put together

/pʊt təˈgɛðər//pʊt təˈgɛðə/

پهلوی هم گذاشتن، ترکیب کردن، ساختن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to build something from parts.

- Carol put together a model airplane.
[ترجمه مبین] کارول یک ماکت هواپیما را در کنار هم قرار داد
|
[ترجمه گوگل] کارول یک هواپیمای مدل ساخت
[ترجمه ترگمان] کارول یک هواپیمای مدل را کنار هم گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. These shelves are very easy to put together - you can't go wrong.
[ترجمه گوگل]چیدن این قفسه ها بسیار آسان است - نمی توانید اشتباه کنید
[ترجمه ترگمان]این قفسه خیلی ساده است که کنار هم قرار بگیرید - شما نمی توانید اشتباه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We have put together an anthology of children's poetry.
[ترجمه گوگل]گلچینی از شعر کودک را گردآوری کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما گلچینی از اشعار کودکان را کنار هم قرار داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The university was put together by stages.
[ترجمه Peter Strahm] دانشگاه طی چند مرحله ساخته شد
|
[ترجمه گوگل]دانشگاه طی مراحلی جمع آوری شد
[ترجمه ترگمان]این دانشگاه توسط مراحلی تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ministers are trying to put together a package that will end the dispute.
[ترجمه گوگل]وزرا در تلاش هستند تا بسته ای را تنظیم کنند که به اختلافات پایان دهد
[ترجمه ترگمان]وزرا سعی دارند بسته ای را کنار هم قرار دهند که به بحث خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are trying to put together a package that will end the dispute.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش می کنند بسته ای را تنظیم کنند که به اختلافات پایان دهد
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی دارند بسته ای را کنار هم بگذارند که به بحث خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The generators are put together in the machine shop .
[ترجمه گوگل]ژنراتورها در کارگاه ماشین سازی کنار هم قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]ژنراتورها در دستگاه ماشین جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Scientists have put together a composite picture of what the Earth's crust is like.
[ترجمه گوگل]دانشمندان تصویر ترکیبی از پوسته زمین را گردآوری کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان تصویر ترکیبی از آنچه پوسته زمین شبیه آن است را کنار هم قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's put together a magnificent break.
[ترجمه گوگل]او یک استراحت باشکوه ترتیب داده است
[ترجمه ترگمان]اون با هم یه تعطیلات عالی رو کنار هم گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Through interviews and old photos we put together a composite picture of life in the village a hundred years ago.
[ترجمه گوگل]ما از طریق مصاحبه ها و عکس های قدیمی تصویری ترکیبی از زندگی صد سال پیش در روستا را گردآوری کردیم
[ترجمه ترگمان]ما از طریق مصاحبه ها و عکس های قدیمی، یک تصویر ترکیبی از زندگی را صد سال پیش در دهکده کنار هم قرار دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It will be able to put together a governing coalition.
[ترجمه گوگل]خواهد توانست یک ائتلاف حکومتی را تشکیل دهد
[ترجمه ترگمان]آن می تواند ائتلاف حاکم را کنار هم قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think we can put together a very strong case for the defence.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم می‌توانیم یک مورد بسیار قوی برای دفاع جمع کنیم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ما می توانیم یک مورد بسیار قوی برای دفاع ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This toy can be taken apart and put together with ease.
[ترجمه گوگل]این اسباب بازی را می توان به راحتی جدا کرد و کنار هم گذاشت
[ترجمه ترگمان]این اسباب بازی را می توان از هم جدا کرد و به راحتی کنار هم قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The IMF has put together a rescue package for the country's faltering economy.
[ترجمه گوگل]صندوق بین المللی پول یک بسته نجات برای اقتصاد متزلزل کشور تهیه کرده است
[ترجمه ترگمان]صندوق بین المللی پول یک بسته نجات را برای اقتصاد متزلزل کشور آماده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We'll put together a proposal, including detailed costings, free of charge.
[ترجمه گوگل]ما یک پیشنهاد، از جمله هزینه های دقیق، به صورت رایگان جمع آوری خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما یک پیشنهاد، از جمله costings مفصل، بدون هزینه را کنار هم قرار می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We wouldn't have time to put together an agreement.
[ترجمه گوگل]ما وقت نداریم توافق کنیم
[ترجمه ترگمان]ما وقت نداشتیم که با هم توافق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• assembled; compiled; presented
assemble; compile; arrange

پیشنهاد کاربران

Shirin
جمع آوری کردن ، گرد آوری کردن
تفاوت Pull together و Put together:
Pull together معنای "همکاری کردن" و متحد شدن" میده اما Put together معنای "یکجا جمع کردن" یا "یکی کردن" یا "ترکیب کردن" میده که ممکنه این یکجا جمع کردن برای همکاری باشه ممکنم هست که نباشه.
جمع بندی
She earns more than all the rest of us put together.
The population of the US is bigger than that of Britain, France and Germany put together.
درآمد او از مجموع در آمد های ما بیشتر است
جمعیت ایالات متحده از مجموع جمعیت بریتانیا، فرانسه و آلمان بیشتر است.
سر هم کردن
مثال
I can’t work out how to put this table together
● جمع و جور کردن
● گردهم آوردن، تشکیل گروه دادن
● سرهم کردن، مونتاژ کردن
در کنار هم قرار گرفتن
کنار هم گذاشتن برای مقایسه
سرهم کردن
تشکیل دادن
کامل شدن
فرد خوش تیپ و خوش لباس که میدونه لباس هاش رو چه جوری با هم ست کنه.
جفت و جور کردن - مرتب کردن
خوش تیپ و خوش لباس
نیز well put togheter
دوباره به هم وصل کردن مثلاً در ظرف سس را دوباره در خود ظرف سس گذاشتن.
سرهم کردن
مترادف: assemble
آماده کردن
فراهم کردن
جور کردن
برای چیدن وسایل خونه هم به کار میره.
ترتیب دادن ( یک قرار یا ملاقات )
کنار هم قرار دادن
سرهم کردن : to put the parts of something in the correct places and join them to each other

برگزاری

غذا یا مهمونی ، تدارک دیدن، تهیه کردن
به سر و وضع خود رسیدن
Put together:
( تیم ، گروه ) تشکیل دادن - ساختن
Macmillan:👇👇👇👇👇
to choose people or things to form a team or group
the child who can't even put a simple sentence together
...
[مشاهده متن کامل]

کودکی که نمی تواند حتی یک جمله ی ساده بسازد
They�put�their first band�together�when they were in high school
اولین گروه موسیقیش رو وقتی دبیرستان بود تشکیل داد.
�He is trying to put a team together for next season.
داره سعی میکنه یه تیمی رو برای فصل بعد تشکیل بده

کنار هم گذاشتن، گرد آوردن
خوش سر و لباس
A woman who is dressed professionally and is also stylish can be described as “put together
مونتاژ
اسمبل کردن
وصل کردن
جفت کردن
در کل - in general - overall
جمع کردن
سرهم کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس