reflective

/rəˈflektɪv//rɪˈflektɪv/

معنی: فکری، صیقلی، بازتابنده، منعکس سازنده، بازتابی انعکاسی، وابسته بطرز تفکر
معانی دیگر: بازتابگر، بازرخشگر، منعکس کننده یا شونده، انعکاسی، بازتابشی، بازرخششی، پستافتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: reflectively (adv.), reflectiveness (n.), reflectivity (n.)
(1) تعریف: created by or resulting from reflection.

- a reflective image
[ترجمه گوگل] یک تصویر بازتابنده
[ترجمه ترگمان] تصویر بازتابنده (بازتابنده)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by or tending to meditation, esp. in contrast to abrupt action; thoughtful.
مترادف: contemplative, thoughtful
مشابه: absorbed, abstracted, deliberative, intent, meditative, musing, pensive

- She was a reflective person and took her time making decisions.
[ترجمه گوگل] او فردی متفکر بود و برای تصمیم گیری وقت می گذاشت
[ترجمه ترگمان] او متفکر بود و زمان تصمیم گیری او را می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I walked on in a reflective mood to the car.
[ترجمه گوگل]با حالتی تامل برانگیز به سمت ماشین رفتم
[ترجمه ترگمان]با حالتی متفکرانه به طرف اتومبیل رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Stick reflective tape on your school bag.
[ترجمه سیما] یک نوار شبنما روی کیف مدرسه خود بچسبانید.
|
[ترجمه گوگل]نوار بازتابنده را روی کیف مدرسه خود بچسبانید
[ترجمه ترگمان]یک نوار بازتابنده در کیف مدرسه خود ذکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. On dark nights children should wear reflective clothing.
[ترجمه گوگل]در شب‌های تاریک، کودکان باید لباس‌های انعکاسی بپوشند
[ترجمه ترگمان]در شب های تاریک، کودکان باید لباس های انعکاسی بپوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Avoid pans with a shiny, reflective base as the heat will be reflected back.
[ترجمه گوگل]از تابه هایی با پایه براق و بازتابنده اجتناب کنید زیرا گرما به عقب منعکس می شود
[ترجمه ترگمان]از pans با یک باز درخشان و براق اجتناب کنید چون گرما منعکس خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. TV is reflective of society's more liberal views on sex.
[ترجمه گوگل]تلویزیون منعکس کننده دیدگاه های لیبرال تر جامعه در مورد رابطه جنسی است
[ترجمه ترگمان]تلویزیون بازتابی از دیدگاه های more جامعه در رابطه با سکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Worse of all, their reflective glasses coated with silver or gold mirror films raise the temperature of the surrounding air.
[ترجمه گوگل]بدتر از همه، شیشه های بازتابنده آنها که با لایه های آینه نقره ای یا طلایی پوشانده شده اند، دمای هوای اطراف را افزایش می دهند
[ترجمه ترگمان]از همه بدتر، عینک بازتابنده آن ها با فیلم های سینمایی نقره ای یا طلا، دمای هوای اطراف را بالا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was in a reflective mood.
[ترجمه یارمحمدی] حالتی متفکرانه داشت.
|
[ترجمه گوگل]او در حال و هوای بازتابی بود
[ترجمه ترگمان]حال و حوصله نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His abilities are not reflective of the team as a whole.
[ترجمه گوگل]توانایی های او منعکس کننده کل تیم نیست
[ترجمه ترگمان]توانایی های او انعکاسی از تیم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Everything you do or say is reflective of your personality.
[ترجمه گوگل]هر کاری که انجام می دهید یا می گویید منعکس کننده شخصیت شماست
[ترجمه ترگمان]هر کاری که می کنید و یا می گویید بازتاب شخصیت شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Philosophy Philosophy deals systematically with questions that every reflective person asks from time to time.
[ترجمه گوگل]فلسفه فلسفه به طور سیستماتیک با سؤالاتی سر و کار دارد که هر فرد متفکری هر از گاهی می پرسد
[ترجمه ترگمان]فلسفه فلسفه به طور سیستماتیک با سوالاتی سر و کار دارد که هر فرد بازتابنده از زمان به زمان می پرسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boundaries between the materials create reflective surfaces within the crystal.
[ترجمه گوگل]مرزهای بین مواد باعث ایجاد سطوح بازتابنده در کریستال می شود
[ترجمه ترگمان]مرزه ای بین مواد باعث ایجاد سطوح بازتابنده در درون کریستال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The alloy, when polished, is highly reflective.
[ترجمه گوگل]این آلیاژ هنگامی که جلا داده می شود، بازتابش بالایی دارد
[ترجمه ترگمان]آلیاژ هنگامی که صیقل شده باشد، شدیدا انعکاس دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Reflective abstraction is internal thought or reflection based on available knowledge.
[ترجمه گوگل]انتزاع انعکاسی تفکر یا تأمل درونی بر اساس دانش موجود است
[ترجمه ترگمان]انتزاع متقابل تفکر و یا بازتاب درونی مبتنی بر دانش موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The results were wholly unexpected: Mercury has small, reflective polar caps with the distinctive depolarization behavior of ice.
[ترجمه گوگل]نتایج کاملا غیرمنتظره بود: عطارد دارای کلاهک های قطبی کوچک و بازتابنده با رفتار دپلاریزاسیون متمایز یخ است
[ترجمه ترگمان]نتایج کاملا غیرمنتظره بودند: عطارد caps قطبی کوچک و بازتابنده با رفتار depolarization متمایز از یخ دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فکری (صفت)
rational, intellectual, mental, cerebral, meditative, spiritual, reflective

صیقلی (صفت)
slight, shiny, sleek, glossy, smooth, reflective, levigated

بازتابنده (صفت)
reflective

منعکس سازنده (صفت)
reflective

بازتابی انعکاسی (صفت)
reflective

وابسته به طرز تفکر (صفت)
reflective

تخصصی

[سینما] نور بازتاب
[برق و الکترونیک] انعکاسی
[ریاضیات] انعکاسی

انگلیسی به انگلیسی

• sending back mirror images; returning energy from the surface; pertaining to reflection; meditative, contemplative, thoughtful
if you are reflective, you are thinking deeply about something.

پیشنهاد کاربران

فکورانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : reflect / reflectorize
✅️ اسم ( noun ) : reflection / reflectance / reflector / reflectiveness / reflectivity / reflex / reflexion / reflexology / reflexivity
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : reflective / reflexive / reflexible
✅️ قید ( adverb ) : reflectively / reflexively

هر چیزی مرتبط با احساس یا تفکر
ژرف اندیشی
تأمل گرانه
متفکرانه
تاملی، بازاندیشانه
ظرفیت فکر کردن یا تامل در مورد عملی که انجام می دهید، در یک فرایند یادگیری مستمر از آن.
این مفهوم، به جای تاکید صِرف بر انتقال دانشِ و یادگیریِ رسمی، ارتباط نزدیکی با مفهوم �یادگیری از تجربه� - learn from professional and practical experiences - دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

reflective practice نیازمند تلاشی آگاهانه در اندیشیدن به رویدادها و ایجاد بینش و بصیرت در مورد آنهاست. این فرایند عمدتا شامل مکث و تفکر در مورد عمل، تحلیل آگاهانه تصمیم های اتخاذشده، و استفاده از نظریه در این فرایند است. تامل، در واقع تلاشی برای پوشاندن شکاف بین نظریه و کاربست/پرکتیس است.
قابلیت تامل یا بازاندیشی ( reflexivity ) ، یافتن راهبردهایی برای به پرسش کشیده نگرشها، فرایندهای فکری، ارزشها، فرضها، پیش داوری ها، و عادتها، به منظور تلاش برای فهم نقشهای پیچیده خود در رابطه با دیگران است. تاملی/بازاندیش بودن بدین معناست که ما در شکل دادن به محیط اطراف خود فعال هستیم ( و نه دارای واکنش منفعلانه به آنها ) .
تامل یا رفلکشن، ارتباط تنگاتنگی با برنامه ریزی، ارزیابی و پایش/نظارت/مانیتورینگ دارد.

تأملی
ارادی
- اندیشمند
- فکور
- اهل غور و تفکر
معنی 1 : انعکاسی مثل جلیقه انعکاسی reflective vest
معنی 2 : متفکرانه
بازتابی
فکری
ت. م
همراه با تامل
کنش
انعکاس
غور ورس
نمایان گز
واکنش بازتابی ( در مقابل کنش قصدمند - روان شناسی )
فکر و تعمق
توام با تفکر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس