previous

/ˈpriːviəs//ˈpriːvɪəs/

معنی: پیشین، قبلی، مقدم، جلوتر، سابقی، اسبقی
معانی دیگر: (زمان یا ترتیب) پیشین، سابق، اسبق، پیش، پیشتر، (عامیانه) قبل از موعد، پیشرس، شتاب آمیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: previously (adv.)
(1) تعریف: occurring just before another.
مترادف: antecedent, foregoing, preceding
متضاد: following, next, subsequent
مشابه: former, recent

- I had to reread the previous page.
[ترجمه گوگل] مجبور شدم صفحه قبل را دوباره بخوانم
[ترجمه ترگمان] مجبور شدم صفحه قبل را بخوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her previous book was more complex than this one.
[ترجمه گوگل] کتاب قبلی او پیچیده تر از این کتاب بود
[ترجمه ترگمان] کتاب قبلی او پیچیده تر از کتاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: prior; earlier.
مترادف: antecedent, earlier, former, past, precedent, preceding, prior
متضاد: latter, posterior, subsequent
مشابه: anterior, bygone, early, erstwhile, foregone, old, quondam, recent

- In previous years, we spent our summers in Maine, but now we visit our grandchildren in Minnesota.
[ترجمه گوگل] در سال‌های گذشته، تابستان‌هایمان را در مین می‌گذراندیم، اما اکنون به دیدار نوه‌هایمان در مینه‌سوتا می‌رویم
[ترجمه ترگمان] در سال های گذشته، ما تابستان مان را در مین گذراندیم، اما اکنون از نوه های خود در مینه سوتا دیدن می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. previous to her arrival
پیش از آمدن او

2. previous to
قبل از،پیش از

3. her previous confinements were very easy
زایمان های قبلی او خیلی آسان بود.

4. her previous husband
شوهر سابق او

5. our previous director was a despot
رئیس قبلی ما فردی مستبد بود.

6. the previous government and its archaic methods
دولت قبلی و روش های کهنه ی آن

7. during the previous year
طی سال پیش

8. my brother's previous house
خانه ی قبلی برادرم

9. pursuant to your previous letter
پیرو نامه ی پیشین شما

10. his dishonesty justified my previous suspicions
نادرستی او سوظن های قبلی مرا توجیه کرد.

11. the judge overruled the previous decision
قاضی حکم پیشین را ملغی کرد.

12. this is an amalgam of his previous ideas
این آمیزه ای از اندیشه های پیشین اوست.

13. his new book is interesting; by comparison his previous books seem dull
کتاب جدید او جالب است ; در مقایسه با آن،کتاب های پیشین او کسل کننده می نماید.

14. i can't move into the new house until the previous tenants have moved out
تا مستاجران سابق نروند نمی توانم به خانه ی تازه اسباب کشی کنم.

15. this invention was the result of a marriage of two of his previous inventions
این اختراع زاده ی هم آمیزی دو اختراع پیشین او بود.

16. We had met on two previous occasions.
[ترجمه گوگل]ما در دو نوبت قبلی همدیگر را ملاقات کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]در دو مورد قبلی همدیگر را ملاقات کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I've met him before on two previous occasions.
[ترجمه گوگل]من قبلاً در دو مورد قبلی با او ملاقات کرده بودم
[ترجمه ترگمان]قبلا در این دو مورد اخیر او را ملاقات کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her latest book is quite dissimilar from her previous one.
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب او با کتاب قبلی اش کاملاً متفاوت است
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب او کاملا متفاوت از کتاب قبلی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The change in the law makes the previous agreement null and void.
[ترجمه گوگل]تغییر در قانون موجب بی اعتباری قرارداد قبلی می شود
[ترجمه ترگمان]تغییر در قانون شرط قبلی را پوچ و پوچ می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The furniture had been left by the previous occupants.
[ترجمه گوگل]اثاثیه را سرنشینان قبلی جا گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]ساکنان قبلی اتاق را ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Previous elections in the country have been rigged by the ruling party.
[ترجمه گوگل]انتخابات قبلی در این کشور توسط حزب حاکم تقلب شده است
[ترجمه ترگمان]انتخابات قبلی در کشور توسط حزب حاکم تقلب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The car has only had one previous owner.
[ترجمه گوگل]این خودرو فقط یک مالک قبلی داشته است
[ترجمه ترگمان]ماشین فقط صاحب یک مالک قبلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Comparison with his previous movies shows how Lee has developed as a director.
[ترجمه گوگل]مقایسه با فیلم های قبلی او نشان می دهد که لی چگونه به عنوان کارگردان پیشرفت کرده است
[ترجمه ترگمان]مقایسه با فیلم های قبلی نشان می دهد که لی چگونه به عنوان یک کارگردان رشد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشین (صفت)
a priori, prior, former, previous, antecedent, olden, primitive, leading, fore, pristine, primeval

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

مقدم (صفت)
prior, previous, antecedent, first, leading, preferred, precedent, pre-eminent, headmost

جلوتر (صفت)
previous, further, farther

سابقی (صفت)
former, previous, old

اسبقی (صفت)
previous

تخصصی

[ریاضیات] پیشین، قبلی

انگلیسی به انگلیسی

• earlier, prior, preceding, antecedent; hasty, premature, rash (slang)
a previous event or thing is one that occurred before the one you are talking about.

پیشنهاد کاربران

قبلی، پیشین
مثال: She reviewed her notes from the previous meeting.
او یادداشت های خود را از جلسه قبلی مرور کرد.
previous: قبلی
دوستان فقط دقت داشته باشین معنی کلمه سابق و اسبق فرق میکنه ، سابق یعنی قبلی اسبق یعنی یکی قبل اون قبلی
پیشین ، قبلی ، اسبق
🐌🦋
قبلی
پیشین
قبل تر
گذشته
قبلی ، پیشین ، مقدم ، جلوتر ، سابقی

بپرس