love my eyes and you love me ( Do you feel me Listen to my whisper in my heart Listen to the truth of my song and tell me ( act, join action )
...
[مشاهده متن کامل]

به زیبایی از سلیقه درونم من آگاه هستی
اهنگت درون قلبم را آتش میزند و هم خوشحالم میشوم هر چقد خدارو بخاطر این عشق تشکر کنم باز هم کم هست
دوستم داری عشقتم با جونت وجودم رو دوس داری چشمامو دوس داری
حسم میکنی؟ به زمزمه لبام حرف دلم گوش کنی صداقت اهنگ و حرفات رو به حقیقت بپیوند ( عملی کن، به عمل بپیوند )
Come to see me, don't despair of seeing the eyes of your love and existence
I love you so much I miss you so much
جون من به دیدنم بیا ، من را ناامید از دیدن چشمای عشق و وجود خودت نکن
خیلی دوست دارم خیلی دلم برات تنگ شده است

خجالت کشیدن
پشیمان بودن
متاسف بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس