quietness

/ˈkwaɪətnəs//ˈkwaɪətnəs/

معنی: ملایمت، ارامش، سکون
معانی دیگر: quietude repose : ارامش

جمله های نمونه

1. they really appreciated the cool air and the quietness of gamsar
آنان از هوای خنک و آرامش قمصر واقعا لذت بردند.

2. Quietness is best.
[ترجمه گوگل]سکوت بهترین است
[ترجمه ترگمان]Quietness بهترینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The position of the house combines quietness and convenience.
[ترجمه گوگل]موقعیت خانه ترکیبی از آرامش و راحتی است
[ترجمه ترگمان]موقعیت خانه ترکیبی از آرامش و آسایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I miss the quietness of the countryside.
[ترجمه گوگل]دلم برای خلوت روستا تنگ شده است
[ترجمه ترگمان]دلم برای آرامش حومه شهر تنگ شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After the quietness of home and school, university had been almost frightening.
[ترجمه گوگل]بعد از خلوت خانه و مدرسه، دانشگاه تقریباً ترسناک شده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از آرامش خانه و مدرسه، دانشگاه تقریبا ترسناک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This luxury car offers comfort, quietness and speed.
[ترجمه بهار گل حسيني] این ماشین لوکس اسایش، ارامش و سرعت عرضه می کند
|
[ترجمه گوگل]این خودروی لوکس راحتی، بی‌صدایی و سرعت را ارائه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این اتومبیل لوکس آرامش، آرامش و سرعت را پیشنهاد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These cars are remarkable for the quietness of their engines.
[ترجمه گوگل]این خودروها به دلیل بی صدا بودن موتورشان قابل توجه هستند
[ترجمه ترگمان]این خودروها برای آرامش موتورهای خود بسیار قابل توجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I do very much appreciate the quietness and privacy here.
[ترجمه گوگل]من از سکوت و حریم خصوصی اینجا بسیار قدردانی می کنم
[ترجمه ترگمان]من خیلی از آرامش و حریم خصوصی اینجا ممنونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A loud whistle disturbed the quietness of the church.
[ترجمه گوگل]یک سوت بلند سکوت کلیسا را ​​بر هم زد
[ترجمه ترگمان]سوت بلندی صدای آرامش کلیسا را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I insist on quietness.
[ترجمه گوگل]من بر سکوت اصرار دارم
[ترجمه ترگمان]من اصرار می کنم که آرامش خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The quietness of the house, to which she stood listening, was a new quietness with an alien tempo.
[ترجمه گوگل]سکوت خانه، که او ایستاده بود و به آن گوش می داد، سکوت جدیدی بود با سرعتی بیگانه
[ترجمه ترگمان]آرامش خانه، که او گوش می داد، سکوت جدیدی با آهنگ بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After the storm, quietness reigned.
[ترجمه گوگل]پس از طوفان، سکوت حاکم شد
[ترجمه ترگمان]بعد از توفان، سکوت حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The overall facility is quietness and staff are trained to be unobtrusive.
[ترجمه گوگل]امکانات کلی ساکت است و کارکنان آموزش دیده اند که محجوب باشند
[ترجمه ترگمان]ساختمان کلی آرامش است و کارکنان آموزش دیده اند تا محجوب باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The desolate quietness was almost painful.
[ترجمه گوگل]سکوت متروک تقریباً دردناک بود
[ترجمه ترگمان]سکوت خالی تقریبا دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their quietness boomed about on the walls like birds in panic.
[ترجمه گوگل]سکوت آنها مانند پرندگانی که وحشت زده اند روی دیوارها موج می زد
[ترجمه ترگمان]سکوت آنان مثل پرندگان در وحشت بر دیوارها نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملایمت (اسم)
calmness, amenity, gentleness, leniency, mildness, moderation, softness, warmth, lenity, quietness

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

سکون (اسم)
calm, quiet, inertia, slack, quiescence, repose, lull, quietness, inactivity, quiescency, immovability, quietude

انگلیسی به انگلیسی

• silence, noiselessness; stillness, tranquility; muteness, speechlessness; peacefulness, calmness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : quiet / quieten
✅️ اسم ( noun ) : quiet / quietness / quietism / quietist / quietude / quietus / quiescence
✅️ صفت ( adjective ) : quiet / quietist / quiescent
✅️ قید ( adverb ) : quietly
آرامش

بپرس