premier

/preˈmɪr//ˈpremɪə/

معنی: رئیس، رهبر، نخست وزیر، هنرپیشه برجسته، برتر، نخستین، والاتر
معانی دیگر: والاترین، بزرگترین، مهم ترین، ممتازترین، عالی ترین، نخبه ترین، اصلی، عمده، (کانادا) استاندار، پیشترین، اولین، اسبق ترین، premiere مقدم، نخستین نمایش یک نمایشنامه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: see prime minister.
صفت ( adjective )
مشتقات: premiership (n.)
(1) تعریف: first in importance or rank; leading.
مشابه: chief, first, lead, main, prime, top

(2) تعریف: first in order; earliest.
مشابه: primary, prime

جمله های نمونه

1. the premier of alberta
استاندار آلبرتا (کانادا)

2. the british premier
نخست وزیر بریتانیا

3. one of the premier books of this season
یکی از عالی ترین کتاب های این فصل

4. tabriz has achieved a premier position in car- pet weaving
در قالی بافی،تبریز مقام ممتازی به دست آورده است.

5. The Premier deputed the Foreign Minister to act as his deputy.
[ترجمه حسن] طبق فرمان نخست وزیر ؛ وزیر امور خارجه با حفظ سمت بعنوان معاون وی انجام وظیفه خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]نخست وزیر وزیر امور خارجه را به عنوان معاون وی معین کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر وزیر خارجه را مامور کرد تا به عنوان معاون خود عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Irish Premier is paying an official visit to Britain.
[ترجمه حسن] نخست وزیر ایرلند سفر رسمی خود را از انگلیس آغاز کرده است.
|
[ترجمه گوگل]نخست‌وزیر ایرلند در سفری رسمی به بریتانیا می‌رود
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر ایرلند در حال پرداخت یک سفر رسمی به بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The president dispatched a messenger to tell the premier what happened.
[ترجمه حسن] رئیس جمهور پیکی را برای نخست وزیر برای توضیح اتفاق افتاده فرستاد
|
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک پیام رسان فرستاد تا به نخست وزیر بگوید چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور پیکی را فرستاد تا به نخست وزیر بگوید چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was deputized as premier during the premier's absence.
[ترجمه گوگل]وی در زمان غیبت نخست وزیر به عنوان معاون نخست وزیر انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]در غیاب نخست وزیر به عنوان نخست وزیر منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The company has achieved a premier position in the electronics field.
[ترجمه حسن] شرکت ( معرفه است چون the دارد ) به جایگاه نخست تولیدات الکترونیک دست یافت است.
|
[ترجمه گوگل]این شرکت در زمینه الکترونیک به جایگاه برتری دست یافته است
[ترجمه ترگمان]این شرکت به جایگاه نخست وزیر در زمینه الکترونیک دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They're ready to go all out for the Premier League title next season.
[ترجمه گوگل]آنها آماده هستند تا برای قهرمانی در لیگ برتر در فصل آینده تمام تلاش خود را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها آماده بودند که فصل بعدی لیگ برتر را برای لیگ برتر انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Premier put by the question by saying that our country was still poor.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر با طرح این سوال که کشور ما هنوز فقیر است
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر این پرسش را مطرح کرد که کشور ما هنوز ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He requested that the Premier grant him an interview.
[ترجمه گوگل]او از نخست وزیر خواست تا با او مصاحبه کند
[ترجمه ترگمان]او درخواست کرد که نخست وزیر به او مصاحبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Prime Minister played host to French Premier Jacques Chirac.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر میزبان ژاک شیراک نخست وزیر فرانسه بود
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر میزبان ژاک شیراک، نخست وزیر فرانسه، بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. United currently lie second from bottom of the Premier League.
[ترجمه گوگل]یونایتد در حال حاضر در رده دوم جدول لیگ برتر قرار دارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یونایتد در رده دوم لیگ برتر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The premier deals with important.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر به مهم می پردازد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر با مسائل مهم سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

رهبر (اسم)
head, pilot, leader, guide, bellwether, rector, premier, premiere, steerer, fuehrer, fuhrer, skipper

نخست وزیر (اسم)
premier, premiere, prime minister

هنرپیشه برجسته (اسم)
premier, premiere

برتر (صفت)
superior, better, premier, preferable, higher, premiere, pre-eminent, dominant, prevalent, preponderant, paramount, uppermost, overriding, superempirical, top-dog

نخستین (صفت)
primary, initial, prime, premier, premiere, incipient

والاتر (صفت)
premier, premiere

تخصصی

[نساجی] لیف مصنوعی پری مییر ( ویسکوز )

انگلیسی به انگلیسی

• head of government, leader of a nation
most significant, foremost, of the highest rank, most important
a premier is a prime minister who is the leader of a country's government.
premier is used to describe something that is considered to be the best or most important thing of its kind.

پیشنهاد کاربران

رهبر پارلمانی
رئیس الوزرا، مقدم، برتر، والاتر، مهمتر، رییس، رهبر، نخست وزیر، نخستین نمایش یک نمایشنامه، هنرپیشه برجسته، قانون فقه: صدراعظم
این سه کلمه رو باهم اشتباه نگیرید!
promote ( v ) :
تبلیغ کردن، تاسیس کردن، توسعه دادن
premium ( n ) :
حق بیمه، مبلغ پرداختی، پاداش
premier ( n ) ( adj ) :
برتر، والاتر، رییس، رهبر، نخست وزیر
نخست وزیر
پیش نمایش
premier: برتر
He's one of the nation's premier scientists.
premiere: اجرای نخست فیلم یا نمایش ( هم فعل هم اسم )
The film will premiere this weekend
premium: پرداخت پول اضافه، حق بیمه، مرغوب
...
[مشاهده متن کامل]

You usually pay a premium for organic meat and vegetables.
The premiums for healthcare plans are high.
premium gasoline
premium ice cream

Opening week or weekend of a movie so primier means the first date it starts to show.
برتر
For example:
Premier League : لیگ برتر
The premiere was held in the Four Seasons Hotel
برتر

بپرس