quail

/ˈkweɪl//kweɪl/

معنی: بدبدک، بلدرچین، وشم، از میدان دررفتن، بیاثر بودن، پژمرده شدن، شانه خالی کردن، ترسیدن، لرزیدن، دلمه شدن
معانی دیگر: دلهره پیدا کردن، جا خوردن، خود را باختن، (جانور شناسی) بلدرچین (از ماکیان تیره ی phasianidae)، بدبده، مردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: quail, quails
• : تعریف: any of a number of ground-dwelling birds related to the chicken and often hunted for sport and food.

- Poachers made off with a good number of quail.
[ترجمه گوگل] شکارچیان متخلف با تعداد زیادی بلدرچین خارج شدند
[ترجمه ترگمان] Poachers \"با یه عالمه\" بلدرچین \"درست شده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quails, quailing, quailed
• : تعریف: to show signs of great fear, as by shrinking back, cowering, or shaking.
مترادف: blench, cower, cringe, flinch, quake
مشابه: funk, quiver, recoil, shrink, shy, tremble, wince

- The children quailed as the fearsome figure approached.
[ترجمه گوگل] با نزدیک شدن چهره ترسناک، بچه ها بلدرچین کردند
[ترجمه ترگمان] همچنان که هیکل ترسناک نزدیک می شد، بچه ها خود را می باخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The very words make many of us quail.
[ترجمه گوگل]همین کلمات بسیاری از ما را بلدرچین می کند
[ترجمه ترگمان]این کلمات بسیاری از ما را بلدرچین به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It renders a particularly pleasing quality to quail, squab, and pheasant.
[ترجمه گوگل]به خصوص به بلدرچین، اسکوب و قرقاول کیفیت مطلوبی می دهد
[ترجمه ترگمان]این یک کیفیت عالی برای بلدرچین، کبک، قرقاول و قرقاول می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Remove quail and keep warm on a serving platter.
[ترجمه گوگل]بلدرچین ها را بردارید و در ظرف سرو گرم نگه دارید
[ترجمه ترگمان]بلدرچین را حذف کنید و بر روی یک سینی در حال خدمت گرم نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fried quail reaches new heights in this recipe.
[ترجمه گوگل]بلدرچین سرخ شده در این دستور پخت به ارتفاعات جدیدی می رسد
[ترجمه ترگمان]بلدرچین چوبی در این دستورالعمل به قله های جدیدی می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sauteed quail livers with Madeira sauce are notorious in this regard.
[ترجمه گوگل]جگر بلدرچین سرخ شده با سس مادیرا از این نظر بدنام است
[ترجمه ترگمان]کبد Sauteed با سس Madeira در این زمینه بدنام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Because transplanted quail cells will behave normally in chick embryos, she realized she had an invaluable natural marker.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که سلول‌های بلدرچین پیوندی در جنین‌های جوجه به‌طور طبیعی رفتار می‌کنند، او متوجه شد که نشانگر طبیعی ارزشمندی دارد
[ترجمه ترگمان]از آنجا که سلول های quail به طور طبیعی در جنین جوجه رفتار می کنند، متوجه شد که یک نشانگر طبیعی ارزشمند دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dip quail in cornstarch mixture until evenly coated.
[ترجمه گوگل]بلدرچین را در مخلوط نشاسته ذرت آغشته کنید تا به طور یکنواخت پوشش داده شود
[ترجمه ترگمان]خود را در مخلوط نشاسته ذرت کاهش دهید تا به طور مساوی پوشش داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Creatures like quail and the white-tailed deer, adjusting to man, have already shown recovery.
[ترجمه گوگل]موجوداتی مانند بلدرچین و آهوی دم سفید که خود را با انسان تطبیق می دهند قبلاً بهبود یافته اند
[ترجمه ترگمان]موجودات like و گوزن دم سفید، که با انسان سازگار شده اند، پیش از این بهبودی را نشان داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Another quail returned the call from somewhere in front.
[ترجمه گوگل]بلدرچینی دیگر از جایی جلو جواب داد
[ترجمه ترگمان]یک بلدرچین دیگر زنگ تلفن را از جایی در جلو باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One quail per person will suffice if the side courses are prepared.
[ترجمه گوگل]در صورت تهیه دوره های جانبی برای هر نفر یک بلدرچین کفایت می کند
[ترجمه ترگمان]اگر دوره های جانبی آماده شوند یک بلدرچین برای هر فرد کافی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For his creation Malicki grills whole quail on long grapevine cuttings.
[ترجمه گوگل]مالیکی برای خلقت خود بلدرچین کامل را روی قلمه های بلند انگور کباب می کند
[ترجمه ترگمان]برای خلق اثر خود یک بلدرچین به پا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Should the man choose to chase the quail rather than shoot it, he would almost certainly still have his dinner.
[ترجمه گوگل]اگر مرد ترجیح دهد به جای شلیک بلدرچین را تعقیب کند، تقریباً به طور قطع شام خود را می خورد
[ترجمه ترگمان]اگر مرد برای شکار بلدرچین انتخاب می کرد، به جای اینکه به آن شلیک کند، مسلما هنوز شام می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Place quail on lentils and surround with watercress sprigs.
[ترجمه گوگل]بلدرچین را روی عدس قرار دهید و دور آن را با شاخه های شاهی بپوشانید
[ترجمه ترگمان]در کنار عدس قرار دهید و with را در اطراف خود قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Place chili on plate and top with quail.
[ترجمه گوگل]فلفل قرمز را در بشقاب قرار دهید و روی آن را بلدرچین کنید
[ترجمه ترگمان]چیلی را روی بشقاب و بالای خود می گذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدبدک (اسم)
quail, colin

بلدرچین (اسم)
quail

وشم (اسم)
quail

از میدان دررفتن (فعل)
quail

بی اثر بودن (فعل)
quail

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

شانه خالی کردن (فعل)
weasel, quail, flinch

ترسیدن (فعل)
bash, abhor, scare, fear, dread, quail

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

دلمه شدن (فعل)
clabber, curdle, curd, clot, jell, quail

انگلیسی به انگلیسی

• any species of small game bird from the genus coturnix
flinch from fear, recoil, cringe
quails are small birds which people sometimes shoot and eat.

پیشنهاد کاربران

a small, brown bird that is shot for sport or food, or the meat of this bird
پرنده ای کوچک قهوه ای رنگ که برای ورزش یا غذا یا گوشت این پرنده شکار می شود
** بلدرچین ( به پارسی: وردیج ) به گروه بزرگی شامل چندین سرده از پرندگان کوچک از راسته ماکیان سانان گفته می شود. این پرندگان شناخته شده ترین گونه های راسته ماکیان سانان هستند. آن ها به دو بخش بلدرچین های جهان جدید و بلدرچین های بر قدیم تقسیم می شوند. بلدرچین ها جثه کوچکی دارند و زندگی بر روی زمین را ترجیح می دهند. از دانه ها و نیز حشرات و دیگر جنبندگان، کوچک تغذیه می کنند. بر روی زمین لانه می سازند و توانایی پروازهای کوتاه و سریع را دارند. بلدرچین حدود ۲ تا ۷ سال عمر می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

Quail eggs are considered to be a delicacy.

quail
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/quail
زه زدن
انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
quail یعنی بلدرچین
quail's eggs:میشه تخم های بلدرچین
جا زدن ( بخاطر ترس ) ، از میدان در رفتن
۱ - بلدرچین
۲ - ( فعل ) عقب کشیدن ( ناشی از ترس ) ، جا خالی دادن، جا خوردن، از جا جهیدن ناشی از ترس
To draw back out of fear
• His heart quailed

بپرس