protest

/ˈproˌtest//prəˈtest/

معنی: شکایت، پروتست، واخواست رسمی، اعتراض، اعتراض کردن، واخواست کردن
معانی دیگر: واخواهی، بازخواست، پرخاش، چخش، واسرنگ، (با تاکید یا اطمینان) گفتن، اصرار کردن، واسرنگیدن، تاکید کردن، بازخواست کردن، پرخاش کردن، چخیدن، (برات و سفته و غیره) واخواست کردن، واخواست، واخواست نامه، مخالفت کردن، اعتراض داشتن، مخالف بودن، ناهمرای بودن، اعتراض نامه، پرخاش نامه، اعتراض به نکول پرداخت، اعترا­ کردن

جمله های نمونه

1. protest was of no avail
اعتراض بیهوده بود.

2. protest too much
غلو کردن،زیاده دم از چیزی (مثلا دوستی) زدن

3. her protest was to the point
اعتراض او به هنگام بود.

4. impotent protest
اعتراض بی اثر

5. mass protest
اعتراض همگانی

6. their protest was coupled with threats
اعتراض آنان با تهدید همراه بود.

7. under protest
با بی میلی،با وجود معترض بودن،با وجود عدم توافق

8. a mild protest
اعتراض کم

9. a verbal protest
اعتراض شفاهی

10. a vigorous protest
یک اعتراض شدید

11. an insignificant protest
اعتراض بی معنی

12. howls of protest
فریادهای اعتراض

13. a firestorm of protest and criticism
توفانی آتشین از اعتراض و انتقاد

14. a maelstrom of protest
توفانی از اعتراض

15. to enter a protest
اعتراض دادن

16. to lodge a protest
اعتراض کردن

17. to meet a protest
به اعتراض رسیدگی کردن

18. it is impolitic to protest
اعتراض کردن صلاح نیست.

19. the students clamored in protest
شاگردان به اعتراض همهمه کردند.

20. to stamp out all protest
هرگونه اعتراض را خفه کردن

21. he was too gutless to protest
او دل و جرات اعتراض را نداشت.

22. the sailors struck sails in protest
ملوانان به نشان اعتراض بادبان ها را جمع کردند.

23. a time when people started to protest
زمانی که مردم شروع به اعتراض کردند

24. lallehzar merchants closed their shops in protest
دکان داران لاله زار مغازه های خود را به عنوان اعتراض بستند.

25. those (who were) present began to protest
حاضران شروع به اعتراض کردند.

26. the down-trodden masses of people could not protest
توده های مردم تو سری خورده نمی توانستند اعتراض بکنند.

27. to rattle a speaker with shouts and protest
حواس سخنران را بافریاد و اعتراض مشوب کردن

28. parboiled in the crowded bus, the passengers began to protest
مسافران که در اتوبوس شلوغ از گرما پخته بودند زبان به اعتراض گشودند.

29. when the road got clogged, hundreds of car horns dinned in protest
وقتی که راه بند آمد بوق صدها ماشین به اعتراض به غرش در آمدند.

30. I can't pass the matter by without a protest.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بدون اعتراض از این موضوع عبور کنم
[ترجمه ترگمان]بدون اعتراض نمی توانم از این موضوع بگذرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکایت (اسم)
denunciation, murmur, protest, moan, gripe, groan, rumble, complaint, grievance, discontent

پروتست (اسم)
protest

واخواست رسمی (اسم)
protest

اعتراض (اسم)
objection, animadversion, protest, defiance, protestation, exception, remonstrance

اعتراض کردن (فعل)
object, protest, animadvert, squawk, fuss, except, obtest, fulminate, impugn

واخواست کردن (فعل)
protest

تخصصی

[حقوق] اعتراض کردن، ایراد گرفتن، اعتراض، ایراد، واخواست سفته، نکول برات، اعتراضیه

انگلیسی به انگلیسی

• demonstration; objection; opposition; attestation, formal statement of disputation (law)
demonstrate, remonstrate; assert, make a declaration; assert objection, declare opposition
if you protest about something, you say or show publicly that you do not approve of it.
if you protest that something is the case, you insist that it is the case, when other people think that it may not be.
a protest is the act of saying or showing publicly that you do not approve of something.

پیشنهاد کاربران

اعتراض
مثال: People gathered outside the government building to protest.
مردم در خارج از ساختمان دولت برای اعتراض جمع شدند.
اعتراض
واخواست
اعتراض ، اعتراض کردن ، شکایت ، شکایت کردن
Synonym : complain
مسیحی یه شاخشون به اسم پروتستان دارند این ها معترض بودند برای همین این اسم روشون گذاشتن
نارضایتی، مخالفت و اعتراض مردم به بی عدالتی و شریط و مقررات ظالمانه!
اعتراض *اعتراض به دولت معمولا، تظاهرات علیه ظلم گرسنگی گرونی و. . *
Protester اعتراض کننده
خرده گرفتن _ گلایه کردن - واخواهی کردن
واخواهی = اعتراض = protest
Claim, insist on sth
animadversion
اعتراض ( کردن/نمودن )
A peace campaigner had set herself on fire in protest at the government's involvement in the war
اعتراض کردن ( به صورت علنی و گروهی )
اعتراض کننده
انکار کردن
انتقادی
تظاهرات
تحصن، تجمع اعتراضی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس