publicity

/pəˈblɪsəti//pʌbˈlɪsɪti/

معنی: عمومیت، تبلیغات
معانی دیگر: علنی بودن، هویدایی، برملایی، تبلیغ (تبلیغات)، آگهی، نامور سازی، اعلان، شناسانگری، شهرت، ناموری، شناسایی، زبانزدی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the distribution of information, as through the print or broadcast media, that attracts public attention or interest.
مشابه: promotion

- The royal wedding got a lot of publicity.
[ترجمه :)))] عروسی سلطنتی تبلیغات زیادی داشت
|
[ترجمه رها] عروسی سلطنتی خیلی مورد توجه رسانه ها قرار گرفت.
|
[ترجمه گوگل] عروسی سلطنتی تبلیغات زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] عروسی شاهانه یه عالمه تبلیغات داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process, business, or technique of gaining public attention in such a way.
مشابه: promotion

جمله های نمونه

1. publicity stunt
ترفند برای جلب شهرت

2. publicity agent
مامور تبلیغات،تبلیغات چی

3. the publicity of courtroom proceedings
علنی بودن جریانات دادگاه

4. to court publicity
دنبال شهرت رفتن

5. glare of publicity
نور خیره کننده ی شهرت (یا تبلیغات)

6. a flood of publicity
سیلی از تبلیغات

7. in selling a product, good publicity is of great importance
تبلیغ خوب در فروش کالا بسیار موثر است.

8. an actor who has gained a lot of publicity
هنرپیشه ای که خیلی شهرت کسب کرده است

9. his commentary was given as a balance to the publicity against the president
تفسیر او را به عنوان پارسنگ در مقابل تبلیغات مخالف رئیس جمهور ارائه دادند.

10. She arranged a publicity stunt to make the public aware of the product.
[ترجمه گوگل]او یک شیرین کاری تبلیغاتی ترتیب داد تا مردم را از محصول آگاه کند
[ترجمه ترگمان]او یک شاهکار تبلیغاتی ترتیب داد تا مردم را از محصول مطلع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His distaste for publicity of any sort is well known.
[ترجمه گوگل]بیزاری او از هر نوع تبلیغاتی به خوبی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]بیزاری او از شهرت هر نوع شناخته شده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He attracted a lot of adverse/bad publicity with his speech about unmarried mothers.
[ترجمه گوگل]او با سخنرانی خود در مورد مادران مجرد تبلیغات نامطلوب/بد زیادی را به خود جلب کرد
[ترجمه ترگمان]او در سخنرانی خود درباره مادران مجرد، تبلیغات منفی و بدی را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The singer star's marriage got a lot of publicity.
[ترجمه گوگل]ازدواج این ستاره خواننده تبلیغات زیادی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]ازدواج این خواننده باعث شهرت بسیاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She courts publicity by inviting journalists to extravagant parties.
[ترجمه زینب فیضی] او با دعوت روزنامه نگاران به مهمانی های بریز و بپاش سعی در به شهرت رسیدن داشت ( extravagant :بریز و بپاش )
|
[ترجمه گوگل]او با دعوت از روزنامه‌نگاران به مهمانی‌های عجیب و غریب به تبلیغات دست می‌زند
[ترجمه ترگمان]او با دعوت روزنامه نگاران به احزاب افراطی شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The trial took place amid a blaze of publicity.
[ترجمه گوگل]محاکمه در میان انبوهی از تبلیغات برگزار شد
[ترجمه ترگمان]این محاکمه در بحبوحه آتش سوزی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There has been a great deal of publicity surrounding his disappearance.
[ترجمه گوگل]در مورد ناپدید شدن او تبلیغات زیادی صورت گرفته است
[ترجمه ترگمان]شهرت زیادی در اطراف ناپدید شدن او وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The papers have begun to give greater publicity to the campaign against GM food.
[ترجمه گوگل]این روزنامه ها تبلیغات بیشتری را برای مبارزه علیه مواد غذایی تراریخته آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]این مقالات تبلیغات بیشتری را برای مبارزه با غذاهای اصلاح شده ژنتیکی آغاز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمومیت (اسم)
universality, popularity, commonness, generality, publicity

تبلیغات (اسم)
incantation, publicity, propaganda

تخصصی

[سینما] آگهی

انگلیسی به انگلیسی

• state of being public; advertisement, action or item designed to attract public notice; attention of the public, public notice
publicity is advertising, information, or actions intended to attract the public's attention to someone or something.
when newspapers and television pay a lot of attention to something, you can say that it is receiving publicity.

پیشنهاد کاربران

فقط همین دو معنی رو داره :
۱ - توجه عمومی ( برگرفته از رسانه )
۲ - تبلیغ یا تبلیغات
هیچ معنی رو بهترتر از "جلب توجه" توی زبان فارسی نتونستم براش معادل کنم
توجه، شهرت، نام در معنای شهرت. Get publicity یعنی دریافت یه عالمه توجه از جانب مردم
Advertising تبلیغات
پراپخش
Publicity ( n ) ( in Intermediate 3 ) : being known to or seen by the public
معنی تعریف : شناخته شده یا دیده شده توسط عموم
Example : She's an actress who seeks publicity
معنی مثال : اون ( دختر ) یه بازیگریست که دنبال محبوبیت هست
معنی کلی کلمه : محبوبیت
publicity ( بازاریابی )
واژه مصوب: آوازه
تعریف: توجه جلب شده به یک فرد یا سازمان یا محصول ازطریق رسانه ها، در هنگام وقوع که یک رویداد موردتوجه مردم که ممکن است موجب حسن شهرت آن فرد یا سازمان یا محصول شود
رسانه ای، رسانه ای شدن
استقبال عموم ( عمومی )
شناخته شده
جو سازی، فضا سازی
فضا و جو ( حاصل از فضا سازی و جو سازی ) ، مقبولیت، وجهه، انظار عمومی
بازخورد عمومی
آوازه
محبوبیت
محبوبیت
تبلیغات
Publicity :
تبلیغ یا تبلیغات
عمومیت ( حالت عمومی بودن )
توجه
Publications : انتشارات
Public : عمومی
عمومیت
جلب توجه ( تبلیغاتی )
تبلیغات
اشتهار
آوازه سازی
بازخورد عمومی ، توجه عمومی
توجه و شناختی که افراد به وسیله روزنامه ، اینترنت و امثال آن بدست می آورند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس