preponderant

/prɪˈpɒndərənt//prɪˈpɒndərənt/

معنی: برتر، مسلط، دارای مزیت
معانی دیگر: (از نظر وزن یا تعداد یا اهمیت یا قدرت) اولی، چیر، چیره، غالب، مهمترین، عمده، دارای اکثریت، کثیرتر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: preponderantly (adv.)
• : تعریف: greater or superior in amount, importance, power, or the like; predominant.

جمله های نمونه

1. the preponderant view amongst the people
عقیده ی غالب بین مردم

2. In youth passion is preponderant.
[ترجمه ح.د] در جوانی، شور و اشتیاق غالب است
|
[ترجمه گوگل]در جوانی اشتیاق غالب است
[ترجمه ترگمان]شور و شوق جوانی preponderant است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Yellow was the preponderant color in the room.
[ترجمه گوگل]زرد رنگ غالب در اتاق بود
[ترجمه ترگمان]زرد رنگ preponderant اتاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Music does not play a very preponderant role in the school's teaching.
[ترجمه گوگل]موسیقی نقش مهمی در آموزش مدرسه ندارد
[ترجمه ترگمان]موسیقی نقش مهمی در آموزش مدرسه ایفا نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Melancholy is the preponderant mood of the poem.
[ترجمه گوگل]مالیخولیا حالت غالب شعر است
[ترجمه ترگمان]اندوه شاعرانه این شعر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Its influence remained preponderant until the tenth century.
[ترجمه گوگل]تأثیر آن تا قرن دهم غالب بود
[ترجمه ترگمان]نفوذ آن تا قرن دهم همچنان باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a result, I share the preponderant view that shorter sentences are often worse than longer sentences.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، من با این دیدگاه غالب موافقم که جملات کوتاه‌تر اغلب بدتر از جملات طولانی‌تر هستند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، من دیدگاه preponderant را به اشتراک می گذارم که جملات کوتاه تر اغلب بدتر از جملات طولانی تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is a preponderant objection: popularity is worthless as an index of quality.
[ترجمه گوگل]یک ایراد غالب وجود دارد: محبوبیت به عنوان یک شاخص کیفیت بی ارزش است
[ترجمه ترگمان]یک ایراد preponderant وجود دارد: محبوبیت به عنوان شاخص کیفیت بی ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Coal's industry is one of the preponderant industries in Inner Mongolia.
[ترجمه گوگل]صنعت زغال سنگ یکی از صنایع برتر در مغولستان داخلی است
[ترجمه ترگمان]صنعت زغال سنگ یکی از صنایع preponderant مغولستان داخلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Greed is a miser's preponderant characteristic.
[ترجمه گوگل]حرص و طمع ویژگی غالب یک بخیل است
[ترجمه ترگمان]حرص یک آدم خسیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To strengthen the preponderant and characteristic discipline construction is the way of enhancing the university level.
[ترجمه گوگل]تقویت نظم و انضباط برتر و مشخص، راه ارتقای سطح دانشگاه است
[ترجمه ترگمان]برای تقویت the و ساختار انضباط مشخصه، روش ارتقا سطح دانشگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fast starting - up may be achieved by inoculating ANAMMOX reactor with ammonia - oxidizing sludge ammonia - oxidizing bacteria was preponderant.
[ترجمه گوگل]راه اندازی سریع - راه اندازی را می توان با تلقیح راکتور ANAMMOX با آمونیاک به دست آورد - آمونیاک لجن اکسید کننده - باکتری های اکسید کننده غالب بودند
[ترجمه ترگمان]راه اندازی سریع سریع ممکن است با مایه کوبی کردن رآکتور anammox با اکسید کننده آمونیاک - اکسید کننده آمونیاک - اکسید کننده آمونیاک بدست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. However HUST is characterized of engineering course, and its preponderant subjects are mechanics, computer and photoelectron.
[ترجمه گوگل]با این حال HUST مشخصه دوره مهندسی است و موضوعات برتر آن مکانیک، کامپیوتر و فوتوالکترون است
[ترجمه ترگمان]با این حال، HUST مشخص است از مسیر مهندسی، و موضوعات preponderant آن مکانیک، کامپیوتر و photoelectron هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ulva pertusa, a kind of marine macroalgae, is a preponderant algae in Chinese sea area.
[ترجمه گوگل]Ulva pertusa، نوعی جلبک ماکرو دریایی، جلبک غالب در منطقه دریای چین است
[ترجمه ترگمان]Ulva pertusa، نوعی of دریایی، یک جلبک دریایی در ناحیه دریای چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برتر (صفت)
superior, better, premier, preferable, higher, premiere, pre-eminent, dominant, prevalent, preponderant, paramount, uppermost, overriding, superempirical, top-dog

مسلط (صفت)
dominant, predominant, preponderant, regnant

دارای مزیت (صفت)
preponderant

انگلیسی به انگلیسی

• superior; supreme; more numerous; heavier; predominant; overwhelming
if a particular type of person or thing is preponderant, that type is in the majority, or is more important than the others in its group; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : preponderance
✅️ صفت ( adjective ) : preponderant
✅️ قید ( adverb ) : preponderantly
برجسته

بپرس