pulsate

/pʌlˈseɪt//pʌlˈseɪt/

معنی: تکان دادن، زدن، تپیدن، جهند کردن، بضربان افتادن
معانی دیگر: (به ویژه قلب) تپیدن، ضربان داشتن، پکیدن، به نبض در آمدن، لرزیدن، ارتعاش داشتن، پر از جنبش و حرارت بودن، زدن نب­، تپیدن قلب

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pulsates, pulsating, pulsated
(1) تعریف: to throb or beat with a regular rhythm, as the heart or some music.
مترادف: beat, pound, pulse, throb, thump
مشابه: palpitate, pant, resonate, thud, tick

(2) تعریف: to vibrate; tremble; quiver.
مترادف: quiver, vibrate
مشابه: flutter, oscillate, palpitate, pant, pulse, quaver, shake, shiver, shudder, tremble

جمله های نمونه

1. pulsate with (something)
به هیجان آمدن،به شور آمدن

2. The whole room was pulsating with music.
[ترجمه گوگل]تمام اتاق با موسیقی می تپید
[ترجمه ترگمان]تمام اتاق پر از موسیقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I could see the veins in his neck pulsating.
[ترجمه گوگل]می توانستم رگ های گردنش را ببینم که می تپد
[ترجمه ترگمان]می توانستم رگ های گردنش را ببینم که به تپش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lights were pulsating in the sky.
[ترجمه گوگل]نورها در آسمان می تپیدند
[ترجمه ترگمان]نور در آسمان به تپش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The whole city seemed to pulsate with excitement.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که تمام شهر از هیجان می تپد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تمام شهر از هیجان افتاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A regular rhythm pulsated in our ears.
[ترجمه گوگل]ریتم منظمی در گوشمان می تپید
[ترجمه ترگمان]یک آهنگ تند تند تند در گوش ما نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The needle pulsates when the engine is running.
[ترجمه گوگل]سوزن هنگام کار کردن موتور تپش می زند
[ترجمه ترگمان]سوزن در حال دویدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The air seemed to pulsate with the bright light.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که هوا با نور شدید می تپد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هوا با نور روشن شروع به pulsate می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The streets were pulsating with life.
[ترجمه گوگل]خیابان ها مملو از زندگی بود
[ترجمه ترگمان]خیابان ها مالامال از حیات بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Marley's mellow reggae music pulsates from the speakers.
[ترجمه گوگل]موسیقی رگی ملایم مارلی از بلندگوها می زند
[ترجمه ترگمان]این موسیقی، موسیقی موسیقی رگی مارلی را از بلندگوها پخش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its sulphur-yellow throat was visibly pulsating with the effort.
[ترجمه گوگل]گلوی زرد گوگردی آن با تلاش به وضوح می تپید
[ترجمه ترگمان]در این تلاش، گلوی زرد گوگرد در آن به طور آشکار ضربانی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was a harrowing din, a cascade of furious voices merged into a single pulsating shout.
[ترجمه گوگل]این غوغای دلخراش بود، آبشاری از صداهای خشمگین که در یک فریاد تپنده ادغام شدند
[ترجمه ترگمان]صدای آزار دهنده ای به گوش رسید، صدای آبشاری از صداهای خشم آلود در یک فریاد به هم بدل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Life had always pulsated; death for ever lay in wait.
[ترجمه گوگل]زندگی همیشه تپش داشت مرگ برای همیشه در کمین بود
[ترجمه ترگمان]زندگی همیشه تب آلود بود و مرگ برای همیشه در انتظار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Desire is the starting point of all achievement, not a hope, not a wish, but a keen pulsating desire which transcends everything. Napoleon Hill
[ترجمه گوگل]میل نقطه شروع همه دستاوردهاست، نه یک امید، نه یک آرزو، بلکه یک میل تپنده شدید که فراتر از همه چیز است ناپلئون هیل
[ترجمه ترگمان]Desire نقطه شروع همه دستاورد است، نه یک امید، نه یک آرزو، بلکه یک آرزوی pulsating که از همه چیز فراتر می رود ناپلیون هیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

تپیدن (فعل)
beat, pulse, throb, palpitate, skip, pulsate

جهند کردن (فعل)
pulsate

بضربان افتادن (فعل)
pulsate

انگلیسی به انگلیسی

• expand and contract rhythmically; beat, throb; vibrate, quiver; agitate mined soil in order to sift out diamonds
if something pulsates, it moves in and out or shakes with strong, regular movements.

پیشنهاد کاربران

به ارتعاش درآوردن
حرکت کردن با یک ریتم خاص
پرطراوت ardency حرارت شور و شوق perfervid تابان، با حرارت بسیار غیور ، مشتاق
pulsate پرجنب و جوش بودن قلب ، پر حرارت بودن Hum ، feisty
Hot and Boost Hypopotamous Riding
سواری هیپوپوتاموس داغ و تقویت

بپرس