push button

/ˈpʊʃˈbətn̩//pʊʃˈbʌtn̩/

دکمه ای، شستی، آنچه که با فشار دادن دکمه به کار می افتد، وابسته به فشار دادن دکمه، خودکار، دکمه فشاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small button or knob that is pushed, esp. to close or open an electrical circuit.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: controlled by or as if by push buttons.

(2) تعریف: of, concerning, or being a complex system or process that is activated or controlled by fairly simple means.

جمله های نمونه

1. The destabilizing effect will push buttons and force changes.
[ترجمه گوگل]اثر بی ثبات کننده دکمه ها را فشار داده و تغییرات را مجبور می کند
[ترجمه ترگمان]اثر destabilizing باعث فشار دکمه ها و تغییر نیرو خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. By using the push buttons you can run the lace patterns in narrow strips between stocking stitch.
[ترجمه گوگل]با استفاده از دکمه های فشاری می توانید الگوهای توری را در نوارهای باریک بین دوخت جوراب ساق بلند اجرا کنید
[ترجمه ترگمان]با استفاده از دکمه های push می توانید الگوهای تور را در نوارهای باریکی بین بخیه زدن تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This can only be because there is something about Twinkies that pushes buttons in us that other junk foods do not.
[ترجمه گوگل]این فقط می تواند به این دلیل باشد که چیزی در مورد Twinkies وجود دارد که دکمه هایی را در ما فشار می دهد که سایر غذاهای ناسالم انجام نمی دهند
[ترجمه ترگمان]این می تواند تنها به این دلیل باشد که چیزی در مورد Twinkies وجود دارد که دکمه ها را به سمت ما هل می دهد که دیگر غذاهای کم ارزش از آن استفاده نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you have a push button phone, you can choose your reading by pressing any number from 1-7
[ترجمه گوگل]اگر تلفن دکمه ای دارید، می توانید با فشار دادن هر عددی از 1-7، میزان خواندن خود را انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]اگر یک تلفن دکمه فشاری داشته باشید می توانید مطالعه خود را با فشار دادن هر عددی از ۱ تا ۷ انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The novel push button switch can realize the integral thinness and improve the service life of the push buttons.
[ترجمه گوگل]سوئیچ دکمه فشاری جدید می تواند نازکی یکپارچه را درک کند و عمر مفید دکمه های فشاری را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]سوئیچ دکمه فشاری جدید می تواند به لاغری انتگرال پی ببرد و عمر خدماتی دکمه های فشاری را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Exceptions to the "push button" rule are the Duel 2 speeds where you turn the handle away from you to use high gear and then just turn the handle towards you to engage low gear.
[ترجمه گوگل]استثناهای قانون "فشار دکمه" سرعت دوئل 2 است که در آن دسته را از خود دور می کنید تا از دنده بالا استفاده کنید و سپس فقط دستگیره را به سمت خود بچرخانید تا دنده کم را درگیر کنید
[ترجمه ترگمان]استثناها برای قانون \"فشار فشار\" دو سرعت دوئل هستند که در آن شما دسته را از شما دور می کنید تا از دنده بالا استفاده کنید و سپس فقط دسته را به سمت شما بچرخانید تا دنده پایین را وارد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A push button switch provides a visual switch actuation acknowledgement signal when actuated.
[ترجمه گوگل]یک سوئیچ دکمه فشاری یک سیگنال تصدیق فعال سوئیچ بصری را هنگام فعال کردن ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]سوئیچ دکمه فشاری، یک سیگنال اعتراف به تحریک بصری را در زمان تحریک ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a result, an inductive push button switch and an inductive position switching device (a sliding switch) are provided.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، یک کلید فشاری القایی و یک دستگاه سوئیچ موقعیت القایی (یک سوئیچ کشویی) ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه یک سوییچ دکمه فشاری القایی و یک دستگاه سوییچینگ موقعیت القایی (یک سوییچ لغزشی)ارایه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If the extended address is not known, a"push button"strategy may be employed.
[ترجمه گوگل]اگر آدرس توسعه‌یافته مشخص نباشد، ممکن است از یک استراتژی «دکمه فشاری» استفاده شود
[ترجمه ترگمان]اگر آدرس تمدید نشده باشد، یک استراتژی \"فشار فشار\" ممکن است بکار گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The push button may be a submit button or a command button.
[ترجمه گوگل]دکمه فشاری ممکن است یک دکمه ارسال یا یک دکمه فرمان باشد
[ترجمه ترگمان]دکمه فشاری ممکن است دکمه ارسال یا دکمه فرمان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A battery test push button is included for your convenience.
[ترجمه گوگل]یک دکمه فشاری تست باتری برای راحتی شما گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]یک دکمه فشاری تست باتری برای راحتی شما گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Button control is used to display a push button.
[ترجمه گوگل]برای نمایش دکمه فشاری از کنترل دکمه استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]دکمه فشار برای نمایش یک دکمه فشاری استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Easy adjustment of stitck length by push button.
[ترجمه گوگل]تنظیم آسان طول چوب با فشار دکمه
[ترجمه ترگمان]تنظیمات ساده طول stitck با فشار دکمه فشاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The invention provides a novel push button switch, relating to a push button switch which is used for controlling the electric operation in industrial and civil use.
[ترجمه گوگل]این اختراع یک کلید دکمه فشاری جدید را ارائه می دهد که مربوط به یک کلید دکمه فشاری است که برای کنترل عملکرد الکتریکی در مصارف صنعتی و عمرانی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این اختراع یک سوئیچ دکمه فشاری جدید را ایجاد می کند که مربوط به سوییچ دکمه فشاری است که برای کنترل عملیات الکتریکی در مصارف صنعتی و شهری استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] دکمه فشاری

انگلیسی به انگلیسی

• press button, electric switch that operates via a pressing
a push-button machine or process is controlled by means of buttons or switches.

پیشنهاد کاربران

تحریک کردن کسی
He pushed my buttons!
اون منو تحریک کرد!
Push - button world دنیایی که هر چیزی با فشردن دکمه کار میکند. . .
🔴 to do or say something just to make someone angry or upset
◀️ Don't pay any attention to her. She's just trying to push your buttons.
push - button ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: دکمۀ فشاری
تعریف: کلیدی دکمه‏ای که با فشار دادن آن چراغ سبز عابر پیاده روشن شود
سلام.
Push botton. به معنی آزار دیدن. اذیت شدن هم معنی میده. 🤗
To do things that create a very strong emotional reaction in one, especially anger, irritation, or exasperation
ابزار محرک
وسیلۀ تحریک
به عنوان فعل: تحریک کردن
Draw a strong emotional reaction from someone, especially anger or sexual arousal
For example: My mother - in - law really knew how to push my buttons
فشاری ، ضربه ای
دکمه ضربه ای ، شَستی فشاری/ضربه ای

بپرس