pragmatism

/ˈpræɡməˌtɪzəm//ˈpræɡmətɪzəm/

معنی: قطعیت، فلسفه عملی، فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی، مصلحت گرایی، جنبه عملی، بدیهی بودن، تعصب در اثبات عقیده خود
معانی دیگر: عملیگری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: pragmatistic (adj.), pragmatist (n.)
(1) تعریف: a practical approach to problems and issues.
مشابه: common sense

(2) تعریف: in philosophy, the theory that the meaning or truth of something is derived from its effects or consequences.

جمله های نمونه

1. She had a reputation for clear thinking and pragmatism.
[ترجمه گوگل]او به تفکر روشن و عمل گرایی شهرت داشت
[ترجمه ترگمان]او برای پاک کردن فکر و pragmatism شهرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The council has operated much more effectively since pragmatism replaced political dogma.
[ترجمه گوگل]از زمانی که عمل گرایی جایگزین عقاید سیاسی شد، این شورا بسیار مؤثرتر عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]این شورا از زمانی که عملگرایی جایگزین عقاید سیاسی شد، بسیار موثرتر عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The claims were based on reason, pragmatism and common sense.
[ترجمه گوگل]این ادعاها مبتنی بر عقل، عمل گرایی و عقل سلیم بود
[ترجمه ترگمان]این ادعاها براساس عقل، عمل گرایی و عقل سلیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Pragmatism does not rule out any theory about what makes a community better.
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم هیچ نظریه ای را در مورد اینکه چه چیزی یک جامعه را بهتر می کند رد نمی کند
[ترجمه ترگمان]Pragmatism هیچ نظریه ای در مورد آنچه که یک جامعه را بهتر می سازد، رد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mill's influence on pragmatism is also evident.
[ترجمه گوگل]تأثیر میل بر پراگماتیسم نیز مشهود است
[ترجمه ترگمان]تاثیر میل در pragmatism نیز مشهود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pragmatism tells a more promising story.
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم داستان امیدوارکننده تری را بیان می کند
[ترجمه ترگمان]Pragmatism داستان امیدوارکننده تری را تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is a bold attempt to unite pragmatism and conventionalism.
[ترجمه گوگل]این تلاشی جسورانه برای اتحاد عمل گرایی و قراردادگرایی است
[ترجمه ترگمان]این یک تلاش جسورانه برای متحد کردن عملگرایی و conventionalism است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr Rafsanjani's pragmatism deserves pragmatic acceptance.
[ترجمه گوگل]عملگرایی آقای رفسنجانی شایسته پذیرش عملگرایانه است
[ترجمه ترگمان]عملگرایی آقای رفسنجانی سزاوار پذیرش واقع گرایانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This was especially the case when pragmatism was conjoined to a legal positivist outlook.
[ترجمه گوگل]این امر به ویژه زمانی که پراگماتیسم به یک دیدگاه پوزیتیویستی حقوقی پیوند خورده بود
[ترجمه ترگمان]این امر به خصوص زمانی بود که عملگرایی به دیدگاه positivist legal پیوند داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. a pioneer of pragmatism.
[ترجمه گوگل]پیشگام پراگماتیسم
[ترجمه ترگمان]نمونه ای از pragmatism
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pragmatism is essentially a method of settling philosophical disputes by tracing their practical consequences.
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم اساساً روشی برای حل و فصل اختلافات فلسفی از طریق ردیابی پیامدهای عملی آنهاست
[ترجمه ترگمان]Pragmatism اساسا روشی برای حل مناقشات فلسفی با دنبال کردن پیامدهای عملی آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That pragmatism and resilience inclines this survey to optimism.
[ترجمه گوگل]این عمل گرایی و انعطاف پذیری این نظرسنجی را به خوش بینی متمایل می کند
[ترجمه ترگمان]این عمل گرایی و انعطاف پذیری نسبت به این تحقیق برای خوش بینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Strauss' pragmatism has kept the company profitable.
[ترجمه گوگل]عملگرایی اشتراوس باعث سوددهی شرکت شده است
[ترجمه ترگمان]عملگرایی، شرکت را سودآور نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The philosophers of pragmatism resisted the idea that experience could be frozen at a particular moment in time and analysed in chunks.
[ترجمه گوگل]فیلسوفان پراگماتیسم در برابر این ایده که تجربه می تواند در یک لحظه خاص از زمان منجمد شود و به صورت تکه تکه تحلیل شود، مقاومت کردند
[ترجمه ترگمان]فیلسوفان واقع گرایی در مقابل این ایده مقاومت کردند که تجربه می تواند در یک لحظه خاص در زمان و آنالیز در قطعات یخ زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعیت (اسم)
finality, pragmatism

فلسفه عملی (اسم)
pragmatism, logical empiricism, logical positivism

فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی (اسم)
pragmatism, pragmatics

مصلحت گرایی (اسم)
pragmatism

جنبه عملی (اسم)
pragmatism

بدیهی بودن (اسم)
pragmatism

تعصب در اثبات عقیده خود (اسم)
pragmatism

انگلیسی به انگلیسی

• philosophical movement based on using practical consequences as the primary basis for evaluation; practicality, quality of being practical
pragmatism is a way of thinking or of dealing with problems in a practical way, rather than by using theory or abstract principles; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Pragmatism : عمل گرایی
Meritocracy : شایسته سالاری
Multiculturalism :چند فرهنگ گرایی
Multiracialism : چند نژاد گرایی
عملگرایی
کنشگرایی
اصالت عمل ( مصلحت عملی )
عمل گرایی یا پراگماتیسم ( به فرانسوی: Pragmatisme ) ، سنتی فلسفی است که کلمات و افکار را ابزارهایی برای پیش بینی، حل مسئله و کنش می داند، و این ایده که کارکرد اندیشه بازنمایی یا بازتاب واقعیت است را رد می کند. عملگرایان عنوان می کنند که بیشتر موضوعات فلسفی - همچون ذات دانش، زبان، مفاهیم، معانی، اعتقادات و علوم - را در قالب کارکردهای عملی و موفقیت شان بهتر می توان نگریست.
...
[مشاهده متن کامل]

این سنت فلسفی در ایالات متحده آمریکا در سال ۱۸۷۰ آغاز شد. منشأ آن اغلب به فلاسفه ای همچون چارلز سندرز پرس، ویلیام جیمز و جان دیویی منتسب می شود. بعدها پیرس عملگرایی را در قاعده عملگرایی اینطور توصیف کرد: �اثرات عملی اغراض یا عینیتی که مفهوم سازی می کنید را در نظر بگیرید. آنگاه، مفهوم سازی شما از آن اثرات همه مفهوم سازی شما از آن عینیت است�.
در بعضی تحقیقات عملگرایی یکی از پاردایم های رقیب با پاردایم تفسیری تلقی شده و به این ترتیب این دیدگاه ها دوگانه تحقیقات اثبات گرایی و ضد اثبات گرایی را زیر سؤال می برند.
به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقع گرایی و مصلحت گرایی معنی می دهد.
پراگماتیسم روشی در فلسفه است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، آن ها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان می پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل گرا و متسامح می دانند. مخالفان، این گروه را میانه رو ( یا محافظه کار ) می خوانند. [عدم مطابقت با منبع] از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت ها و نظرات ما قواعدی برای �رفتار� ( پراگمای ) ما هستند، اما �حقیقت� آن ها تنها در سودمندی عملی آن ها برای زندگی ما نهفته است. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز به وسیلهٔ نتیجه نهائی آن اثبات می شود.
دولتمردان و سیاستمداران �پراگماتیست� به کسانی اطلاق می شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می شمارند و به عبارت دیگر برای پیشرفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان می دهند.
تاریخچه
پراگماتیسم فلسفه ای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تأثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر چارلز سندرس پرس، ویلیام جیمز و سپس جان دیویی به ظهور رسید. در واقع، هرچند این ویلیام جیمز بود که اولین بار از این اصطلاح در متون فلسفی استفاده کرد، اما خود ویلیام جیمز اعتبار وضع این اصطلاح را به چارلز سندرس پرس می دهد. مشهور است که چارلز سندرس پرس در بحث هایش در باشگاه متافیزیکی این اصطلاح را به کار می برد. باشگاه متافیزیکی انجمنی فلسفی بود که الیور وندل هولمز، ویلیام جیمز و چارلز سندرس پرس در سال ۱۸۷۲ میلادی در کمبریچ ماساچوست ایجاد کردند. چارلز سندرس پرس در بحث های رخ داده در این باشگاه این اصطلاح را به کار می برد اما این ویلیام جیمز بود که آن را وارد متون فلسفی کرد. ویلیام جیمز در کتاب پراگماتیسم این طور می نویسد:
�این اصطلاح [”پراگماتیسم“] از واژهٔ یونانی [πραγμα] به معنای کنش مشتق شده است؛ که واژه های �عمل� و �عملی� در زبان ما نیز از آن می آیند. چارلز سندرس پرس در سال ۱۸۷۸ میلادی آن را وارد فلسفه کرد. آقای پرس در مقاله ای تحت عنوان �چگونه ایده های خود را وضوح بخشیم� در نشریهٔ �ماهنامهٔ دانش عامه� در ماه ژانویهٔ آن سال بعد از اشاره به این امر که باورهای ما در واقع قواعدی برای کنش اند، گفت که برای بسط معنای یک اندیشه/باور، ما تنها بایستی تعیین کنیم آن اندیشه/باور چه رفتاری را موجب می شود: در نظر ما آن رفتار تنها معنای آن باور/اندیشه است؛ و حقیقت آشکار در پس تمایزات فکری ما، هر چقدر هم باریک و ظریف، این است که صرفاً آنهایی شان به کار می آیند که مشتمل بر تفاوتی احتمالی در عمل باشند؛ بنابراین، اگر بخواهیم نسبت به شیئی/ابژه ای به وضوح کامل در افکارمان دست یابیم، صرفاً بایستی بررسی کنیم که آن شیئی/ابژه منشأ چه تأثیرات قابل تصوری بر عمل می شود—چه تأثیراتی را بر حواس باید از آن انتظار داشته باشیم، و برای چه عکس العمل هایی باید خود را آماده کنیم. پس تصور ما از این تأثیرات، خواه بلاواسطه یا با فاصلهٔ زمانی، در نظر ما از آن شیئی/ابژه است؛ اگر آن تصور اصولاً معنای ایجابی ای داشته باشد. // این اصل پرس است، اصل پراگماتیسم. این اصل تقریباً به مدت بیست سال از سوی همه نادیده گرفته شد، تا اینکه من، در سخنرانی ای در انجمن فلسفی پروفسور هوویسون در دانشگاه کالیفورنیا، آن را دوباره پیش کشیدم…
البته باید گفت که بعدها میان چارلز سندرس پرس و ویلیام جیمز بر سر دلالت های این جریان فلسفی اختلافاتی پیش آمد. مشخصا، چارلز سندرس پرس چندان با تفاسیری که ویلیام جیمز از پراگماتیسم ارائه می کرد موافق نبود. این اختلاف نظر را می توان تا حدی ناشی از جهت گیری های منطقی چارلز سندرس پرس و تمایلات روانشناختی ویلیام جیمز دانست. این اختلاف نظر به زمان حال نیز کشیده است و برخی از پراگماتیست های معاصر خود را پیرو چارلز سندرس پرس و برخی خود را دنباله رو ویلیام جیمز می دانند.
