recognition

/ˌrekəgˈnɪʃn̩//ˌrekəɡˈnɪʃn̩/

معنی: تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت
معانی دیگر: بجا آوردن، واشناسی، سپاسگزاری، شکرانه، پاس، قدردانی، به رسمیت شناسی، استقبال، پذیرش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of identifying someone or something previously seen or known.
مترادف: mention
مشابه: acceptance, accolade, credit, honor, identification, kudos, praise, realization, recall, recollection, rediscovery

- It had been many years since he'd seen her, but his recognition of her face was instantaneous.
[ترجمه kamyar] با اینکه سالهای زیادی از زمانی که او را دیده بودگذشته بود، با این حال چهره او را خیلی زود بجا آورد.
|
[ترجمه بهروز مددی] از آخرین باری که او را دیده بود سالیان بسیاری می گذشت، اما تشخیص چهره او برایش بسیار سریع بود. ( فورا او را شناخت )
|
[ترجمه Mr hash] سالها از زمانی که اورا دیده بود گذشته بود با این وجود او از صورتش او را فوراً شناخت
|
[ترجمه مارال] با اینکه از آخرین باری که او را دیده بود سال های زیادی می گذشت، اما تا او را دید فوراً چهره اش را شناخت.
|
[ترجمه گوگل] از زمانی که او را ندیده بود سال ها می گذشت، اما تشخیص چهره او آنی بود
[ترجمه ترگمان] سال ها بود که او را دیده بود، اما تشخیص چهره او ناگهانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of being so identified.
مشابه: discovery, identification

- The actor wore dark glasses to avoid recognition.
[ترجمه علیرضا] بازیگر ( مرد ) ، برای جلوگیری از شناسایی، عینک آفتابی زد.
|
[ترجمه گوگل] این بازیگر برای جلوگیری از شناسایی از عینک تیره استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان] بازیگر عینک تیره اش را به تن کرد تا از بازشناسی خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: formal acknowledgment or approval.
مشابه: acknowledgment, credit, mention, tribute

- A formal dinner was given in recognition of her achievements.
[ترجمه kamran] شام رسمی سرو شد برای تشکر و قدردانی از دستاوردش
|
[ترجمه talzard] به مناسبت به رسمیت شناخته شدن موفقیت های او، یک ضیافت شام رسمی برقرار شد.
|
[ترجمه بهروز مددی] به پاس قدردانی از دستاوردهای او ضیافت شامی برگزار شد.
|
[ترجمه گوگل] یک شام رسمی برای قدردانی از دستاوردهای او داده شد
[ترجمه ترگمان] یک شام رسمی به رسمیت شناختن دستاوردهای او داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: acknowledgment of the validity of something.
مترادف: cognizance
مشابه: acceptance, acknowledgment, admission, concession, consideration

- They demanded recognition of their rights as citizens.
[ترجمه گوگل] آنها خواستار به رسمیت شناختن حقوق شهروندی خود شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها خواستار به رسمیت شناختن حقوق خود به عنوان شهروندان شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new nation has yet to receive recognition from some of its neighbors in the region.
[ترجمه Sina] ملت جدید هنوز باید توسط برخی از همسایه های خود در منطقه به رسمیت شناخته شود ( باید اعتبار و رسمیت خود را از برخی از همسایه های خود در منطقه دریافت کند )
|
[ترجمه kamran] ملت جدید با این حال باید به واسطه برخی از همسایگان منطقه به رسمیت شناخته بشه
|
[ترجمه گوگل] کشور جدید هنوز از سوی برخی از همسایگان خود در منطقه به رسمیت شناخته نشده است
[ترجمه ترگمان] کشور جدید هنوز از برخی از همسایگان خود در منطقه به رسمیت شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the recognition of a former friend
بجا آوردن یک دوست سابق

2. beyond recognition
تشخیص ناپذیر،نشناختنی

3. in recognition of
به شکرانه ی،به قدردانی از

4. the diplomatic recognition of a new country
به رسمیت شناسی سیاسی یک کشور جدید

5. the political recognition of a new nation
به رسمیت شناسی سیاسی یک کشور جدید

6. a gift in recognition of several years of service
هدیه به پاس خدمات چندین ساله

7. he too was given recognition for his devotion
از او هم به خاطر فداکاریش قدردانی شد.

8. the young writer received much recognition
نویسنده ی جوان مورد استقبال زیاد قرار گرفت.

9. the car accident changed her face beyond recognition
تصادف اتومبیل صورتش را آنقدر عوض کرده بود که نمی شد او را شناخت.

10. negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government
مذاکره با آنها به مثابه به رسمیت شناسی بالفعل دولت آنها است.

11. He has won wide recognition in the field of tropical medicine.
[ترجمه گوگل]او در زمینه پزشکی گرمسیری شهرت زیادی کسب کرده است
[ترجمه ترگمان]او به رسمیت شناخته شدن در زمینه پزشکی استوایی را به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has achieved recognition and respect as a scientist.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دانشمند به رسمیت و احترام دست یافته است
[ترجمه ترگمان]او به رسمیت شناختن و احترام به عنوان یک دانشمند دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave me a faint smile of recognition.
[ترجمه Neda] او لبخند کوچکی به نشانه شناخت به من زد
|
[ترجمه گوگل]او لبخند ضعیفی به من نشان داد
[ترجمه ترگمان]لبخندی ضعیف به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community.
[ترجمه گوگل]این کشور جدیدی است که امیدوار است جامعه بین المللی به رسمیت شناخته شود
[ترجمه ترگمان]این کشور جدیدی است، به امید به رسمیت شناختن دیپلماتیک از سوی جامعه بین المللی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The CBI welcomed the Chancellor's recognition of the recession and hoped for a reduction in interest rates.
[ترجمه گوگل]CBI از شناسایی رکود توسط صدراعظم استقبال کرد و به کاهش نرخ بهره امیدوار بود
[ترجمه ترگمان]CBI از به رسمیت شناختن رکود اقتصادی استقبال کرد و امیدوار بود که نرخ بهره کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She gained only minimal recognition for her work.
[ترجمه وانیا شیراوند] او فقط بخاطر کارش کمترین شهرت را بدست آورد
|
[ترجمه گوگل]او فقط به خاطر کارش کمترین شهرت را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او فقط در کم ترین آگاهی از کارش به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

شناخت (اسم)
recognition, cognition

شناسایی (اسم)
identity, recognition, cognizance, identification, reconnaissance, exploration

به رسمیت شناختن (اسم)
recognition

بازشناسی (اسم)
recognition

بازشناخت (اسم)
recognition

تخصصی

[حسابداری] شناسائی، شناخت
[برق و الکترونیک] شناسایی، تشخیص
[حقوق] شناسایی (رسمی)، تصدیق رسمیت، صحت یا اصالت، اعتراف، قدردانی
[ریاضیات] تشخیص، شناسایی

انگلیسی به انگلیسی

• acknowledgment; identification
recognition is the experience of recognizing someone or something.
when there is recognition of something, people realize or accept that it exists or that it is true.
if something is done in recognition of someone's achievements, it is done as a way of showing official appreciation of them.
when a country or organization receives recognition, another country officially accepts its existence and is prepared to work with it.

پیشنهاد کاربران

تشخیص، شناخت، تقدیر
مثال: Her hard work finally earned her the recognition she deserved.
کار سخت او به او در نهایت تقدیری را که لایق آن بود، فراهم کرد.
آگاهی
دانش
تشخیص، آگاه شدن، شناختن
تکریم
recognition: بازشناخت
1. شناخت
2. مورد احترام
قانونی شناختن
شهرت
به رسمیت شناختن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : recognize
✅️ اسم ( noun ) : recognition
✅️ صفت ( adjective ) : recognizable
✅️ قید ( adverb ) : recognizably
دیده شدن، مورد قدردانی قرار گرفتن
grant recognition
رسمیت بخشیدن
به عنوان اسم
مقبولیت، منزلت
مثل social recognition مقبولیت اجتماعی
1 -
the fact of knowing someone or something because you have seen or heard him or her or experienced it before
این حقیقت که شخص یا چیزی را می شناسید زیرا قبلاً او را دیده یا شنیده اید یا تجربه کرده اید
...
[مشاهده متن کامل]

باز شناسی
آگاهی نسبت به اینکه یک شیء یا رویداد چیزی است که قبلاً دیده شده، به تجربه در آمده یا یاد گرفته شده است. یکی از روش های تجربی برای
مطالعه حافظه.
When he returned to his home town after the war, he found it had changed out of all/beyond all recognition ( = it had changed so much that he no longer recognized it ) .
2 -
جامعه شناسی
به رسمیت شناسی در حوزه جامعه شناسی به معنی به رسمیت شناختنِ جایگاه یا امتیازات شخص ( دستاوردها، فضیلت ها، خدمات و غیره ) از سوی عموم است. در روان شناسی، پیگیریِ افراطیِ به رسمیت شناسی، یکی از ویژگی های اساسیِ اختلال شخصیت خود شیفته به شمار می رود.
3 -
agreement that something is true or legal
توافق بر اینکه چیزی درست یا قانونی است، به رسمیت شناختن، پذیرش، تایید
It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community.
There's a growing recognition that this country can no longer afford to be a nuclear power.
Synonyms;
acceptance
acknowledgment
4 -
public appreciation for a person’s or group’s achievements
قدردانی عمومی از دستاوردهای یک فرد یا گروه،
She gained recognition as an expert in energy conservation.
We did all the work but they got all the recognition!
They are to receive bonuses in recognition of their work.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/recognition• https://en.wikipedia.org/wiki/Recognition_(sociology)
شناسایی تبلیغ یا برند ad recognition
Meaning:
1 ) If you are given recognition, people show admiration and respect for your achievements
💠 He was presented with a gold watch in recognition of ( = to show respect for ) his years as club secretary.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) public appreciation for a person’s or group’s achievements
💠 She gained recognition as an expert in energy conservation.
3 ) the act of praising or rewarding someone for something they have done:
💠 We did all the work but they got all the recognition!
💠 They are to receive bonuses in recognition of their work.
تحسین - قدردانی با پاداش
⭐SYN:
praise - admiration
مثال:
The hospital provides benefits to show
its recognition of the contribution of staff to its work

به رسمیت شناسی، بازشناسی
ادراک
فهم
معرفت
بصیرت
تشویق
معرفت
شناخت تشخیص
پذیرش
قدردانی
بازشناسی، بازشناخت
پاس داشت
به جا آوردن
1مورد قبول قرار گرفتن، مقبول واقع شدن
It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community.
2مورد تقدیر واقع شدن، به پاسِ ( اگر بعد از in بیاید )
He was presented with a gold watch in recognition of ( = to show respect for ) his years as club secretary.
...
[مشاهده متن کامل]

3شناخت، تشخیص، به جا آوردن
the ability of voice recognition توانایی تشخیص و شناخت صدا

شناخت کسی
هم معنیKNOW
1. تشخیص
2. قدردانی
3. شناسایی
4. به رسمیت شناختن، به رسمیت شناسی
5. شناخته شده
تقدیر کردن
received recognition for their work
به خاطر کارشان/زحماتشان از آن ها تقدیر شده
اذعان
به رسمیت شناختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس