quintessence

/ˌkwɪnˈtesəns//kwɪnˈtesns/

معنی: جوهر، اصل، پنجمین و بالاترین عنصر وجود، عنصر پنجم یعنی 'اثیر' یا 'اتر'
معانی دیگر: بهترین نمونه (از هر چیز)، سرآمد، نوع اصیل، مظهر، (فلسفه ی باستان و قرون وسطی) عنصر پنجم، سر مجموع اسطقس، آخشیج پنجم، ژاو، اثیر، جوهر، لب، خلاصه، زبده، مظهرپاک، نمونه کامل، جوهرپنجم، اخشیجپنجم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: quintessential (adj.), quintessentially (adv.)
(1) تعریف: that which most perfectly describes or typifies something; essence.
مترادف: essence, soul, spirit
مشابه: apotheosis, sum

- The moment of her child's birth constituted for her the quintessence of happiness.
[ترجمه بهنام] لحظه تولد فرزندش برای او جلوه شادمانی بود.
|
[ترجمه گوگل] لحظه تولد فرزندش برای او جوهره خوشبختی بود
[ترجمه ترگمان] لحظه تولد فرزندش، نمونه خوشبختی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- To him, the actresses of the forties were the quintessence of glamor.
[ترجمه گوگل] از نظر او بازیگران زن دهه چهل مظهر زرق و برق بودند
[ترجمه ترگمان] در نظر او، بازیگران چهل و پنج سال، quintessence بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a concentrated and purified form of something.
مترادف: essence, extract

- The lotion contains the quintessence of lavender.
[ترجمه گوگل] لوسیون حاوی اسانس اسطوخودوس است
[ترجمه ترگمان] لوسیون حاوی عصاره اسطوخودوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the element of which the heavens were composed, according to the ancient Greek and medieval philosophers.

جمله های نمونه

1. the quintessence of pride
نمونه ی کامل غرور

2. Her book captures the quintessence of Renaissance humanism.
[ترجمه گوگل]کتاب او ماهیت اومانیسم رنسانس را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]کتاب او عصاره انسان گرایی رنسانس را در برگرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An American football game is the quintessence of machismo.
[ترجمه گوگل]یک بازی فوتبال آمریکایی ماهیت ماچیسمو است
[ترجمه ترگمان]بازی فوتبال آمریکایی جوهر of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. John is the quintessence of good manners.
[ترجمه گوگل]جان ذات اخلاق خوب است
[ترجمه ترگمان]جان عصاره ادب و نزاکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was the quintessence of an English manor house.
[ترجمه گوگل]این اصل یک خانه عمارت انگلیسی بود
[ترجمه ترگمان]این نمونه یک خانه اربابی انگلستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was the quintessence of all that Eva most deeply loathed.
[ترجمه گوگل]او اصل همه چیزهایی بود که ایوا عمیقاً از آن متنفر بود
[ترجمه ترگمان]او عصاره همه این بود که اوا از همه منزجر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Consciousness rather than inanimate matter is the quintessence of his natural world.
[ترجمه گوگل]آگاهی به جای ماده بی جان، ذات دنیای طبیعی اوست
[ترجمه ترگمان]Consciousness، جوهر دنیای طبیعی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is the quintessence of Middle America.
[ترجمه گوگل]او ذات آمریکای میانه است
[ترجمه ترگمان]او جوهر آمریکای مرکزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Idiom is the quintessence of a language as well as literary works and poems.
[ترجمه گوگل]اصطلاح، ذات یک زبان و همچنین آثار ادبی و اشعار است
[ترجمه ترگمان]idiom جوهر زبان و ادبیات و اشعار ادبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It keeps and fuses the national spirit and quintessence in national aesthetic consciousness and tradition design.
[ترجمه گوگل]این روح و ذات ملی را در آگاهی زیبایی شناسی ملی و طراحی سنت حفظ می کند و در هم می آمیزد
[ترجمه ترگمان]آن باعث حفظ روح و جوهر ملی در زمینه آگاهی ملی و طراحی سنت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both the cosmological constant and quintessence fall into the general category of dark energy.
[ترجمه گوگل]هم ثابت کیهانی و هم ذات در دسته کلی انرژی تاریک قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]هر دو ثابت کیهانی و quintessence در دسته کلی انرژی تاریک قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Peking Opera is the quintessence of Chinese culture!
[ترجمه گوگل]اپرای پکن اصل فرهنگ چینی است!
[ترجمه ترگمان]اپرای پکینگ، عصاره فرهنگ چینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was nationalism, quintessence of Chinese culture and pragmatistic thought that led him to the idea of calendar reform.
[ترجمه گوگل]این ناسیونالیسم، ذات فرهنگ چینی و تفکر عمل گرایانه بود که او را به ایده اصلاح تقویم سوق داد
[ترجمه ترگمان]این مساله، ناسیونالیسم، عصاره فرهنگ چینی و اندیشه pragmatistic بود که او را به ایده اصلاح تقویم سوق داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Chinese lantern, blessed the quintessence of Chinese culture the load.
[ترجمه گوگل]فانوس چینی، برکت جوهر فرهنگ چینی بار
[ترجمه ترگمان]فانوس چینی جوهر فرهنگ چینی را تقدیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوهر (اسم)
heart, matter, substance, acid, ink, quintessence, being, juice, marrow, quiddity

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

پنجمین و بالاترین عنصر وجود (اسم)
quintessence

عنصر پنجم یعنی 'اثیر' یا 'اتر' (اسم)
quintessence

انگلیسی به انگلیسی

• epitome, perfect embodiment of; essence, basic nature; (philosophy) fifth element, element thought to be the matter from which celestial objects are composed (during the middle ages)
the quintessence of something is the aspect of it which seems to represent its central nature; a formal word.
the quintessence of something is also the most perfect or typical example of it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : quintessence
✅️ صفت ( adjective ) : quintessential
✅️ قید ( adverb ) : quintessentially
نمونه کامل ، نمونه بارز
اثیر
نمونه ای برابر اصل.
خمیر مایه😉
نمونه
he was the quintessence of political professionalism

بپرس