preconceive

/ˌprikənˈsiːv//ˌpriːkənˈsiːv/

معنی: قبلا تصور کردن، قبلا عقیده پیدا کردن
معانی دیگر: (از پیش درباره ی چیزی عقیده پیداکردن) پیش پنداشت کردن، پیش دریابی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: preconceives, preconceiving, preconceived
• : تعریف: to have an idea or opinion about before having substantial knowledge of.

جمله های نمونه

1. We started from scratch with no preconceived ideas.
[ترجمه موسی] ما از ابتدا و بدون هیچ ایده پیش فرضی شروع کردیم.
|
[ترجمه گوگل]ما بدون هیچ ایده قبلی از صفر شروع کردیم
[ترجمه ترگمان]ما از ابتدا با هیچ ایده preconceived شروع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Tourists forget their preconceived ideas as soon as they visit our country.
[ترجمه موسی] گردشگران به محض بازدید از کشورمان ایده های پیش فرض خود را فراموش می کنند.
|
[ترجمه گوگل]گردشگران به محض بازدید از کشور ما ایده های از پیش تعیین شده خود را فراموش می کنند
[ترجمه ترگمان]توریست ها به محض دیدن کشور ما ایده های preconceived خود را فراموش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Before I started the job, I had no preconceived notions of what it would be like.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه کار را شروع کنم، هیچ تصوری از قبل نداشتم
[ترجمه ترگمان]قبل از این که کار را شروع کنم، هیچ حدسی نزده بودم که چه شکلی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We all start with preconceived notions of what we want from life.
[ترجمه گوگل]همه ما با تصورات از پیش تعیین شده درباره آنچه از زندگی می خواهیم شروع می کنیم
[ترجمه ترگمان]همه ما با تصورات قبلی از آنچه از زندگی می خواهیم شروع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You had a preconceived notion that our neighborhood had problems with diversity and therefore misconstrued comments to fit an agenda.
[ترجمه گوگل]شما از قبل تصور می کردید که محله ما با تنوع مشکل دارد و بنابراین نظرات را برای مطابقت با دستور کار اشتباه تعبیر کرد
[ترجمه ترگمان]شما یک ایده preconceived داشتید که همسایگی ما با تنوع مشکل داشت و بنابراین نظرات بد تعبیر شده برای جا دادن به یک دستور کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was not about to confront her preconceived notions head-on.
[ترجمه گوگل]قرار نبود با عقاید از پیش تعیین شده او روبرو شوم
[ترجمه ترگمان]من قصد نداشتم با افکار preconceived رو به رو شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those who come to it fresh, without preconceived ideas of how a spreadsheet works, will find it a dream.
[ترجمه گوگل]کسانی که تازه به آن می‌رسند، بدون ایده‌های قبلی از نحوه عملکرد صفحه‌گسترده، آن را یک رویا می‌دانند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که تازه به این مکان می آیند بدون این که ایده های قبلی از چگونگی کار یک صفحه گسترده را داشته باشند، آن را یک رویا خواهند یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is true that on first arriving at the scene of the crime the detective may have no pre-conceived ideas.
[ترجمه گوگل]درست است که کارآگاه در اولین ورود به صحنه جنایت ممکن است هیچ ایده از پیش طراحی شده ای نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]درست است که در ابتدای ورود به صحنه جرم، ردیابی ممکن است هیچ ایده pre نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Any preconceived image she had of James and Elaine Morris was instantly forgotten when they walked towards her.
[ترجمه گوگل]هر تصویری که از قبل از جیمز و الین موریس داشت، وقتی به سمت او رفتند، فوراً فراموش شد
[ترجمه ترگمان]هر تصویر از preconceived که او از جیمز و الین موریس داشت، زمانی فراموش شد که آن ها به سمت او می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I know it is idiotically wrong to have preconceived notions about looks.
[ترجمه گوگل]می‌دانم که تصورات پیش‌فرض در مورد ظاهر به‌طور احمقانه اشتباه است
[ترجمه ترگمان]می دانم احمقانه است که تصورات قبلی درباره ظواهر را داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Carr said he has no preconceived notions about who should start.
[ترجمه گوگل]کار گفت که هیچ پیش فرضی در مورد اینکه چه کسی باید شروع کند ندارد
[ترجمه ترگمان]\"کار\" گفت هیچ گونه پیش داوری درباره اینکه چه کسی باید آغاز شود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is aimed at beginners with clear minds and no pre-conceived ideas about what writing is all about!
[ترجمه گوگل]این برای افراد مبتدی با ذهن روشن و بدون ایده های از پیش طراحی شده در مورد آنچه نوشتن در مورد آن است!
[ترجمه ترگمان]هدف آن مبتدیان با ذهن روشن است و هیچ ایده ای در مورد این که چه چیزی در حال نوشتن است، به ذهن نیامده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Preconceive plans and goals for your week in order to make your mornings more refreshing.
[ترجمه گوگل]برنامه ها و اهداف هفته خود را از قبل تعیین کنید تا صبح های خود را با طراوت تر کنید
[ترجمه ترگمان]برنامه و اهداف تان را برای هفته خود برنامه ریزی کنید تا صبح های شما را با طراوت تر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So we will always preconceive a result repeatingly for 'travel', not only imagining the ideal position, but also possibly all the minutiae, even on trivial procedures.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما همیشه یک نتیجه را به طور مکرر برای «سفر» از قبل تصور می‌کنیم، نه تنها موقعیت ایده‌آل را تصور می‌کنیم، بلکه احتمالاً همه جزئیات را حتی در رویه‌های بی‌اهمیت تصور می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما همیشه نتیجه را برای سفر تعیین می کنیم و نه تنها موقعیت ایده آل را تصور می کنیم بلکه احتمالا همه چیزهای جزئی و حتی جزئی را نیز در بر داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You must judge each film on its own merits, without any preconceived notions about what it's like.
[ترجمه گوگل]شما باید هر فیلمی را بر اساس شایستگی های خودش قضاوت کنید، بدون هیچ پیش فرضی در مورد چگونگی آن
[ترجمه ترگمان]شما باید هر فیلمی را درباره شایستگی های خود قضاوت کنید، بدون هیچ گونه اطلاعاتی درباره آن که چه شکلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قبلا تصور کردن (فعل)
preconceive

قبلا عقیده پیدا کردن (فعل)
preconceive

انگلیسی به انگلیسی

• consider in advance, presuppose; form an opinion in advance, form an early viewpoint based on prejudice

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : preconceive
✅️ اسم ( noun ) : preconception
✅️ صفت ( adjective ) : preconceived
✅️ قید ( adverb ) : _
پیش پنداری
( از پیش درباره ی چیزی عقیده پیداکردن یا متصور شدن )
صفت است و بعد از آن کلماتی همچون: idea , notion , think , opinion میاد
preconceive ( verb ) =از پیش تجسم کردن، از پیش تصور کردن، از پیش فرض کردن، از پیش اعتقاد داشتن، پیش داوری کردن، از پیش استنباط کردن
Definition = درک کردن یا فهمیدن یا شکل گیری ایده قبل از آن/برای تعیین عواقب آن را فرض کنیم/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - How little did I preconceive the conduct which, in an exigence like this, I should be prone to adopt.
من چقدر رفتاری را از پیش تصور کردم که در یک رویدادی مانند این ، باید آماده اتخاذ آن باشم.
2 - It was impossible for Harold to preconceive the effect this had on Esther.
برای هارولد غیرممکن بود که تأثیری که روی استر گذاشته بود را از پیش تجسم کند.

عقیده قدیمی
پیش داوری کردن

بپرس