privy

/ˈprɪvi//ˈprɪvi/

معنی: ضروری، مستراح، محرم اسرار، دزدکی، اختصاصی، صمیمی
معانی دیگر: (در اصل) خصوصی، غیر عمومی، ویژه ی خواص، (قدیمی) نهان، پنهانی، زیر جلی، (حقوق) کسی که با دیگری رابطه ی مسلسل و یا وابستگی دوگانه دارد (رجوع شود به: privity)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: sharing the knowledge of something secret or private (usu. fol. by to).

- Few were privy to the government's war plans.
[ترجمه گوگل] تعداد کمی از برنامه های جنگی دولت آگاه بودند
[ترجمه ترگمان] افراد کمی از برنامه های جنگی دولت آگاهی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: privies
• : تعریف: an outside toilet enclosed in a small structure.

جمله های نمونه

1. be privy to
(به طور محرمانه) آگاه بودن،مسبوق بودن،باخبر بودن

2. the government was privy to what was toward
دولت از آنچه که در حال وقوع بود اطلاع داشت.

3. he claimed that he was not privy to the details of the conspiracy
او ادعا کرد که به جزئیات توطئه مسبوق نبوده است.

4. They were accused of being privy to the plot against the king.
[ترجمه گوگل]آنها متهم شدند که از توطئه علیه شاه آگاه بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به عضویت در توطئه علیه پادشاه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was not privy to any information contained in the letters.
[ترجمه گوگل]او از هیچ اطلاعاتی که در نامه ها وجود داشت آگاه نبود
[ترجمه ترگمان]از هر اطلاعاتی که در نامه بود خبر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wasn't privy to the negotiations.
[ترجمه گوگل]من از مذاکرات مطلع نبودم
[ترجمه ترگمان]از مذاکرات آگاهی نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was never privy to conversations between top management.
[ترجمه گوگل]من هرگز از گفتگوهای بین مدیران ارشد آگاه نبودم
[ترجمه ترگمان]هرگز محرم مکالمات میان مدیریت ارشد نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On the front lines, the infantrymen were not privy to the intelligence part of the missions that we went on.
[ترجمه گوگل]در خط مقدم، نیروهای پیاده از بخش اطلاعاتی مأموریت هایی که ما انجام می دادیم آگاهی نداشتند
[ترجمه ترگمان]در خطوط مقدم، سربازان پیاده از بخش اطلاعاتی ماموریت که ما به راه خود ادامه دادیم، اطلاعی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Finally, the Judicial Committee of the Privy Council hears appeals from a very limited number of overseas territories.
[ترجمه گوگل]در نهایت، کمیته قضایی شورای خصوصی به درخواست‌های تعداد بسیار محدودی از مناطق خارج از کشور رسیدگی می‌کند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، کمیته قضایی شورای خصوصی درخواست هایی از تعداد بسیار محدودی از مناطق خارج از کشور را می شنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was privy to all their discussions on Hardy, as both had known him during the First World War.
[ترجمه گوگل]من از تمام بحث های آنها در مورد هاردی آگاه بودم، زیرا هر دو او را در طول جنگ جهانی اول می شناختند
[ترجمه ترگمان]از همه مباحثات خود درباره هاردی، که هر دو او را در طول جنگ جهانی اول می شناختند، آگاه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Secondly, she would not be privy to any information contained in those letters.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، او از هیچ اطلاعاتی که در آن نامه ها وجود دارد، مطلع نیست
[ترجمه ترگمان]دوم، او از هرگونه اطلاعاتی که در آن نامه ها وجود داشت آگاهی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Here he was, a civilian, suddenly being made privy to enormous affairs of state.
[ترجمه گوگل]در اینجا او یک غیرنظامی بود که ناگهان در جریان امور عظیم دولتی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در اینجا او یک شخص غیر نظامی بود که ناگهان از مسائل بسیار زیادی آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The privy fell forward, landing door-down.
[ترجمه گوگل]سردار به جلو افتاد و به سمت در فرود آمد
[ترجمه ترگمان]The به جلو افتاد و در فرود اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Letters under the privy seal were prepared by the thousand, and instructions were sent to the chief commissioners in each shire.
[ترجمه گوگل]نامه های زیر مهر محرمانه توسط هزار نفر تهیه شد و دستورالعمل ها برای کمیسران ارشد در هر شایر فرستاده شد
[ترجمه ترگمان]نامه هایی را که در دست داشت به وسیله هزار نفر تهیه و دستور داد که هر کدام از اعضای کمیته به اعضای کمیسیون اعزام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضروری (اسم)
privy, toilet

مستراح (اسم)
privy, toilet, lavatory, cloaca, loo, latrine, restroom, toilette, john

محرم اسرار (اسم)
secretary, privy, confidant

دزدکی (صفت)
privy, furtive, slinky, stealthy, snoopy

اختصاصی (صفت)
separate, appropriative, dedicated, proprietary, private, privy, custom-built

صمیمی (صفت)
near, frank, real, cordial, sincere, loving, warm, privy, candid, big-hearted, intimate, heartfelt, unaffected, hearty, chummy, heart-to-heart, whole-hearted, true-hearted

تخصصی

[عمران و معماری] توالت - مستراح
[حقوق] شریک، ذینفع، دخیل، خصوصی، محرمانه، محرم

انگلیسی به انگلیسی

• lavatory, crude outdoor toilet, outhouse
confidential, secret; clandestine, covert; private, intended only for a particular individual
if you are privy to something secret, you know about it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

be privy to something
to be told information that is not told to many people
به اطلاعاتی گفته شود که به بسیاری از افراد گفته نمی شود
to have knowledge of or access to confidential or secret information that is not publicly known
...
[مشاهده متن کامل]

آگاهی یا دسترسی به اطلاعات محرمانه یا سری است که به طور عمومی منتشر نشده است.
مَحرم
I was never privy to conversations between top management
She relied on support from the close circle of friends who were privy to her diagnosis
Computerized records mean that your doctor is privy to all your medical details
In that role, he was privy to some of the nation's most important military information
There has been an investigation, but I'm not privy to its findings

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/be-privy-to
آگاه, مطلع
be privy to محرم راز بودن

بپرس