procrastinate

/proʊˈkræstɪneɪt//prəʊˈkræstɪneɪt/

معنی: بدفع الو قت گذراندن
معانی دیگر: امروز فردا کردن، تعلل کردن، پشت گوش انداختن، مسامحه کردن، طفره رفتن، معوق گذاردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: procrastinates, procrastinating, procrastinated
• : تعریف: to put off taking an action or doing a task; delay.
مترادف: delay
مشابه: dally, dawdle, defer, dilly-dally, idle, linger, loiter, shirk, stall, tarry, temporize, twiddle one's thumbs, wait
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: procrastinative (adj.), procrastinatory (adj.), procrastination (n.), procrastinator (n.)
• : تعریف: to put off (an action, decision, or the like) needlessly; postpone.
مترادف: delay, postpone
مشابه: defer, prorogue, put aside, shelve, table

جمله های نمونه

1. Most often we procrastinate when faced with something we do not want to do.
[ترجمه A.A] اغلب وقتی ما با چیزی مواجه میشیم که نمی خواهیم انجامش بدیم پشت گوش میاندازیم
|
[ترجمه مصطفی امیرجانی] اغلب اوقات وقتی با چیزی که تمایل به انجامش نداریم مواجه میشویم، طفره می رویم.
|
[ترجمه شان] بیشتر وقت ها ، هنگامی که ما با چیزی که مایل به انجامش نیستیم ، روبرو می شویم ( برای انجام آن ) ، دفع الوقت می کنیم ( اجرایش راپشت گوش می اندازیم ) .
|
[ترجمه گوگل]بیشتر اوقات وقتی با کاری که نمی‌خواهیم انجام دهیم، کار را به تعویق می‌اندازیم
[ترجمه ترگمان]اغلب ما زمانی را به تعویق می اندازیم که با چیزی مواجه می شویم که نمی خواهیم انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He procrastinate until it is too late to do anything at all.
[ترجمه A.A] او برای هر چیزی که باید انجام بده امروز و فردا میکنه تا خیلی دیر بشه
|
[ترجمه علیرضا گودرزی] او آنقدر دست دست می کند ( کنایه از تعلل زیادی ) که دیگر برای انجام هیچ کاری زمان نیست/برای انجام هرکاری دیر است.
|
[ترجمه گوگل]او این کار را به تعویق می اندازد تا اینکه برای انجام هر کاری خیلی دیر شده باشد
[ترجمه ترگمان]او تا زمانی که دیگر برای انجام کاری دیر نشده است، به تعویق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. While the inclination to procrastinate is common, one must fully consider the detrimental impact of unnecessary delays.
[ترجمه گوگل]در حالی که تمایل به به تعویق انداختن کار رایج است، باید تأثیر مخرب تأخیرهای غیرضروری را کاملاً در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان]در حالی که تمایل به تعویق اندازی مشترک است، شخص باید به طور کامل اثرات مضر تاخیرات غیر ضروری را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. People often procrastinate when it comes to paperwork.
[ترجمه زینب سرآمد] مردم اغلب وقتی به تشریفات اداری میرسند کار را به تعویق می اندازند
|
[ترجمه گوگل]مردم اغلب در مورد کاغذبازی کار را به تعویق می اندازند
[ترجمه ترگمان]افراد معمولا این کار را به تعویق می اندازند که کار اداری انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Procrastination is stealing time - those who procrastinate always do not have enough time. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]به تعویق انداختن، دزدیدن زمان است - کسانی که کار را به تعویق می اندازند، همیشه زمان کافی ندارند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]به تعویق انداختن زمان دزدی است - کسانی که کار خود را به تعویق می اندازند به اندازه کافی وقت ندارند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Accordingly, we had to procrastinate, as we had done over the Supreme Soviet Deputies' visit to Britain.
[ترجمه گوگل]بر این اساس، همانطور که در سفر نمایندگان شوروی عالی به بریتانیا انجام داده بودیم، مجبور شدیم تعلل کنیم
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، ما باید آن را به تعویق بیاندازیم، همان گونه که ما در طی بازدید نمایندگان شورای عالی شوروی از بریتانیا انجام دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Procrastinate now, don't put it off. Ellen Degeneres
[ترجمه بركتي] الان اهماکاری ، به تاخیرش ننداز
|
[ترجمه گوگل]الان معطلش کن، به تعویق نینداز الن دژنرس
[ترجمه ترگمان]بس کن دیگه، ولش نکن الن Degeneres!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Potential career changers tend to procrastinate.
[ترجمه گوگل]افراد بالقوه تغییر شغل تمایل به تعویق دارند
[ترجمه ترگمان]مبادله کنندگان حرفه ای به تعویق اندازی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Procrastination is the fear of success. People procrastinate because they are afraid of the success that they know will result if they move ahead now. Because success is heavy, carries a responsibility with it, it is much easier to procrastinate and live on the 'someday I'll' philosophy. Denis Waitley
[ترجمه گوگل]اهمال کاری ترس از موفقیت است مردم کارها را به تعویق می اندازند زیرا از موفقیتی می ترسند که می دانند اگر اکنون به جلو بروند، نتیجه خواهد داد از آنجایی که موفقیت سنگین است، مسئولیتی را با خود به همراه دارد، به تعویق انداختن و زندگی بر اساس فلسفه «روزی من خواهم شد» بسیار آسان‌تر است دنیس ویتلی
[ترجمه ترگمان]به تعویق اندازی ترس از موفقیت است افراد خود را به تعویق می اندازند زیرا از موفقیتی که می دانند در صورتی که پیش از این حرکت کنند، به تعویق خواهند افتاد از آنجا که موفقیت سنگین است، مسئولیت آن را به عهده دارد، به تعویق انداختن و زندگی کردن بر روی روزی که من فلسفه خواهم کرد، بسیار آسان تر است دنیس Waitley
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Establish mechanism of lead plane salesroom, drainage salesroom, procrastinate inside fittings salesroom, rubber products salesroom.
[ترجمه گوگل]ایجاد مکانیسم اتاق فروش هواپیمای سربی، اتاق فروش زهکشی، تعلل در داخل اتاق فروش اتصالات، اتاق فروش محصولات لاستیکی
[ترجمه ترگمان]تثبیت مکانیزم هدایت هواپیما، تخلیه فاضلاب، به تعویق اندازی در اتصالات salesroom، محصولات لاستیکی salesroom
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are trying to procrastinate to wait for reinforcements approach.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش می کنند تا منتظر رویکرد تقویتی باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا به تعویق بیاندازند تا منتظر رسیدن نیروهای کمکی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't procrastinate until the day before a deadline.
[ترجمه گوگل]تا روز قبل از موعد مقرر معطل نکنید
[ترجمه ترگمان]کار خود را تا روز قبل از موعد به تعویق نیندازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To procrastinate, I fell in with the spirit of the occasion.
[ترجمه گوگل]برای به تعویق انداختن، با روحیه مناسبت در افتادم
[ترجمه ترگمان]به نظر من، من با روح این موقعیت سقوط کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why do you always procrastinate! You'll never get anything done that way!
[ترجمه گوگل]چرا همیشه معطل می کنی! شما هرگز کاری از این طریق انجام نخواهید داد!
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه این کار رو می کنی؟ تو هیچ وقت چنین کاری نمی کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدفع الوقت گذراندن (فعل)
procrastinate

انگلیسی به انگلیسی

• postpone, put off until a later time; delay, hold back, defer
if you procrastinate, you are very slow to do something, because you keep leaving it until later; a formal word.

پیشنهاد کاربران

به بعدا موکول کردن
امروز فردا کردن
در صورتی کلمه رو معنی کنید که بخواید یک معادل جدید براش ارائه بدین
چه فایده داره تکرار همون چیزایی که خود سایت ترجمه کرده؟!
تعلل کردن
امروز و فردا کردن
به تعویق انداختن
پشت گوش انداختن
سر دوانیدن
اهمال کاری
موکول کردن

بپرس