quit

/ˈkwɪt//kwɪt/

معنی: رها سازی، ترک، منصرف شدن، ول کردن، دست کشیدن از، تسلیم شدن
معانی دیگر: (خود را از گیر ترس و غیره) رها کردن، فارغ کردن، (بدهی یا منت) بازپرداخت کردن، جبران کردن، پس دادن، (انجام کار یا عادت و غیره را) ول کردن، ترک کردن، دست کشیدن، (محلی را) ترک کردن، رهسپار شدن، عزیمت کردن، رفتن، استعفا دادن، (شغل خود را) ول کردن، بی حساب، برابر، رها، آزاد، (قدیمی) رفتار کردن، متارکه، خلاصی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quits, quitting, quit, quitted
(1) تعریف: to resign; give up; decline to take further part in.
مترادف: resign, withdraw from
مشابه: abdicate, back out of, discontinue, leave, relinquish, terminate

- She quit her high-paying position because there was too much travel involved.
[ترجمه ╗❈╭سید محمد╮❈╔] او شغل پر درآمد خودرا به دلیل مسافرت[های کاری] زیادی که داشت ، ترک کرد
|
[ترجمه ترجمه گوگل] - او موقعیت پردرآمد خود را رها کرد زیرا سفر بیش از حد درگیر بود.
|
[ترجمه الهه مختار آبادی] او شغل پر درآمد خود را بدلیل سفر های زیاد آن شغل رها کرد.
|
[ترجمه گوگل] او موقعیت پردرآمد خود را رها کرد زیرا سفرهای زیادی در آن وجود داشت
[ترجمه ترگمان] او شغل پردرآمد خود را ترک کرد، چون سفر بسیار زیادی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to desist from; stop.
مترادف: cease, desist from, stop
مشابه: abandon, discontinue, end, finish, forsake, leave off, renounce

- He quit smoking after receiving a strong admonition from his doctor.
[ترجمه گوگل] او پس از دریافت یک توصیه جدی از پزشکش سیگار را ترک کرد
[ترجمه ترگمان] پس از دریافت نصیحت قوی از دکترش، سیگار را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Would you please quit teasing your sister!
[ترجمه سجاد معصومی] خواهش میکنم از مسخره کردن خواهرت دستبردار
|
[ترجمه مهدیه راشدی] خواهشا از آزار دادان خواهرت دست بردار
|
[ترجمه گوگل] لطفا دست از اذیت کردن خواهرت بردار!
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم دست ازسر خواهرت بردار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He tried, but he could not quit thinking about her.
[ترجمه مهرداد معدنی] او سعی کرد اما نتوانست به آن زن فکر نکند
|
[ترجمه نگین غلامی] او سعی کرد، اما نتوانست فکردن به او را ترک کند
|
[ترجمه Ali] او سعی کرد ، اما نتونست از فکر کردن به اون زن دست بردارد !
|
[ترجمه گوگل] او تلاش کرد، اما نتوانست به او فکر کند
[ترجمه ترگمان] سعی کرد، اما نمی توانست به فکر او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to go away from; leave; depart.
مترادف: depart, leave
مشابه: abandon, exit, flee, vacate

- In the summer, the family would quit the city for the country.
[ترجمه شایگان] در تابستان خانواده شهر و ترک میکنند و به روستا میروند
|
[ترجمه گوگل] در تابستان، خانواده شهر را به مقصد کشور ترک می کردند
[ترجمه ترگمان] در تابستان، خانواده از شهر خارج می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to resign from or give up a job, activity, or the like.
مترادف: resign
مشابه: abdicate, bow out, leave, pull out, retire, vacate, walk, withdraw

(2) تعریف: to desist from or stop an activity, occupation, habit, or the like.
مترادف: desist, stop
متضاد: continue
مشابه: abate, cease, finish, halt, leave off, let up, subside

(3) تعریف: to admit defeat and stop trying to do something.
مشابه: chicken, concede, give, resign, retreat, surrender, yield
صفت ( adjective )
• : تعریف: relieved or released from some debt, duty, or the like (usu. fol. by of).
مترادف: released, relieved
مشابه: clear, discharged, free

- quit of their taxes
[ترجمه گوگل] مالیات خود را رها کنند
[ترجمه ترگمان] مالیات های خود را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. quit bothering me!
دست از سرم بردار!

2. quit griping!
دست از غرولند بردار!

3. quit of sorrow, drunk with joy
از غم آزاد،سرمست و شاد

4. quit school (or drop out of school)
ترک تحصیل کردن،مدرسه را ول کردن

5. he quit his addiction through willpower alone
فقط با قدرت اراده اعتیاد خود را ترک کرد.

6. he quit school and became a carpenter
او مدرسه را ترک کرد و نجار شد.

7. i'd quit my job except i need the money
اگر نیاز به پول نداشتم کارم را ول کرده بودم.

8. be quit of somebody (or something)
از شر کسی (یا چیزی) راحت شدن

9. i am going to quit all my debts
همه ی قرض های خودم را خواهم داد.

10. the best way to quit anxiety
بهترین راه رهایی از دلواپسی

11. in the spring, the lors quit the plains and go to the mountains
در بهار لرها دشت ها را ترک می کنند و به کوهستان ها می روند.

12. it must be easy to quit smoking; hossein has done it a hundred times!
لابد ترک سیگار آسان است چون حسین صدها بار آن کار را کرده است !

13. if they don't give a raise, i will quit my job
اگر اضافه حقوق ندهند کارم را ول می کنم.

14. if i give you five more dollars will be quit
اگر پنج دلار دیگر به تو بدهم بی حساب می شویم.

15. He quit the show last year because of bad health.
[ترجمه گوگل]او سال گذشته به دلیل وضعیت بدش از این برنامه کناره گیری کرد
[ترجمه ترگمان]او سال گذشته به خاطر سلامتی بد این نمایش را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. If I don't get more money I'll quit.
[ترجمه گوگل]اگر پول بیشتری نگیرم استعفا می دهم
[ترجمه ترگمان]اگر پول بیشتری بدست نیارم، استعفا می دم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Quit dillydallying;are you going or not?
[ترجمه شایگان] دست از فس فس کردن بردار میری یا نمیری؟
|
[ترجمه گوگل]دست از دلخوری بردار؛ میری یا نه؟
[ترجمه ترگمان]بی چونه نزن، می روی یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You're never a loser until you quit trying.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که دست از تلاش برندارید، هرگز بازنده نیستید
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که دست از تلاش بیرون نکشی هیچ وقت بازنده نیستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He quit his job after an argument with a colleague.
[ترجمه گوگل]او پس از مشاجره با یکی از همکارانش کار خود را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]او شغلش را بعد از مشاجره با هم کار ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Would you quit your job if you inherited lots of money?
[ترجمه گوگل]اگر پول زیادی به ارث برده باشید، شغل خود را ترک می کنید؟
[ترجمه ترگمان]اگه یه عالمه پول به ارث بردی از کارت استعفا میدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He has decided to quit as manager of the team.
[ترجمه گوگل]او تصمیم دارد از سرمربیگری این تیم کناره گیری کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفته است که به عنوان مدیر تیم استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. If I knew how to quit you,Zthat should have much good.
[ترجمه گوگل]اگر می دانستم چگونه تو را ترک کنم، این باید خیلی خوب باشد
[ترجمه ترگمان]، اگه میدونستم چطور ترکت کنم Zthat باید خیلی خوب باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He quit his job as an office boy in Athens.
[ترجمه گوگل]او شغل خود را به عنوان پسر اداری در آتن رها کرد
[ترجمه ترگمان]او شغلش را به عنوان یک پسر در آتن کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها سازی (اسم)
abandon, triggering, emancipation, abandonment, dereliction, quit

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

منصرف شدن (فعل)
quit, give up, change one's mind

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

دست کشیدن از (فعل)
leave, quit, discard, go out, give over, surcease, disaccustom, knock off, leave off

تسلیم شدن (فعل)
abandon, surrender, give in, submit, capitulate, succumb, quit, vouchsafe, acquiesce, defer, knuckle, obey

تخصصی

[کامپیوتر] پایان دادن، خاتمه دادن - پاک کردن یک برنامه ی کاربردی از حافظه، این عمل در مک اینتاش بافرمان EXlT ودر ویندوز با CLOSE انجام می شود. بسیار ی از نرم افزار ها قبل از خروج کار بر در مورد ذخیره کردن تغییر ات روی دیسک سوال می کنند. تمام کادرهای پیام را باید به دقت خواند.
[حقوق] تسویه کردن، ترک کردن، توقف کردن، استعفا دادن، آزاد، مبرا، تبرئه شده
[ریاضیات] ترک کردن، ترک خدمت

انگلیسی به انگلیسی

• stop, cease; leave (a place or person); evacuate an apartment; relinquish, give up; leave a job; release
liberated, released, exempt from
if you quit doing something, you stop doing it.
if you quit a place, you leave it; an old-fashioned use.
if people who are arguing or fighting call it quits, they agree to stop their argument or fight; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

ترک کردن، ول کردن، دست کشیدن
ترک کردن کار، ترک، متارکه، رها سازی، خلاصی، ول کردن، تسلیم شدن، قانون فقه: تخلیه خانه، بازرگانی: از دست دادن کار
خاموش شدن
به فرق این چند واژه خوب دقت کنید ⭕️
quit = متوقف کردن ، استعفا دادن
quite = بسیار
quiet = آرام ، آرامش ، آرام کردن
quilt = لحاف
quit: ترک کردن
تفاوت quit to do sth و quit doing sth
( infinitive and gerund )
وقتی این فعل با gerund میاد یعنی خود اون فعل رو ترک می کنه ولی وقتی با to بیاد یعنی یه کار دیگه رو رها می کنه و اون فعل رو شروع می کنه
...
[مشاهده متن کامل]

مثال :
I quit smoking . = I stop smoking. I never smoke
I quit to smoke . = I stop sth else and start smoking

✔️ ( خود را از گیر نگرانی و ترس و غیره ) رها کردن
. . .
A: What am I going to say? That it was my job? It's my job
B: You tell God the Father, it was kindness you done. I know you're hurting and worrying. I can feel it on you. But you ought to ⭐quit on⭐ it now
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
The Green Mile 1999🎥

ترک کردن، دست کشیدن
هم معنی و مترادف=stop
خارج شدن
به معنی" تسلیم شدن"
i quit = بی خیال
ول کردن و رفتن
دور انداختن
مترادف=leave some
to stop doing something
دست کشیدن
Abondone ( 504 )
منصرف شدن، رهاکردن
این فعل در حالات "simple past" و
"past participle"،
هم به صورت quit و هم به صورت quitted ( نادر ) بکاربرده میشود. در اصل استفاده از quit بجای quitted در قرن بیستم باب شد و امروزه هم با اختلاف بسیاری، بیشتر کاربرد دارد؛ طوری که حتی استفاده از quitted در برخی موارد ممکن است کمی عجیب بنظر بیاید.
...
[مشاهده متن کامل]

ول کردن
جا زدن
ترک کردن، رها کردن

Leave
صرف نظر کردن
رهـآ کـــــردن
استعفا دادن
ترک کردن - رها کردن
It means give up
تسلیم شدن
عقب نشینی از . . .
عقب نشینی
دوری کردن از
خاموش بودن
STOP - leave

دست کشیدن ( از کاری )
متوقف کردن ( کاری )
تمام کردن ( کاری )
بس کردن، ( بس کن! )
ادامه ندادن ( کاری )
Quit worrying
ترک کردن، رهاکردن، ول کردن
ترک کردن. رها کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس