quagmire

/ˈkwægˌmaɪər//ˈkwæɡmaɪə/

معنی: مرداب، باتلاق
معانی دیگر: گرفتاری شدید، تنگنا، خفتاب، در لجن انداختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: quagmiry (adj.)
(1) تعریف: wet, soft, sucking ground; marsh; bog.
مترادف: bog, fen, marsh, mire, morass, swamp

- The fallen tree was soon absorbed by the quagmire.
[ترجمه گوگل] درخت افتاده به زودی جذب باتلاق شد
[ترجمه ترگمان] درخت سقوط به زودی توسط \"ک - - واگ - - مای - - ر\" غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hunters took care to skirt around the quagmire.
[ترجمه گوگل] شکارچیان از دامن زدن دور باتلاق مراقبت کردند
[ترجمه ترگمان] شکارچیان اطراف \"ک - - واگ - - مای - - ر\" مراقب بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an unpleasant situation that is difficult to escape.
مترادف: dilemma, predicament
مشابه: bind, mire

- The country had gotten itself into a quagmire with this apparently unwinnable war.
[ترجمه گوگل] کشور با این جنگ ظاهراً غیرقابل پیروز شدن، خود را در باتلاق فرو برده بود
[ترجمه ترگمان] این کشور خود را به صورت ک - واگ - - مای - - مای - - مای - - ر \" تبدیل کرده بود و این ظاهرا یک جنگ unwinnable بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a quagmire of debts and bankruptcy
منجلاب قرض و ورشکستگی

2. In the rainy season the roads become a quagmire.
[ترجمه گوگل]در فصل بارندگی جاده ها به باتلاق تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]در فصل بارانی جاده ها تبدیل به باتلاقی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My wellingtons got stuck in a quagmire.
[ترجمه گوگل]چادرهای من در باتلاق گیر کردند
[ترجمه ترگمان]wellingtons تو \"ک - - واگ - - مای - - ر\" گیر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Balkan situation became a political and military quagmire.
[ترجمه گوگل]وضعیت بالکان به یک باتلاق سیاسی و نظامی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]اوضاع بالکان به باتلاقی سیاسی و نظامی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rain had turned the grass into a quagmire.
[ترجمه گوگل]باران چمن ها را به باتلاق تبدیل کرده بود
[ترجمه ترگمان]باران علف ها را تبدیل به ک ک - واگ - - مای - - ر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They despaired stuck in the eternal quagmire.
[ترجمه گوگل]آنها در باتلاق ابدی گیر افتاده بودند
[ترجمه ترگمان]نومید و مایوس در آن ک ک - واگ - - مای - - ر \" گیر افتادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I ensconced in the quagmire of life to find time for simple pleasures anymore.
[ترجمه گوگل]در باتلاق زندگی فرو رفتم تا دیگر زمانی برای لذت های ساده پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]من توی \"ک - واگ - - مای - - مای - - ر\" تو \"ک - - واگ - - مای - - ر\" زندگی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Today, you are prisoners of your own quagmire.
[ترجمه گوگل]امروز شما اسیر باتلاق خودتان هستید
[ترجمه ترگمان]امروز تو زندانی \"ک - - واگ - - مای - - ر\" خودت هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. William James called this view a " quagmire of evasion. "
[ترجمه گوگل]ویلیام جیمز این دیدگاه را "باتلاق طفره رفتن" نامید
[ترجمه ترگمان]ویلیام جیمز این نظریه را \"باتلاقی از طفره رفتن\" خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your simple behaviour may result a quagmire of errors, mis - directed activity and utter frustration.
[ترجمه گوگل]رفتار ساده شما ممکن است منجر به باتلاقی از اشتباهات، فعالیت های نادرست و ناامیدی مطلق شود
[ترجمه ترگمان]رفتار ساده شما ممکن است منجر به باتلاقی از اشتباه ات، فعالیت نادرست و ناامیدی کامل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. IT HAS become a public - relations quagmire and China is struggling to escape.
[ترجمه گوگل]این به یک باتلاق روابط عمومی تبدیل شده است و چین در تلاش برای فرار است
[ترجمه ترگمان]این کشور تبدیل به باتلاقی از روابط عمومی شده است و چین در تلاش است تا از آن فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His people had fallen further and further into a quagmire of confusion.
[ترجمه گوگل]افراد او بیشتر و بیشتر در باتلاق سردرگمی فرو رفته بودند
[ترجمه ترگمان]افراد او بیشتر و بیش از پیش در پیچ ک - واگ - - مای - - ک - - واگ - - مای - - ر \"دچار سردرگمی شدند\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At the end of the match, the pitch was a real quagmire.
[ترجمه گوگل]در پایان مسابقه، زمین یک باتلاق واقعی بود
[ترجمه ترگمان]در آخر مسابقه، زمین واقعا \"ک - - واگ - - مای - - ر\" واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He who tries to conceal his fault for fear of criticism will sink deeper and deeper in the quagmire of errors.
[ترجمه گوگل]کسی که از ترس انتقاد سعی می کند عیب خود را پنهان کند، در باتلاق خطاها عمیق تر و عمیق تر می شود
[ترجمه ترگمان]او که می کوشد تا خطای خود را به خاطر ترس از انتقادها پنهان کند، بیشتر و بیشتر در باتلاقی از اشتباه ات غرق خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرداب (اسم)
backwater, marsh, swamp, lagoon, fen, morass, quagmire, mere, laguna, swampland

باتلاق (اسم)
marsh, swamp, morass, bog, quagmire, mire, slough, quag, slop, swampland

تخصصی

[عمران و معماری] خلاب - لجنزار
[زمین شناسی] خلاب، لجن‎زار، مرداب، باتلاق
[آب و خاک] زمین شل و نرو

انگلیسی به انگلیسی

• soft wet ground that gives way underfoot; mud, wet soft earth; swamp, bog; difficult problem or situation
a quagmire is a soft, wet area of land, especially one which you sink into if you try to walk on it.
a quagmire is also an awkward, complicated, or embarrassing situation.

پیشنهاد کاربران

quagmire به معنای لجن زار یا "گنداب" هست. مجازا به معنای ورطه یا موقعیت سخت و دشوار هست.
همچنین اسم یکی از شخصیت های سریال Family Guy.
an area of soft, wet ground that you sink into if you try to walk on it
ناحیه ای از زمین نرم و مرطوب که اگر بخواهید روی آن راه بروید در آن فرو می روید
لجن زار یا گنداب
At the end of the game, the pitch was a real quagmire.
quagmirequagmire
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/quagmire
Quagmire مثل Swamp ( باتلاق ) هست ولی به وسعت، بزرگی و خطرناکی Swamp نیست. در واقع خاک کثیف ( منظور Dirt و نه Soil ) وقتی بهش آب بخوره ایجاد Quagmire میکنه که میتونه مانع حذکت شما بشه. البته روی زمین. یعنی خاک روی زمین و جاده آب باران بهش بخوره Quagmire تشکیل میشه. همون خاک رو یه مشت برداری ببری تو آزمایشگاه یا توی خونه تون، بزاریش توی یک تشت یا لگن و روش آب بریزی تشکیل Mud یا گِل را میده. ولی تا زمانیکه روی زمین هست در ابعاد بزرگ این میشه Quagmire. باتلاق هم که میشه Swamp و مثل همینه ولی مرطوب تر و کل و خاکش کمتره، آبش بیشتر.
...
[مشاهده متن کامل]

A swampy, soggy area of ground
یک منطقه باتلاقی و خیس از زمین
Example :
This religion is a quagmire that whether you believe in it or have a serious enmity with it, in both cases you will sink into the quagmire of the religion : این دین باتلاقی است که چه بهش باور داشته باشی چه باهاش واقعاً دشمنی جدی داشته باشی در هر دو صورت در باتلاقش فرو میری.

موقعیت سخت و دشوار

بپرس