primary

/ˈpraɪˌmeri//ˈpraɪməri/

معنی: ابتدایی، اصلی، مقدماتی، عمده، اولیه، نخستین، ابتدای
معانی دیگر: آغازین، اساسی، بنیادی، نخستینی، دست اول، (شیمی) نوع اول، وابسته به رنگ های اصلی (سرخ و زرد و آبی و غیره)، رنگ اصلی، (زمین شناسی - صخره و سنگ) وابسته به کهن سنگ ها، (زبان شناسی - واژه یا واج) ناگسست، (پرندگان - وابسته به پرهای بزرگ انتهای بال) شهپر، شهپری، چیز مهم یا اساسی، (امریکا) انتخابات مقدماتی، رجوع شود به: election direct primary، (نجوم) موقعیت سیاره یا خورشید نسبت به اقمار آن، (ستاره های دوگانه) ستاره ی درخشانتر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: most essential, important, or prevalent; main; chief.
مترادف: chief, dominant, key, main, paramount, predominant, prime, principal
متضاد: lesser, secondary, subordinate, subsidiary
مشابه: basic, capital, cardinal, central, critical, essential, fundamental, head, important, lead, leading, major, master, necessary, supreme, vital

- His primary goal is to find a well-paying job so that he can support himself.
[ترجمه گوگل] هدف اصلی او یافتن شغلی با درآمد خوب است تا بتواند زندگی خود را تامین کند
[ترجمه ترگمان] هدف اولیه او یافتن شغلی خوب است تا بتواند از خودش حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What is the primary cause of obesity in this country?
[ترجمه 𖣘 𝐀𝐧𝐚𝐡𝐢𝐭𝐚 𖣘] علت اولیه چاقی در این کشور چیست ؟
|
[ترجمه گوگل] علت اصلی چاقی در این کشور چیست؟
[ترجمه ترگمان] علت اصلی چاقی در این کشور چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The railroad was the primary link between the two cities.
[ترجمه گوگل] راه‌آهن رابط اصلی این دو شهر بود
[ترجمه ترگمان] این خط آهن ارتباط اصلی بین دو شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her primary interest is music.
[ترجمه گوگل] علاقه اصلی او موسیقی است
[ترجمه ترگمان] علاقه اولیه او موسیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The primary function of the liver is to cleanse the blood of toxins.
[ترجمه صابر] وظیفه اصلی کبد، تصفیه خون از سموم است
|
[ترجمه گوگل] وظیفه اصلی کبد پاکسازی خون از سموم است
[ترجمه ترگمان] وظیفه اصلی کبد، تصفیه خون سموم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: first or earliest in time or order; original.
مترادف: earliest, early, first, initial, original, premier, prime
متضاد: final, last
مشابه: basic, beginning, elementary, embryonic, genetic, nascent, opening, preliminary, pristine, rudimentary

- Crawling occurs in the primary stages of a baby's development.
[ترجمه Migody] چهار دست و پا راه رفتن در مراحل اولیه رشد کودک اتفاق می افته
|
[ترجمه گوگل] خزیدن در مراحل اولیه رشد کودک اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان] سینه خیز در مراحل اولیه رشد کودک رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: most basic or fundamental.
مترادف: elementary, fundamental, prime, rudimentary
متضاد: secondary
مشابه: basal, basic, bottom, central, elemental, essential, irreducible, radical, simple, staple, underlying

- Red, yellow, and blue are primary colors.
[ترجمه گوگل] قرمز، زرد و آبی رنگ های اصلی هستند
[ترجمه ترگمان] قرمز، زرد و آبی رنگ های اصلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not derived from or transmitted through something else; first hand; original.
متضاد: secondary
مشابه: direct, firsthand

- The historian used primary sources.
[ترجمه گوگل] مورخ از منابع اولیه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] مورخ که از منابع اولیه استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: primaries
(1) تعریف: that which is first or earliest in time or order.
مترادف: first
مشابه: alpha, antecedent, beginning, initiation, original, outset, start

(2) تعریف: that which is most essential, important, or fundamental.
مترادف: essential
متضاد: alternate, secondary
مشابه: basic, element, essence, fundamental, nature

(3) تعریف: in U.S. politics, a preliminary election in which members of each party vote for candidates to represent the party in the general election.
مشابه: election, runoff

- The democrats will be choosing among four candidates in the upcoming primary.
[ترجمه گوگل] دموکرات ها از میان چهار نامزد انتخابات مقدماتی آینده انتخاب خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] دموکرات ها در میان چهار نامزد انتخابات مقدماتی آتی انتخاب خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. primary alcohol (ch2oh)
الکل نوع اول

2. primary school
مدرسه ی ابتدایی

3. primary teachers
آموزگاران،معلمان دبستان

4. a primary source of information
منبع دست اول اطلاعات

5. the primary goal
هدف اصلی

6. the primary stages of civilization
مراحل آغازین تمدن

7. it is of primary importance
حائز اهمیت اساسی است.

8. this voltage must be in phase with the primary antenna voltage
این ولتاژ بایستی با ولتاژ اولیه ی آنتن هماهنگ (هم فاز) باشد.

9. The primary purpose of education is not to teach you to earn your bread, but to make every mouthful sweet.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی آموزش، آموزش نان به دست آوردن نیست، بلکه این است که هر لقمه شیرینی را درست کند
[ترجمه ترگمان]هدف اولیه تحصیل این است که به شما آموزش ندهید که نان خود را به دست آورید، اما هر لقمه را شیرین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It comes in bright primary colours that kids will love.
[ترجمه گوگل]این در رنگ های اصلی روشن است که بچه ها آن را دوست خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]این رنگ در رنگ های روشن و روشن است که کودکان دوست خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The council undertook a sample survey of primary schools in the county.
[ترجمه گوگل]شورا یک بررسی نمونه از مدارس ابتدایی شهرستان انجام داد
[ترجمه ترگمان]این شورا یک بررسی نمونه از مدارس ابتدایی در این استان را به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A primary school is the first school everybody goes to.
[ترجمه گوگل]دبستان اولین مدرسه ای است که همه در آن می روند
[ترجمه ترگمان]یک مدرسه ابتدایی اولین مدرسه ای است که همه به آن می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A distinction should be made between the primary and secondary contradictions.
[ترجمه گوگل]باید بین تضادهای اولیه و ثانویه تمایز قائل شد
[ترجمه ترگمان]تمایز باید بین تضادهای اولیه و ثانویه ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The disease is still in its primary stage.
[ترجمه Migody] بیماری هنوز در مراحل اولیه اش هست.
|
[ترجمه گوگل]این بیماری هنوز در مرحله اولیه است
[ترجمه ترگمان]بیماری هنوز در مرحله اولیه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our primary concern must be the children.
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی ما باید بچه ها باشند
[ترجمه ترگمان]نگرانی اولیه ما باید بچه ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Our primary concern is to provide the refugees with food and healthcare.
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی ما تامین غذا و مراقبت های بهداشتی برای پناهندگان است
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی ما تامین غذا و مراقبت های بهداشتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The primary cause of Tom's failure is his laziness.
[ترجمه Migody] دلیل اصلی شکست خوردن تام, تنبلی شه!
|
[ترجمه گوگل]علت اصلی شکست تام تنبلی اوست
[ترجمه ترگمان]علت اصلی شکست تام تنبلی اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The Government has pooh-poohed the idea that primary schools will begin to select pupils.
[ترجمه گوگل]دولت این ایده را که مدارس ابتدایی شروع به انتخاب دانش‌آموزان می‌کنند، کاملاً رد کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت این ایده را که مدارس ابتدایی شروع به انتخاب دانش آموزان می کنند، به خیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Good health care is of primary importance.
[ترجمه گوگل]مراقبت های بهداشتی خوب از اهمیت اولیه برخوردار است
[ترجمه ترگمان]مراقبت های بهداشتی خوب از اهمیت اولیه برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابتدایی (صفت)
abecedarian, elementary, primary, initial, preliminary, rudimentary, infantile

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

مقدماتی (صفت)
elementary, primary, preliminary, first, anticipatory, introductory, preparatory, preparative, precedential, prep

عمده (صفت)
primary, main, principal, prime, important, significant, essential, head, chief, major, excellent, leading, dominant, copacetic, key, staple, predominant, considerable

اولیه (صفت)
primary, preliminary, rudimentary, primitive, prime, early, primal, embryonic, incipient, primeval, rudimental

نخستین (صفت)
primary, initial, prime, premier, premiere, incipient

ابتدای (صفت)
primary

تخصصی

[برق و الکترونیک] اولیه
[حقوق] اولیه، اصلی، مهم
[نساجی] ساده - ابتدایی - اولیه - ماده اولیه
[ریاضیات] نخستینی، اولیه، ابتدائی

انگلیسی به انگلیسی

• preliminary election in which party candidates and leaders are chosen
first, original; primeval, initial; principal, main, prime; basic, fundamental
the primary one of a group of things is the most important one or the thing that must be dealt with first.
primary education is for pupils between the ages of 5 and 11.
in the united states, a primary is a vote in a particular state that is taken by the local members of a political party to elect a candidate for a political office.

پیشنهاد کاربران

اصلی، اولیه
مثال: Learning to read is a primary skill for children.
یادگیری خواندن یک مهارت اصلی برای کودکان است.
اصلی، ابتدایی، عمده
primary disease
بیماری زمینه ای ( بیماری ای که بستری برای بروز بیماری های دیگر است. )
primary election ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: انتخابات مقدماتی
تعریف: انتخاباتی که در آن رأی دهندگان نامزد یا نامزدهای یک حزب را برای شرکت در انتخابات عمومی پیشِ رو برمی گزینند
primary : اصلی
primary color: رنگهای اصلی
در حالت صفت ناگسستنی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : prime
✅️ اسم ( noun ) : prime / primer / primitive / primitiveness / primitivism
✅️ صفت ( adjective ) : prime / primal / primitive / primary
✅️ قید ( adverb ) : primally / primitively / primarily
In the US, an election in which people choose who will represent a particular party in an election for political office.
انتخابات مقدماتی به منظور محدود کردن تعداد نامزدها پیش از برگزاری یک انتخابات سراسری برای یک سِمت سیاسی است. انتخابات های مقدماتی یکی از ابزارهای احزاب یا ائتلاف های سیاسی به منظور رسیدن به وحدت نظر بر روی یک یا چند نامزد پیش از یک انتخابات است
...
[مشاهده متن کامل]

Despite being absolutely toxic for the Republican party, under multiple criminal investigations, and, frankly, a terrible human being, Donald Trump is currently the frontrunner in the Republican 2024 presidential primary.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/primary
{شیمی} نوع اول
مثل کربن نوع اول
اصلی . نخستین. ابتدایی
Primary school مدرسه ابتدائی
My primary intrest is english علاقه اولیه ی من زبان انگلیسی است
معنای اول آن ( اصلی ) می باشد و اگر این معنی با توجه به متن درست نبود معانی اولیه و دیگر معانی مد نظر داشته باشد.
اصلی، مهم ترین
primary bread winner یعنی نان آور اصلی
""اصلی"""
مثلا""your primary function is to clean up that room
کار اصلی شما اینکه اون اتاق رو تمیز کنی
همین. . . . .
1 - انتخابات مقدماتی امریکا
رهبر
( عضوی از سیستم تحمل خطای بیزانس ) ( کامپیوتر )
most important, happening or developing before other things
اصلی ؛ اولیه , ابتدایی
– Her primary interest is music
– Red, blue, and yellow are primary colors
– The primary stages of development
– The disease is still in its primary stage
– a primary school is the first school everybody goes to
دوستان کسی میدونه "primary productivity" در اصطلاح اقتصادی به چه معناست؟
مهمترین، اصلی ترین
Base
primary ( adj ) = elementary ( adj )
به معناهای: اولیه، ابتدایی، مقدماتی
نخستین
Developing or happening first
primary key
کلید اصلی
رشته کامپیوتر
مهمترین
primary ::: ابتدایی
primarily :::: ابتدا از همه
ابتدایی
اولیه
Primary school:مدرسه ابتدایی
یا adj هست و یا noun
adj : اولیه ، نخستین ، اصلی ، مقدماتی
noun : انتخابات مقدماتی آمریکا را گویند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس