qua

/ˈkwɑː//kweɪ/

معنی: بطوریکه، تاانجاییکه
معانی دیگر: در مقام، به عنوان، همچون، شایسته

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in the capacity of; as.

- the police qua police
[ترجمه گوگل] پلیس به عنوان پلیس
[ترجمه ترگمان] پلیس به پلیس امر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the president qua commander in chief
رئیس جمهور به عنوان فرمانده کل قوا

2. absolutely free elections is a sine qua non of democracy
انتخابات کاملا آزاد شرط اصلی دمکراسی است.

3. Patience is a sine qua non for a good teacher.
[ترجمه گوگل]صبر برای یک معلم خوب یک شرط ضروری است
[ترجمه ترگمان]صبر یک امر ناگزیر برای یک معلم خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Money, qua money, cannot provide happiness.
[ترجمه گوگل]پول، به عنوان پول، نمی تواند خوشبختی را فراهم کند
[ترجمه ترگمان]پول، به شرط پول، نمی تواند سعادت را تامین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The control of inflation is a sine qua non for economic stability.
[ترجمه گوگل]کنترل تورم یک شرط ضروری برای ثبات اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]کنترل تورم یک امر ناگزیر برای ثبات اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Successful agricultural reform is also a sine qua non of Mexico's modernisation.
[ترجمه گوگل]اصلاحات کشاورزی موفقیت آمیز نیز از ضروریات مدرنیزاسیون مکزیک است
[ترجمه ترگمان]اصلاحات موفق کشاورزی نیز یک امر ناگزیر برای مدرن سازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Qua literature the work is negligible.
[ترجمه گوگل]از نظر ادبیات کار ناچیز است
[ترجمه ترگمان]در ادبیات Qua کار قابل اغماض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. TV coverage is the sine qua non of a sport if it is to thrive.
[ترجمه گوگل]پوشش تلویزیونی شرط ضروری یک ورزش برای پیشرفت است
[ترجمه ترگمان]اگر این ورزش رونق پیدا کند، پوشش تلویزیونی جز لاینفک ورزشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Trust is a sine qua non for any counselling.
[ترجمه گوگل]اعتماد یک شرط ضروری برای هر مشاوره است
[ترجمه ترگمان]اعتماد یک امر ناگزیر برای هر مشاوره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The soldier acted qua soldier, not as a human being.
[ترجمه گوگل]سرباز به عنوان سرباز عمل می کرد، نه به عنوان یک انسان
[ترجمه ترگمان]سرباز به عنوان یک سرباز عمل می کرد، نه به عنوان یک انسان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An interest in children is a sine qua non of teaching.
[ترجمه گوگل]علاقه به کودکان از الزامات آموزشی است
[ترجمه ترگمان]علاقه به کودکان جز لاینفک آموزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cloning qua cloning is almost incidental for us, too.
[ترجمه گوگل]شبیه‌سازی، شبیه‌سازی، برای ما نیز تقریباً اتفاقی است
[ترجمه ترگمان]این امر به طور کلی برای ما نیز برای ما اتفاقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The question, though, is whether or not, qua institutions of higher education, they have an obligation to sponsor research.
[ترجمه گوگل]اما سؤال این است که آیا مؤسسات آموزش عالی به عنوان مؤسسات آموزش عالی، موظف به حمایت مالی از پژوهش هستند یا خیر
[ترجمه ترگمان]با این وجود، این پرسش وجود دارد که آیا یا نه، به عنوان موسسات آموزش عالی، آن ها موظف به حمایت از تحقیقات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Prevention of depression and inflation remains a sine qua non for economic security.
[ترجمه گوگل]پیشگیری از رکود و تورم یک شرط ضروری برای امنیت اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]پیش گیری از افسردگی و تورم یک امر ناگزیر برای امنیت اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Members of the Commission qua members of the Commission had to observe the rules in performance of the treaty.
[ترجمه گوگل]اعضای کمیسیون به عنوان اعضای کمیسیون باید قوانین را در اجرای معاهده رعایت می کردند
[ترجمه ترگمان]اعضای کمیسیون جز اعضای کمیسیون ناچار بودند مقررات اجرای پیمان را رعایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطوریکه (قید)
as, qua

تاانجاییکه (قید)
qua

تخصصی

[حقوق] به عنوان، در مقام، در سمت

انگلیسی به انگلیسی

• as, in the function of, in the capacity of
qua is used to indicate that you are talking about something as an ideal or as an abstract idea; a formal word.

پیشنهاد کاربران

- بما هو
( ترجمه دقیق برای متون فلسفی �بما هو� است. که در واقع به معنی در نظر گرفتن ذات و خود یک چیز بدون در نظر گرفتن هیچ وصف یا ویژگیِ دیگر است. )
به مثابه
به عنوان
به صرفِ
در جایگاه
همچون
منابع• https://www.onlineabbreviations.com/abbreviation/671380
به عنوان
به خودی خود، صِرفِ خودِ . . .
Money, qua money, cannot provide happiness.
پول به خودی خود خوشبختی نمی آورد.
صِرفِ خودِ پول خوشبختی نمی آورد.

بپرس