priority

/praˈjɔːrəti//praɪˈɒrɪti/

معنی: برتری، تقدم، پیشی، تفاضل، اولویت، حق تقدم
معانی دیگر: پیش آیندی، پیشینگی، تفوق، سزیدگی، ارجحیت، سزاواری، هر چیز دارای اولویت یا سزاواری، سزیده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: priorities
(1) تعریف: precedence, esp. because of authority, right, or urgent need.
مترادف: precedence
مشابه: importance, preeminence, primacy, seniority

- Your children should be given priority over your own needs.
[ترجمه نیلوفر شاپوری] فرزندانتون باید در الویت قرار بگیرند نسبت به نیازهای شخصیتون
|
[ترجمه sahand] فرزندان باید در اولویت اول نسبت به نیاز های شخصی پدر و مادر قرار بگیرند
|
[ترجمه گنج جو] نیازهای فرزندانتون رو به نیازهای خودتون ترجیح بدید.
|
[ترجمه گوگل] فرزندان شما باید بر نیازهای شما اولویت داشته باشند
[ترجمه ترگمان] کودکان شما باید نسبت به نیازهای خود اولویت داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that has precedence.
مشابه: choice, preference

- The mayor made handling crime his priority.
[ترجمه علی نوروزی] شهردار کنترل جرم ( جنایت ) را در اولویت قرار داد.
|
[ترجمه A.A] شهردار کنترل جنایت را اولویت " خود" قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] شهردار رسیدگی به جرم و جنایت را اولویت خود قرار داد
[ترجمه ترگمان] شهردار در اولویت خود دست به جنایت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the quality or condition of being earlier in time or order.
مترادف: precedence
مشابه: antecedence, anteriority, lead

- The form of the verb in a sentence can show the priority of one event to another.
[ترجمه گوگل] شکل فعل در جمله می تواند اولویت یک رویداد را به رویداد دیگر نشان دهد
[ترجمه ترگمان] شکل فعل در یک جمله می تواند اولویت یک رویداد را به دیگری نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. japan's priority over other countries in car exportation
پیشی گرفتن ژاپن از کشورهای دیگر در صدور اتومبیل

2. the priority of education is undeniable
سزیدگی آموزش و پرورش غیر قابل انکار است.

3. uppermost priority
بالاترین ارجحیت (اولویت)

4. give priority (to)
اولویت دادن (به)،سزاوارتر شمردن

5. take priority (over something)
(نسبت به چیزی دیگر) سزاوارتر بودن،اولویت داشتن،ارجح بودن،سزیدن

6. our top priority
اولین ارجحیت ما

7. women and children have priority
زن ها و کودکان حق تقدم دارند.

8. in this matter i have priority over you
در این مورد من بر شما تقدم دارم.

9. school building is our top priority
احداث مدرسه بالاترین اولویت ما است.

10. America's priority is rightly to stimulate its economy.
[ترجمه گنج جو] اقتصاد کارآ دقیقا اولویت آمریکاست.
|
[ترجمه گوگل]اولویت آمریکا به درستی تحریک اقتصادش است
[ترجمه ترگمان]اولویت آمریکا این است که اقتصاد خود را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The club's priority is to win the League.
[ترجمه گنج جو] بردن جام تنها وتنها هدف ماست.
|
[ترجمه گوگل]اولویت باشگاه قهرمانی در لیگ است
[ترجمه ترگمان]اولویت این باشگاه بردن لیگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You must give this matter priority.
[ترجمه گوگل]شما باید این موضوع را در اولویت قرار دهید
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our first priority is to maintain the customer's confidence in our product.
[ترجمه گوگل]اولویت اول ما حفظ اعتماد مشتری به محصولمان است
[ترجمه ترگمان]اولین اولویت ما حفظ اعتماد مشتری به محصول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Being a parent is her first priority.
[ترجمه Zeinab] بودن پدر و مادر اولویت اول اوست
|
[ترجمه م] پدر یا مادر شدن اولویت اول اوست
|
[ترجمه Sarah] والد بودن اولویت اولش است
|
[ترجمه گوگل]اولويت اول او پدر و مادر بودن است
[ترجمه ترگمان]مادر بودن اولین اولویت او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The children are our first priority.
[ترجمه گوگل]بچه ها اولویت اول ما هستند
[ترجمه ترگمان]بچه ها اولین اولویت ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Government gave priority to reforming the legal system.
[ترجمه گوگل]دولت اصلاح نظام حقوقی را در اولویت قرار داد
[ترجمه ترگمان]دولت اولویت را به اصلاح سیستم قانونی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her family takes priority over her work.
[ترجمه گوگل]خانواده او بر کار او اولویت دارند
[ترجمه ترگمان]خانواده او اولویت کار خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Priority cases, such as homeless families, get dealt with first.
[ترجمه گوگل]ابتدا به موارد اولویت دار مانند خانواده های بی خانمان رسیدگی می شود
[ترجمه ترگمان]موارد اولویت مانند خانواده های بی خانمان، ابتدا مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Education is this government's top priority.
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش اولویت اصلی این دولت است
[ترجمه ترگمان]تحصیل اولویت اصلی دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

تقدم (اسم)
lead, precession, antecedence, precedence, preference, priority, primacy, pre-emimence

پیشی (اسم)
pussy, antecedence, precedence, priority, kitty, precedency

تفاضل (اسم)
priority, competition, difference, residuum

اولویت (اسم)
precedence, preference, priority, precedency, hegemony, premiership

حق تقدم (اسم)
precedence, priority, precedency, preferment, pas

تخصصی

[برق و الکترونیک] اولویت، تقدم
[فوتبال] اولویت –حق تقدم
[صنعت] اولویت، حق تقدم
[حقوق] (حق) تقدم، اولویت، برتری
[نساجی] اولویت
[ریاضیات] حق تقدم، تقدم، اولویت، پیشی

انگلیسی به انگلیسی

• preference, precedence; higher rank, privileged position; seniority, precedence
something that is a priority must be done or dealt with as soon as possible. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. the waiting list contains a thousand priority cases.
someone's priorities are the tasks or things they consider to be the most important.
if someone or something has priority over other things, they are considered to be more important than other things and are therefore dealt with first.

پیشنهاد کاربران

اولویت
مثال: Safety is our number one priority in this project.
ایمنی، اولویت اصلی ما در این پروژه است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
priority = favorite = liking = preference
priority = something that you do or deal with first because it is more important or urgent than other things
ارجحیت فوری
اولویت دار، اولویت، نوعی سرویس پستی که بسته ها را از یک مکان به مکان دیگر در 2 یا 3 روز تحویل می دهد
priority ( n ) ( praɪˈɔrət̮i ) ( pl. priorities ) e. g. Education is a top priority. Our first priority is to improve standards. Club members will be given priority
priority
my priority is my life and my famil
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : prioritize
✅️ اسم ( noun ) : priority / prior / prioritization
✅️ صفت ( adjective ) : prior
✅️ قید ( adverb ) : priorly
اولویت دار
My priority is to have her not anything else
الویتم اینه که اونو داشته باشم ن چیز دیگه
You'll be mine oneday you'll see
at all costs
قابل توجه باشه که پست پیشتاز با پست اولویت دار فرق میکنه و سرعت پست پیشتاز بالا تر هستش
شاخصه
چیزی که فکر میکنی مهم ترین چیز هست که قبل از هر چیزی نیاز به توجه داره
اولویت
تقدم
?What is the most important priority in you life
؟What is the most important priority in You life
من در زندگیت در کدام اولویت قابل اهمیت هستم ؟

اولویت
درجه
برتری، پیشی
پیشتاز، الویت
مثال
( Sending a package priority )
I need to send this package priority to LA
با پست پیشتاز فرستادن
امتیاز.
مثال:
sibling priority: استفاده از امتیاز برادر/خواهری ( برای ثبت نام در مدارس )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس