put across

/pʊtəˈkrɒs//pʊtəˈkrɒs/

(عامیانه) 1- فهماندن، بیان کردن 2- (با موفقیت یا با حیله) انجام دادن، فهماندن، باحقه بازی موفق شدن، دوز وکلک چیدن

جمله های نمونه

1. He could not put across his point of view to the audience.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست دیدگاه خود را به مخاطب منتقل کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست دیدگاه خود را به مخاطب تحمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was trying to put across a serious point.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد یک نکته جدی را بیان کند
[ترجمه ترگمان]اون داشت سعی می کرد یه موضوع جدی رو مطرح کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Words are only essential to put across more abstract concepts and intellectual ideas.
[ترجمه گوگل]کلمات فقط برای بیان مفاهیم انتزاعی تر و ایده های فکری ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]کلمات تنها برای بیان مفاهیم انتزاعی و ایده های فکری ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One powerful message put across by the curriculum in most schools is that knowledge can be divided into compartments.
[ترجمه گوگل]یکی از پیام های قدرتمندی که توسط برنامه درسی در اکثر مدارس مطرح می شود این است که دانش را می توان به بخش هایی تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان]یک پیام قدرتمند که توسط برنامه تحصیلی در اغلب مدارس مطرح می شود این است که دانش می تواند به بخش های مختلف تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And all this classless business he tries to put across.
[ترجمه گوگل]و تمام این کسب و کار بی کلاس که او سعی می کند به آن سر بزند
[ترجمه ترگمان]و تمام آن فعالیت classless را که سعی دارد آن را به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This group must put across its views and gain popular support and understanding for its campaign.
[ترجمه گوگل]این گروه باید دیدگاه های خود را مطرح کند و حمایت و درک مردمی را برای کمپین خود به دست آورد
[ترجمه ترگمان]این گروه باید دیدگاه های خود را بیان کرده و حمایت و پشتیبانی مردمی را برای مبارزات خود به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The signals you put across at the job interview can flag your future ambitions.
[ترجمه گوگل]سیگنال هایی که در مصاحبه شغلی می دهید می تواند جاه طلبی های آینده شما را نشان دهد
[ترجمه ترگمان]سیگنال هایی که در مصاحبه شغلی قرار می دهید می توانند جاه طلبی های آینده شما را مسدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During the meeting, her ideas were clearly put across.
[ترجمه گوگل]در طول جلسه، ایده های او به وضوح بیان شد
[ترجمه ترگمان]در طول جلسه افکارش به روشنی تمام شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Is there anything I can put across the hallway?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی هست که بتوانم در راهرو بگذارم؟
[ترجمه ترگمان]چیزی هست که بتونم از راهرو رد بشم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The woman in the market put across me by selling me some bad eggs.
[ترجمه گوگل]زن در بازار با فروختن چند تخم مرغ بد به من برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]زنی که در بازار بود مرا با فروختن بعضی از تخم مرغ به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Did I put across the idea?
[ترجمه گوگل]آیا من ایده را مطرح کردم؟
[ترجمه ترگمان]من این ایده رو رد کردم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If it is put across well, the audience will get it.
[ترجمه Masoome] اگر آن به خوبی بیان شود مخاطبان آن را دریاعت میکنن
|
[ترجمه گوگل]اگر خوب پخش شود، مخاطب آن را دریافت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اگر آن را به خوبی انجام دهید، شنوندگان آن را دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The unscrupulous merchants tried to put across their illicit enterprises.
[ترجمه گوگل]بازرگانان بی‌وجدان تلاش کردند تا بنگاه‌های غیرقانونی خود را وارد کنند
[ترجمه ترگمان]تاجران بی شرمانه تلاش کردند تا شرکت های غیرقانونی خود را تحویل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What point is he trying to put across?
[ترجمه گوگل]او در صدد بیان چه نکته ای است؟
[ترجمه ترگمان]منظورش از این حرف چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Under the management of Li Xiangyang put across all the engineering projects with close cooperation.
[ترجمه گوگل]تحت مدیریت لی شیانگ یانگ تمام پروژه های مهندسی را با همکاری نزدیک انجام داد
[ترجمه ترگمان]تحت مدیریت لی Xiangyang، تمام پروژه های مهندسی را با هم کاری نزدیک انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• successfully communicate a point; manage successfully

پیشنهاد کاربران

جا انداختن مطلب
to express your ideas and opinions clearly so that people understand them easily:
نظر و عقیده خود را شفاف و صریح بیان کردن
It's an interesting idea and I thought he put it across well.
اون طرح و نقشه جالبیه و من فکر میکنم اون نظرشو به خوبی بیان کرد.
he was trying to put across a serious point
چیزی را فهماندن/مطلبی را منتقل کردن به دیگران
express sth clearly

بپرس