quip

/ˈkwɪp//kwɪp/

معنی: کنایه، گوشه، بذله، لطیفه، طعنه، طنز، طعنه زدن، مزه ریختن، ایهام گفتن
معانی دیگر: شوخی، تسخر، ریشخند، بیغاره، چیز عجیب و غریب، کنجکاوی انگیز، کنجکاو کننده، شگرف، تسخر زدن، گوشه زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a short, humorous, clever, and often sarcastic utterance.
مترادف: one-liner, sally, wisecrack, witticism
مشابه: jest, repartee

- The talk show audience often appreciated the host's quips more than the stories told by the guests.
[ترجمه سیاوش] تماشاچیان برنامه تلویزیونی اغلب لطیفه های مجری را بیشتر از داستان های مهمانان می پسندند.
|
[ترجمه گوگل] مخاطبان برنامه گفتگو اغلب از کنایه های مجری بیشتر قدردانی می کردند تا داستان های گفته شده توسط مهمانان
[ترجمه ترگمان] این صحبت ها به بینندگان نشان می دهد که میزبان بیشتر از داستان هایی که میهمانان تعریف می کنند، تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quips, quipping, quipped
مشتقات: quipster (n.)
• : تعریف: to make or habitually make a quip or quips.
مترادف: wisecrack
مشابه: gag, gibe, jest, joke, kid

جمله های نمونه

1. she ended her talk with a delightful quip
سخنان خود را با یک بذله ی شیرین به پایان رساند.

2. He ended his speech with a merry quip.
[ترجمه گوگل]او سخنان خود را با یک کنایه شاد به پایان رساند
[ترجمه ترگمان]نطق خود را با یک خنده شاد خاتمه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was Oscar Wilde who made the famous quip about life mimicking art.
[ترجمه گوگل]این اسکار وایلد بود که این کنایه معروف را در مورد زندگی تقلید از هنر ساخت
[ترجمه ترگمان]این اسکار وایلد بود که لطیفه مشهور هنر را تقلید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is encapsulated in Galileo's quip that the Bible teaches how to go to heaven, not how the heavens go.
[ترجمه گوگل]این در کنایه گالیله گنجانده شده است که کتاب مقدس نحوه رفتن به بهشت ​​را آموزش می دهد، نه اینکه بهشت ​​چگونه می رود
[ترجمه ترگمان]در quip گالیله encapsulated است که کتاب مقدس یاد می دهد چگونه به بهشت برود، نه اینکه آسمان ها چگونه بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Old rivalries are barely submerged and every quip has a deadly double meaning.
[ترجمه گوگل]رقابت‌های قدیمی به سختی زیر آب می‌روند و هر کنایه‌ای معنایی دوگانه کشنده دارد
[ترجمه ترگمان]رقابت های کهنه به سختی زیر آب فرو می روند و هر quip معنای دوگانه ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And New Yorkers pride themselves on quick quip or a biting sarcastic remark.
[ترجمه گوگل]و نیویورکی ها به کنایه های سریع یا سخنان طعنه آمیز گزنده افتخار می کنند
[ترجمه ترگمان]و در این میان مردم نیویورکی، خود را با گفتن این سخنان تند و یا نیش زننده به زبان می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Europe, to repeat the quip of the day, had lost a mistress and gained a master.
[ترجمه گوگل]اروپا، تکرار کنایه روز، یک معشوقه را از دست داده بود و یک استاد پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]اروپا، برای تکرار داستان آن روز، یک معشوقه را از دست داده بود و صاحب یک ارباب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So, when do I start? A slightly obnoxious quip. Don't invite yourself into the job.
[ترجمه گوگل]پس کی شروع کنم؟ یک کنایه کمی مشمئز کننده خودتان را به کار دعوت نکنید
[ترجمه ترگمان]خب، از کی شروع کنم؟ یه چیز خیلی منزجر کننده خودت را به این کار دعوت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To quip means to say something that is intend to be amusing or clever.
[ترجمه گوگل]کنایه زدن به معنای گفتن چیزی است که قصد سرگرم کننده یا هوشمندانه دارد
[ترجمه ترگمان]به این معنی که می خواهد چیزی بگوید که خیال دارد سرگرم کننده یا باهوش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The quip has gained a frightening new relevance ahead of a "great leap forward" to an economic union that can keep the markets at bay.
[ترجمه گوگل]پیش از یک "جهش بزرگ به جلو" به سوی یک اتحادیه اقتصادی که می تواند بازارها را دور نگه دارد، این مسخره ارتباط جدید ترسناکی پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]این لطیفه گویی یک ارتباط بسیار جدید را پیش از \"جهش بزرگ\" به یک اتحادیه اقتصادی به دست آورده است که می تواند بازارها را دور نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With the benefit of hindsight, his quip marked the high point of fiscal fine - tuning.
[ترجمه گوگل]با بهره مندی از آینده نگری، کنایه او نقطه اوج تنظیم دقیق مالی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این درک، طنز وی نقطه اوج تنظیم جریمه مالی را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That quip, though, makes an intriguing point.
[ترجمه گوگل]با این حال، این کنایه نکته جالبی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، این لطیفه به یک نکته جالب توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All through the meal he picked at his food, while Peter ate heartily with a quip about being a condemned man.
[ترجمه گوگل]در تمام مدت غذا، او از غذای خود می چید، در حالی که پیتر با دل و جان با کنایه ای در مورد اینکه مردی محکوم است، غذا می خورد
[ترجمه ترگمان]در تمام مدت غذا خوردن غذای او را می خورد و پیتر از ته دل با یک شوخی درباره محکوم کردن یک مرد محکوم به غذا خوردن از ته دل می خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He smiled archly, as if he had just thought up this quip he had been making for weeks.
[ترجمه گوگل]او با قاطعیت لبخندی زد، گویی به این مسخره‌ای که هفته‌ها ساخته بود فکر کرده بود
[ترجمه ترگمان]لبخند شیطنت آمیزی زد، گویی فکر کرده بود که چند هفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنایه (اسم)
allegory, allusion, innuendo, quip, metonymy, metaphor, quibble, jest, squib, dig, lampoon, metonym

گوشه (اسم)
recess, quip, angle, corner, nook, quoin, lobe, jest, cantle

بذله (اسم)
quip, joke, jest, bon mot, gambit, mot, facetiae

لطیفه (اسم)
quip, jape, sarcasm, joke, jest, bon mot, epigram, causticity, witty remark, witticism

طعنه (اسم)
invective, reproach, reproof, lash, quip, scoff, irony, jape, rebuke, twit, expostulation, sarcasm, jeer, jest, call-down, brush-off, taunt, satire, lashing

طنز (اسم)
quip, mockery, scoff, irony, jeer, joke

طعنه زدن (فعل)
reproach, quip, taunt, needle

مزه ریختن (فعل)
quip

ایهام گفتن (فعل)
quip

انگلیسی به انگلیسی

• clever or sarcastic expression; ambiguous statement, equivocal remark
use a clever or sarcastic expression; make am ambiguous remark, make an equivocal statement
a quip is an amusing or clever remark; an old-fashioned word.
if you quip, you say something funny or clever in order to amuse people.

پیشنهاد کاربران

شوخی، مزه ریختن، حاضر جوابی
A short, clever, witty and usually taunting comment/remark/response/observation
She is quick with the quip

بپرس