proving

/ˈpruːvɪŋ//ˈpruːvɪŋ/

معنی: اثبات، ثابت کردن
معانی دیگر: اثبات

جمله های نمونه

1. documents proving his guilt
مدارکی که جرم او را ثابت می کرد

2. a caveat entered in a court to the proving of a will
عرضحالی که برای تعویق اجرای وصیت نامه تقدیم به دادگاه می شود

3. The administration has no vested interest in proving whether public schools were good or bad.
[ترجمه گوگل]دولت هیچ علاقه ای به اثبات خوب یا بد بودن مدارس دولتی ندارد
[ترجمه ترگمان]دولت هیچ علاقه ای به اثبات این موضوع ندارد که آیا مدارس دولتی خوب یا بد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The transition to a multi-party democracy is proving to be difficult.
[ترجمه گوگل]انتقال به دموکراسی چند حزبی دشوار است
[ترجمه ترگمان]گذار به دموکراسی چند حزبی دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. New York is a proving ground today for the Democratic presidential candidates.
[ترجمه گوگل]نیویورک امروز محل اثبات نامزدهای دموکرات ریاست جمهوری است
[ترجمه ترگمان]نیویورک امروز برای کاندیدای ریاست جمهوری دموکرات ثابت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The debate on Europe is proving to be something of a liability for the Prime Minister.
[ترجمه گوگل]بحث در مورد اروپا ثابت می شود که یک مسئولیت برای نخست وزیر است
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد اروپا اثبات می کند که چیزی از مسئولیت نخست وزیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police broke her alibi by proving she knew how to shoot a pistol.
[ترجمه گوگل]پلیس با اثبات اینکه او می داند چگونه با تپانچه شلیک کند، حقایق او را شکست
[ترجمه ترگمان]پلیس عذر اونو شکست و ثابت کرد که می دونه چطور یه اسلحه شلیک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Considerable resources have been devoted to proving him a liar.
[ترجمه گوگل]منابع قابل توجهی برای اثبات دروغگو بودن او اختصاص داده شده است
[ترجمه ترگمان]امکانات Considerable صرف اثبات دروغ گفتن به او شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Proving his innocence has become a matter of honour.
[ترجمه گوگل]اثبات بی گناهی او به یک موضوع افتخار تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]اثبات می کند که بی گناهی او باعث افتخار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These new proposals are proving to be hot stuff.
[ترجمه گوگل]این پیشنهادات جدید ثابت شده است که چیزهای داغی هستند
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها جدید، مسائل داغی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The lure of rural life is proving as strong as ever.
[ترجمه گوگل]جذابیت زندگی روستایی مثل همیشه قوی است
[ترجمه ترگمان]فریب زندگی روستایی چنان قوی است که تا به حال ثابت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's an ideal proving ground for the new car.
[ترجمه گوگل]این یک مکان ایده آل برای اثبات خودروی جدید است
[ترجمه ترگمان]ثابت کردن زمین برای ماشین جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is proving controversial in the extreme.
[ترجمه گوگل]ثابت می شود که در نهایت بحث برانگیز است
[ترجمه ترگمان]اثبات شده است که در نهایت بحث برانگیز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What a sod this job is proving to be!
[ترجمه گوگل]این شغل چه مزخرفی دارد!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

ثابت کردن (اسم)
proving, fixation

تخصصی

[کامپیوتر] اثبات .
[آب و خاک] صحت مدل

انگلیسی به انگلیسی

• showing as true by providing evidence, demonstrating, verifying, substantiating

پیشنهاد کاربران

proving ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: ورآمدن 2
تعریف: افزایش حجم خمیر در نتیجۀ به‏ وجود آمدن گاز و تشکیل حباب در بافت آن براثر ترکیبات شیمیایی یا تخمیر

بپرس