quicksand

/ˈkwɪkˌsænd//ˈkwɪksænd/

معنی: دام، تله، ریگ روان، ماسه متحرک
معانی دیگر: شن لغزنده، باتلاق شنی (که انسان یا حیوان را در خود فرو می کشد)، شن فروکش، ریگ روان، دزدریگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a mixture of sand and water, often found in large natural beds, that can pull down and submerge an animal or other object that stands on it.

جمله های نمونه

1. Conceit is the quicksand of success.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] غرور باتلاق موفقیت است.
|
[ترجمه گوگل]غرور شن روان موفقیت است
[ترجمه ترگمان]Conceit، ریگ روان موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The sandbank was uncertain, like quicksand under his feet.
[ترجمه گوگل]ساحل شن نامطمئن بود، مثل ماسه روان زیر پایش
[ترجمه ترگمان]ساحل شنی مثل ماسه روان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The research seemed founded on quicksand.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید این تحقیق بر روی شن های روان بنا شده است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات به نظر بر روی شن های روان ساخته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The lock had been built on quicksand, and gave continual trouble as the ground subsided and water seeped away.
[ترجمه گوگل]قفل بر روی شن‌های روان ساخته شده بود و با فرونشستن زمین و تراوش آب دائماً دردسر ایجاد می‌کرد
[ترجمه ترگمان]قفل روی شن های روان ساخته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With her, a direct approach could be quicksand.
[ترجمه گوگل]با او، یک رویکرد مستقیم می تواند شن روان باشد
[ترجمه ترگمان]با او یک روش مستقیم روان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Vanity is the quicksand of reason. George Sand
[ترجمه گوگل]غرور شن روان عقل است جرج سند
[ترجمه ترگمان]غرور، ریگ روان عقل است جورج ماسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gilbert's squirming body vanished into the carpet like quicksand.
[ترجمه گوگل]بدن متلاطم گیلبرت مانند شن های روان در فرش ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]بدن squirming گیلبرت در فرش مثل ماسه ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yanto had been in Severn quicksand many times before.
[ترجمه گوگل]یانتو قبلاً بارها در شن‌های روان سورن بوده است
[ترجمه ترگمان]Yanto سه بار قبل از آن در سه quicksand فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You stare at the TV screen, a quicksand - like in the warm evening, the murmured.
[ترجمه گوگل]به صفحه تلویزیون خیره می‌شوی، یک شن روان - مثل غروب گرم، زمزمه‌ها
[ترجمه ترگمان]به تلویزیون نگاه می کنید، یک ماسه روان در عصر گرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Improper precipation may cause quicksand and result in foundation pit unsteadiness.
[ترجمه گوگل]بارش نامناسب ممکن است باعث ایجاد شن روان و ناپایداری گودال پایه شود
[ترجمه ترگمان]precipation نادرست ممکن است موجب شن روان و منتج از ناپایداری حفره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The influences of seepage force on foundation pit quicksand are analyzed herein based on the features of groundwater seepage around the water tight screen in the pit.
[ترجمه گوگل]تأثیر نیروی تراوش بر شن‌های روان گودال فونداسیون در اینجا بر اساس ویژگی‌های تراوش آب زیرزمینی در اطراف صفحه آب‌بندی در گودال تحلیل می‌شود
[ترجمه ترگمان]تاثیرات نیروی نفوذ بر روی شن های foundation، بر مبنای ویژگی های نفوذ آب های زیر زمینی در اطراف صفحه محکم آب در گودال مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was about to sink into the quicksand of sin.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] نزدیک بود در باتلاق گناه غرق شوم
|
[ترجمه گوگل]نزدیک بود در شن های روان گناه غرق شوم
[ترجمه ترگمان]من در شرف غرق شدن در ماسه گناه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nobody plucks you out of the quicksand.
[ترجمه گوگل]هیچ کس شما را از شن های روان بیرون نمی کشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تو رو از ماسه بیرون نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sand under quick condition is often called quicksand.
[ترجمه گوگل]شن و ماسه تحت شرایط سریع اغلب ماسه روان نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]ماسه تحت شرایط سریع اغلب روان نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was actually quicksand, which is a deep mass of fine sand mixed with water.
[ترجمه گوگل]در واقع شن روان بود که توده عمیقی از ماسه ریز مخلوط با آب است
[ترجمه ترگمان]در واقع ریگ روان بود که توده انبوهی از شن و ماسه با آب مخلوط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دام (اسم)
net, toil, ambush, trap, snare, pitfall, decoy, hook, noose, quicksand, grin, springe

تله (اسم)
trap, snare, pitfall, decoy, hook, snarl, noose, quicksand, fox trap

ریگ روان (اسم)
quicksand, dune

ماسه متحرک (اسم)
quicksand

تخصصی

[عمران و معماری] ماسه روان - ماسه سیال - ماسه جوشان - ماسه دانه نچسبیده - ماسه ناپای - ماسه غلطان
[زمین شناسی] ماسه روان، ماسه سیال، ماسه جوشان، ماسه غلطان - الف- توده یا طبقه ای از ماسه ریز، در دهانه یک رودخانه یا در طول ساحل دریا، که مرکب از دانه های صاف گردشده با کمی تمایل به چسبندگی دوطرفه می باشد و معمولاً به صورت کامل با جریان های آب بالا رو از وسط حفرات اشباع شده و تشکیل یک توده بسیار متحرک، نرم، قابل انتقال و نیمه مایع می دهد که به آسانی فشرده می شود و تمایل به فروکشیدن داشته و به آسانی اجسام سنگینی را که روی آن قرار می گیرد یا با سطح آن تماس می یابد را فرو می برد. - ب- ناحیه مشخص شده با حضور یک یا چند لایه. - ج- ماسه یافت شده در یک طبقه ماسه روان.
[آب و خاک] شن روانف ماسه روان
[خاک شناسی] شن روان
[آب و خاک] ماسه روان،ماسه سیال

انگلیسی به انگلیسی

• soft sand that is saturated with water, bed of moist sand that sucks in and envelops objects that rest on its surface
quicksand is deep, wet sand that you sink into when you try to walk on it.

پیشنهاد کاربران

❍ اسم ( shankesh ) : شنکش [برساختهٔ خودم]
مثال:
• He tried to rescue his friend from a pit of quicksand.
ترجمه: او کوشید تا دوستش را از چالهٔ شنکش برهانّد.
باتلاق شنی {که انسان یا حیوان را در خود فرو می کشد} . دام، تله
مثال:
Vanity is the quicksand of reason.
تکبر ، باتلاق شنی {و دام} عقل است.
باتلاق شنی
باتلاق شنی
Fine sand saturated with water often found near rivers or coasts
Peoplr cant drown in quicksands because they are less dense than them.
باتلاق

بپرس