prosecuting attorney

/ˈprɑːsɪˌkjuːtɪŋəˈtɜːrni//ˈprɒsɪkjuːtɪŋəˈtɜːni/

معنی: دادستان، مدعی العموم
معانی دیگر: عضو دادسرا، صاحب منصب پارکه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a public official responsible for prosecuting criminal cases in a given jurisdiction; prosecutor.
مشابه: prosecution

جمله های نمونه

1. The prosecuting attorney was a lifelong friend of both Wilfred and Mark.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری دوست مادام العمر ویلفرد و مارک بود
[ترجمه ترگمان]دادستان یکی از دوستان قدیمی هر دو طرف ویل و مارک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That, said the Phoenix prosecuting attorney sardonically, was a story she could sell.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری فونیکس با لحن طعنه آمیزی گفت که این داستانی بود که او می توانست بفروشد
[ترجمه ترگمان]دادستان ققنوس به طعنه گفت که این داستانی است که او می توانست بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In a trial, a southern small-town prosecuting attorney called his first witness, a grandmotherly, elderly woman to the stand.
[ترجمه گوگل]در یک محاکمه، یک وکیل دادگستری در شهر کوچک جنوبی اولین شاهد خود را که یک زن مادربزرگ و مسن بود به جایگاه فراخواند
[ترجمه ترگمان]در یک محاکمه، یک دادستان شهر کوچک جنوبی به نام اولین شهادت او، یک زن مسن و یک زن سالخورده را به جایگاه احضار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The prosecuting attorney represents the government in instituting and proceeding with criminal actions.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری نماینده دولت در شروع و رسیدگی به اقدامات مجرمانه است
[ترجمه ترگمان]دادستانی، دولت را به نهادینه کردن و اجرای اقدامات جنایی متهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Every point made by the prosecuting attorney was telling.
[ترجمه گوگل]هر نکته ای که وکیل دادگستری بیان می کرد گویای آن بود
[ترجمه ترگمان]دادستان می گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A small town prosecuting attorney called his first witness to a trial, a grandmotherly, elderly woman.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری یک شهر کوچک، اولین شاهد خود را به دادگاه فراخواند، یک زن مادربزرگ و مسن
[ترجمه ترگمان]دادستان شهر کوچکی بود که نخستین شاهد محاکمه او در دادگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prosecuting attorney tried to pin the murder on the victim's husband, but verdict of guilty.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری سعی کرد قتل را به شوهر مقتول سنجاق کند، اما حکم مجرمیت را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]دادستان سعی کرد قاتل را به گردن شوهر مقتول بیندازد، اما رای دادگاه حکم گناه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The prosecuting attorney cannot question the accused, as the US Constitution forbids self - incrimination.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری نمی تواند از متهم بازجویی کند، زیرا قانون اساسی ایالات متحده خود متهم سازی را ممنوع کرده است
[ترجمه ترگمان]دادستان نمی توان متهم را مورد سوال قرار داد، چرا که قانون اساسی ایالات متحده مقصر خود را منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm not the prosecuting attorney, so I can't have the police bring them in.
[ترجمه گوگل]من وکیل دادگستری نیستم، بنابراین نمی توانم از پلیس بخواهم آنها را وارد کند
[ترجمه ترگمان]من دادستان نیستم، بنابراین نمی توانم پلیس را بیاورم داخل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In a trial, a Southern small-town prosecuting attorney called his first witness, a grandmotherly, elderly woman to the stand.
[ترجمه گوگل]در یک محاکمه، یک وکیل دادگستری در شهر کوچک جنوبی اولین شاهد خود را که یک زن مادربزرگ و مسن بود به جایگاه فراخواند
[ترجمه ترگمان]در یک محاکمه، یک دادستان کوچک جنوبی به نام اولین شهادت او، یک زن مسن و یک زن سالخورده را به جایگاه احضار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His story prompted a sarcastic question from Fitch, the prosecuting attorney.
[ترجمه گوگل]داستان او باعث سوال طعنه آمیز فیچ، وکیل دادگستری شد
[ترجمه ترگمان]داستان او باعث یک سوال طعنه آمیز از فیتچ، دادستان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is additional evidence of bad feeling between you and the prosecuting attorney inasmuch as you personally fired him from his post.
[ترجمه گوگل]شواهد دیگری مبنی بر احساس بد بین شما و وکیل دادگستری وجود دارد، زیرا شما شخصاً او را از سمت خود اخراج کرده اید
[ترجمه ترگمان]دلایل دیگری هم وجود دارد که بین شما و دادستان وجود دارد زیرا شما شخصا او را از پست اخراج کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دادستان (اسم)
attorney general, prosecuting attorney

مدعی العموم (اسم)
attorney general, prosecuting attorney

تخصصی

[حقوق] دادستان

انگلیسی به انگلیسی

• lawyer who is in charge of the government's side in a criminal case

پیشنهاد کاربران

بپرس