push through

پیشنهاد کاربران

پشت سر گذاشتن موانع و سختی ها
آب کردن یخها
to cause a plan or suggestion to be officially accepted or put into use
طرح یا پیشنهادی را رسماً قبولاندن و اجرایی کردن
We are trying to push this deal through as quickly as possible
The president is trying to push through various tax reforms
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/push-through
to cause a plan or suggestion to be officially accepted or put into use
رد شدن از میان آب
به تصویب رساندن
با دست دیگران را وادار به حرکت کردن تا راهی برای عبور باز شود.
از مانعی عبور کردن
( حرف خود را ) به کرسی نشاندن، به تایید رساندن
این ور و اون ور کشاندن کسی
Push sth through
به تصویب رساندن، به تایید رساندن ( به ویژه در جلسات و به طور رسمی )
از سد چیزی گذشتن، مانعی را ( بزور ) رد کردن It helps you push through winter and in immaculate style
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس