puncture

/ˈpəŋkt͡ʃər//ˈpʌŋkt͡ʃə/

معنی: سوراخ، پنچر، خلش، پنچر شدن، سوراخ کردن، خلیدگی
معانی دیگر: (با سوزن یا چیز تیز) سوراخ کردن یا شدن، دریدن، آجیدن، خلاندن، انجیردن، (تایر) پکیدن، پنچر شدن یا کردن، (مجازی) غرور کسی را فرو نشاندن، دم کسی را قیچی کردن، باد فیس وافاده ی کسی را خالی کردن، پنچری، پکیدگی، دریدگی، سورا  کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small hole caused esp. by a sharp or pointed object.
مترادف: boring, hole, perforation, prick
مشابه: aperture, bore, breach, broach, eyelet, opening, orifice, vent

- a puncture in the tire
[ترجمه گوگل] پنچری در لاستیک
[ترجمه ترگمان] یک سوراخ در لاستیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the action or an instance of making such a hole.
مترادف: boring, holing, perforation, piercing, prick
مشابه: drilling, gimleting, punching, reaming, stabbing, stick
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: punctures, puncturing, punctured
(1) تعریف: to penetrate or pierce, esp. with a sharp or pointed object.
مترادف: pierce, prick, punch, stab, stick
مشابه: bore, cut, drill, enter, gore, impale, lance, penetrate, perforate, pink, pit, ream, skewer, slit, spike

(2) تعریف: to make (a small hole), esp. with a sharp or pointed object.
مترادف: bore, gimlet, hole, perforate, pierce
مشابه: pink, pit, prick, punch, ream
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: puncturable (adj.), puncturer (n.)
• : تعریف: to be penetrated or pierced, esp. by a sharp or pointed object.

جمله های نمونه

1. I got a puncture on the way and arrived late.
[ترجمه ممد] توی راه ماشینم پنجر شد و دیر رسیدم.
|
[ترجمه گوگل]در راه پنچر شدم و دیر رسیدم
[ترجمه ترگمان]یه سوراخ توی راه پیدا کردم و دیر رسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My bicycle had a puncture and needed patching up.
[ترجمه گوگل]دوچرخه من سوراخ شده بود و نیاز به وصله داشت
[ترجمه ترگمان]دوچرخه من پنچر شده و نیاز داره که وصله پینه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm sorry I'm late: My car had a puncture.
[ترجمه گوگل]ببخشید دیر اومدم: ماشینم پنچر شد
[ترجمه ترگمان]متاسفم که دیر کردم، ماشینم پنچر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Somebody helped me mend the puncture.
[ترجمه گوگل]کسی به من کمک کرد تا سوراخ را برطرف کنم
[ترجمه ترگمان] یه نفر بهم کمک کرد که سوراخ رو درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was cycling home when she had a puncture .
[ترجمه گوگل]او در حال دوچرخه سواری به خانه بود که سوراخ شد
[ترجمه ترگمان]وقتی پنچر شده بود خونه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tyre had a slow puncture and had to be pumped up every day.
[ترجمه گوگل]لاستیک به آرامی پنچر می‌شد و باید هر روز پمپ می‌شد
[ترجمه ترگمان]لاستیک پنچر slow داشت و باید هر روز پمپ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An instrument called a trocar makes a puncture in the abdominal wall.
[ترجمه گوگل]ابزاری به نام تروکار باعث ایجاد سوراخ در دیواره شکم می شود
[ترجمه ترگمان] یه ساز بهش می گن \"a\" یه سوراخ تو دیواره شکم درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The tyre is guaranteed never to puncture or go flat.
[ترجمه گوگل]لاستیک تضمین می شود که هرگز پنچر نمی شود یا پنچر نمی شود
[ترجمه ترگمان]همچنین تضمین شده است که این لاستیک تان را سوراخ نکنید و یا آپارتمان خود را ترک نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She had used a screwdriver to puncture two holes in the lid of a paint tin.
[ترجمه گوگل]او از یک پیچ گوشتی برای سوراخ کردن دو سوراخ در درب یک قلع رنگ استفاده کرده بود
[ترجمه ترگمان]او از پیچ گوشتی برای سوراخ کردن دو سوراخ در قوطی رنگ استفاده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had a puncture wound in her arm, from a wasp sting.
[ترجمه گوگل]او بر اثر نیش زنبور زخمی در بازوی خود داشت
[ترجمه ترگمان]زخم مهلکی در دستش بود، از نیش زنبور عسل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pressurized container - do not puncture.
[ترجمه گوگل]ظرف تحت فشار - سوراخ نکنید
[ترجمه ترگمان]container Pressurized - سوراخ نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She suffered a puncture in the fifth lap.
[ترجمه گوگل]او در دور پنجم دچار پنچر شد
[ترجمه ترگمان]او در دامن پنجم دچار سوراخ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had a puncture on the way and arrived late.
[ترجمه گوگل]در راه سوراخ شدم و دیر رسیدم
[ترجمه ترگمان]من یه سوراخ توی راه داشتم و دیر رسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's patching the bike tyre that got a puncture yesterday.
[ترجمه گوگل]داره لاستیک دوچرخه رو که دیروز پنچر شده وصله میکنه
[ترجمه ترگمان]او تعمیر لاستیک دوچرخه را که دیروز سوراخ شده بود وصله می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Failure did not puncture my confidence.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] شکست اعتماد به نفس من رو مخدوش نکرد.
|
[ترجمه گوگل]شکست اعتماد من را خدشه دار نکرد
[ترجمه ترگمان] اشتباه باعث عدم اعتماد من نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوراخ (اسم)
outage, aperture, orifice, hole, opening, perforation, puncture, bore, cave, leak, cavity, columbarium, pigeonhole, eyelet, mesh, foramen, peck, tap hole

