quaggy

/ˈkwæɡiː//ˈkwæɡɪ/

باتلاق مانند، باتلاقی، خفتابی، مردابی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: quaggier, quaggiest
مشتقات: quagginess (n.)
(1) تعریف: like a marsh or quagmire; boggy.

- Cranberries thrive in these quaggy areas.
[ترجمه گوگل] زغال اخته در این مناطق باتلاقی رشد می کند
[ترجمه ترگمان] Cranberries در این مناطق quaggy رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: soft and flabby.

پیشنهاد کاربران

بپرس