presumption

/prəˈzəmpʃn̩//prɪˈzʌmpʃn̩/

معنی: جسارت، احتمال، گستاخی، فرض، استنباط
معانی دیگر: پررویی، محرز پنداری، انگار، انگارش، گمان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of accepting something as true.
مترادف: assumption, presupposition, supposition
مشابه: anticipation, expectation, speculation

(2) تعریف: a belief that is taken for granted but not proved.
مترادف: assumption, hypothesis, premise, presupposition, supposition
مشابه: anticipation, belief, deduction, postulate, preconception, speculation, surmise, suspicion

- She was tired of people's presumption that it was her husband who was the scientist and not she.
[ترجمه موسی] او از تصور ( برداشت، استدلال ) مردم خسته شده بود که این شوهرش بود که دانشمند بود و نه او.
|
[ترجمه گوگل] او از این تصور مردم خسته شده بود که این شوهرش است که دانشمند است و نه او
[ترجمه ترگمان] او از گستاخی مردم خسته شده بود و شوهرش دانشمند بود و نه او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: belief based on reasonable evidence.
مترادف: assumption, hypothesis, supposition, suspicion
مشابه: belief, conjecture, conviction, deduction, guess, inference, postulate, premise, stand

(4) تعریف: excessive boldness or forwardness.
مترادف: audacity, boldness, brazenness, forwardness, gall, nerve
مشابه: arrogance, brass, cheek, daring, effrontery, impertinence, impudence, insolence, liberty, temerity

جمله های نمونه

1. There is a general presumption that fatty foods are bad for your heart.
[ترجمه موسی] یک فرضیه کلی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب شما مضر هستند.
|
[ترجمه گوگل]یک فرض کلی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب مضر هستند
[ترجمه ترگمان]یک فرض عمومی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب شما بد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. On the presumption that the doctor knows best, I took the medicine.
[ترجمه فیض] من دارو را با این فرض خوردم که دکتر صلاحم را می داند
|
[ترجمه موسی] با استدلال ( استنباط ) به اینکه دکتر بهتر می داند ، من دارو را مصرف کردم.
|
[ترجمه گوگل]با این فرض که دکتر بهتر می داند، دارو را مصرف کردم
[ترجمه ترگمان]به فرض اینکه دکتر بهتر بدونه، من دارو رو برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Everyone is entitled to the presumption of innocence until they are proved to be guilty.
[ترجمه موسی] تا زمانی که مجرم بودن آنها ثابت نشود ، همه حق فرض ( اصل ) برائت ( ادعای بی گناهی ) را دارند.
|
[ترجمه گوگل]هر کس تا زمانی که مجرم بودنش ثابت نشود، حق دارد از فرض بی گناهی برخوردار شود
[ترجمه ترگمان]هر کسی حق دارد تا زمانی که ثابت شود مجرم شناخته شود، ادعای بی گناهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Presumption is not reality.
[ترجمه گوگل]فرض واقعیت نیست
[ترجمه ترگمان]presumption واقعیت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is a strong presumption in favour of the truthfulness of their statement.
[ترجمه موسی] یک استدلال ( توجیه ) قوی به نفع صحت گفته های آنها وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل]یک پیش فرض قوی به نفع صحت گفته آنها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک فرض قوی در طرفداری از صحت اظهارات آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They were angered by his presumption.
[ترجمه موسی] آنها از بی شرمی او خشمگین ( عصبانی ) شدند.
|
[ترجمه گوگل]آنها با فرض او خشمگین شدند
[ترجمه ترگمان]به خاطر گستاخی او خشمگین شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was enraged by his presumption.
[ترجمه گوگل]او از فرض او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از گستاخی او خشمگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was infuriated by his presumption in making the travel arrangements without first consulting her.
[ترجمه گوگل]او از پیش فرض او در انجام مقدمات سفر بدون مشورت با او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از این که می دید او بدون مشورت با دوشیزه فیرفاکس مقدمات سفر را فراهم کرده است، خشمگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't think that's a false presumption.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که این یک فرض نادرست باشد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم این یک گستاخی دروغ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was infuriated by his presumption in not consulting her first.
[ترجمه گوگل]او از این تصور که او ابتدا با او مشورت نکرد خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]از این گستاخی، از این که به او مراجعه نکرده بود خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The presumption of innocence is central to British law.
[ترجمه گوگل]فرض بی گناهی در قوانین بریتانیا نقش اساسی دارد
[ترجمه ترگمان]فرض بی گناهی در قانون بریتانیا مرکزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is a general presumption that the doctor knows best.
[ترجمه موسی] یک پیش فرض ( فرضیه ) کلی وجود دارد که پزشک بهتر می داند.
|
[ترجمه گوگل]یک فرض کلی وجود دارد که دکتر بهتر می داند
[ترجمه ترگمان]یک گستاخی عمومی وجود دارد که دکتر بهتر می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They may be hoping to invert the presumption that a defendant is innocent until proved guilty.
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است امیدوار باشند که این فرض را که یک متهم تا زمانی که گناهش ثابت نشود بی گناه است، برعکس کنند
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها امیدوارند که این فرض که یک متهم بی گناه است را معکوس کنند تا زمانی که ثابت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Indeed there is also an underlying presumption that adulthood itself confers competency as a research participant.
[ترجمه گوگل]در واقع یک فرض اساسی نیز وجود دارد که بزرگسالی به خودی خود شایستگی را به عنوان یک شرکت کننده در تحقیق اعطا می کند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت نیز یک فرض اساسی وجود دارد که خود بزرگسالی خودش صلاحیت را به عنوان یک شرکت کننده تحقیق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But a presumption of inevitable environmental detriment is premature.
[ترجمه گوگل]اما فرض زیان اجتناب ناپذیر زیست محیطی نابهنگام است
[ترجمه ترگمان]اما یک احتمال ضرر و زیان ناشی از محیط زیست اجتناب ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

احتمال (اسم)
supposition, possibility, likelihoood, expectancy, expectance, aptness, probability, contingency, eventuality, presumption, verisimilitude

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

فرض (اسم)
hypothesis, supposition, liability, assumption, duty, guess, supposal, presumption, obligation

استنباط (اسم)
deduction, presumption, corollary, follow, elicitation

تخصصی

[حقوق] فرض، استنباط، اماره

انگلیسی به انگلیسی

• assumption, supposition, surmise; boldness, arrogance
a presumption is something that is believed to be true but has not been proved.

پیشنهاد کاربران

اماره_استنباط
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : presume
✅️ اسم ( noun ) : presumptuousness / presumption
✅️ صفت ( adjective ) : presumptuous
✅️ قید ( adverb ) : presumptuously
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : presume
✅️ اسم ( noun ) : presumption
✅️ صفت ( adjective ) : presumptive / presumable
✅️ قید ( adverb ) : presumably
پیشداوری
جسارت کردن ( بخصوص در مورد صحبت محترمانه دیگران ) ، اظهار نظر گستاخانه، آزردن با نظر خود
ظن قوی
presumption ( noun ) =گستاخی، پررویی، جسارت، بی شرمی، فرض، گمان، انگار، پیشفرض، مبنا، حدس، فرضیه، تصور، استنباط، پنداشت، استنتاج ( نتیجه گیری ) ، استدلال، توجیه، بهانه، احتمال، مستمسک، تکبر، دلالت

...
[مشاهده متن کامل]

Definition = عمل باور داشتن چیزی درست بدون داشتن هیچ مدرکی/رفتار متکبر یا بی احترامی تلقی شود/
Examples:
1 - There is no scientific evidence to support such presumptions.
هیچ مدرک علمی برای تأیید چنین فرضیه هایی وجود ندارد.
2 - The presumption of innocence is central to American law.
اصل ( فرض ) برائت در قوانین آمریکا مهم است.
3 - The decision is based on the presumption that all information must be freely available
تصمیم بر این پیشفرض ( فرضیه ) استوار است که کلیه اطلاعات باید آزادانه در دسترس باشد.
4 - !What presumption, to assume that I’d pay for everyone
چه متکبر، به فرض اینکه من هزینه همه را پرداخت کنم!
5 - Every defendant is entitled to the presumption of innocence unless they are proven guilty.
هر متهمی حق داشتن فرض ( اصل ) برائت را دارد مگر اینکه ثابت شود جرم آنها محرز است.
6 - presumption that The decision was based on the presumption that the information that they had been given was correct.
فرض بر این است که تصمیم بر اساس احتمال صحت اطلاعاتی که به آنها داده شده است ، بوده است.

گستاخی
پیش فرض

بپرس