پنچر (اسم)
puncture

خلش (اسم)
puncture

پنچر شدن (فعل)
puncture

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

خلیدگی (فعل)
prick, puncture

تخصصی

[عمران و معماری] پنجری - سوراخ

انگلیسی به انگلیسی

• hole, perforation; blowout, flat tire
perforate, make a hole; pierce, stab with a pointed object; deflate by piercing; damage, wound; destroy, ruin
a puncture is a small hole in a car or bicycle tyre that has been made by a sharp object.
to puncture something means to make a small hole in it.

پیشنهاد کاربران

رخنه/ بزل ( اسم ) : سوراخ مرتبی که با ابزار تیز ایجاد می شود ■بزل/ رخنه کردن ( فعل ) : با ابزار تیز در بافت سوراخ کردن.
از اعتبار انداختن
[پزشکی] پونکسیون: سوراخ کردن یک عضو جهت اهداف تشخیصی و درمانی
طب سوزنی: سوزن گذاری
● پنجر شدن، پنچری
● سوراخ کردن
● ضدحال خوردن
آشکار کردن
فروپاشی ( در برق )
Puncture voltage: ولتاژ فروپاشی
puncture ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: بزل
تعریف: 1. سوراخ کردن با سوزن یا چاقو 2. زخم یا مجرای ناشی از سوراخ کردن
پنچری , پنچر شدن ؛ سوراخ ( کردن )
# I had a puncture when I was driving back from work
# The tyre had punctured and it would have to be replaced
# She had a puncture wound in her arm
# The knife went through his ribs and punctured his lung
بی ارج و قرب کردن
چون هر2زبان فارسی و انگلیسی از ریشه یکسان هستن این واژه در فارسی هستش واژه یِ : پنجره . پنجره یعنی سوراخ و روزنه در دیوار و هر چیزی. . .
یک سوراخ کوچک که در پوست یک فرد ایجاد میکنند ( مثلا درهنگام عمل )
۲ پنچری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس