صفت ( adjective )
حالات: quaggier, quaggiest
مشتقات: quagginess (n.)
حالات: quaggier, quaggiest
مشتقات: quagginess (n.)
• (1) تعریف: like a marsh or quagmire; boggy.
- Cranberries thrive in these quaggy areas.
[ترجمه گوگل] زغال اخته در این مناطق باتلاقی رشد می کند
[ترجمه ترگمان] Cranberries در این مناطق quaggy رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Cranberries در این مناطق quaggy رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: soft and flabby.