به نظر این متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه ایده آلیسم ( آرمان گرایی ) و کاوشهای عقلی محض که هیچ فایده ای برای انسان ندارد، در حالی که فلسفه پراگماتیسم، روشی است درحل مسائل عقلی که می تواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد.
ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت؛ ولی این فلسفه در کشور انگلستان با اقبال بیشتری مواجه شد و معروف است مبنای فلسفی آموزش و پرورش انگلستان شده است.
مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد ( اخلاقی، اجتماعی و غیره ) ، می پذیرد.
فلسفه پراگماتیسم
واژه پراگماتیسم مشتق از لفظ یونانی ( pragma ) و به معنی عمل است. این واژه اول بار توسط چارلز سندرز پرس ( Charles sanders pierce ) ، منطق دان آمریکایی به کار برده شد. مقصود او از به کاربردن این واژه، روشی برای حل کردن و ارزشیابی مسائل عقلی بود. اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.
اکنون، پراگماتیسم به نظریه ای مبدل شده که می گوید: حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه دربارهٔ هر نظریه یا آموزه ای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست می آید، داوری کرد. به نظر پراگماتیست ها، اگر عقیده ای به نتیجه خوب و کارآمد برای انسان بی انجامد، باید آن را حقیقی قلمداد کرد. حقیقت چیزی نیست که مستقل و مجرد از انسان وجود داشته باشد.
تا قبل از این، نظریه اصلی و رایج دربارهٔ حقیقت این بود که حقیقت امری است جدا از انسان؛ چه کسی آن را بشناسد، چه نشناسد.
اما پراگماتیسم قائل به این شد که حقیقت امر جدایی از انسان نیست؛ بلکه تنها دلیل برای اینکه یک نظر درست و حقیقی است و یک نظر، باطل و خطا، این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و مؤثر باشد و دیگری چنین نباشد. به این ترتیب، معنای صدق قضیه در پراگماتیسم تغییر یافت. صدق هر گزاره، فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده می شود نه در مقایسه با واقعیت خارجی. یک فکر یا عقیده تا وقتی که فقط عقیده است، به خودی خود نه صحیح است و نه غلط؛ بلکه فقط در جریان آزمایش و کاربرد عملی آن است که برحسب نتایجی که از آن نظر گرفته می شود، صادق یا کاذب می شود.
مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد ( اخلاقی، اجتماعی و غیره ) ، می پذیرد.
در نظر مکتب پراگماتیسم، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر؛ تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اند و پس از آن غلط و خطا می شوند. به این ترتیب عقیده ای ممکن است مدتی به کار آید و مؤثر شود و از این رو فعلاً حقیقی است؛ لیکن بعداً ممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشد و آن موقع، به نظریه ای باطل و خطا تبدیل می گردد.
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن و تغییرناپذیر نیست؛ بلکه با گذشت زمان، توسعه و تحول می یابد. آنچه در حال حاضر صادق است، ممکن است در آینده صادق نباشد؛ زیرا در آینده، افکار و نظریات دیگری بر حسب شرایط و اوضاع جدید، حقیقی شده و متداول می گردند. تمام امور تابع نتایج است و بنابر این، حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان، مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است.
ما هیچ زمان به حقیقت مطلق نخواهیم رسید؛ زیرا علم ما، مسائل ما و مشکلات ما همیشه در حال تغییر است و در هر مرحله، حقیقت، آن چیزی خواهد بود که ما را قادر می سازد تا به نحو رضایت بخش، مسائل و مشکلات جاری آن زمان را بررسی و حل کنیم.
Philosophical tradition that considers words and thought as tools and instruments for prediction, problem solving, and action
Pragmatism is a philosophical tradition that considers words and thought as tools and instruments for prediction, problem solving, and action, and rejects the idea that the function of thought is to describe, represent, or mirror reality. Pragmatists contend that most philosophical topics—such as the nature of knowledge, language, concepts, meaning, belief, and science—are all best viewed in terms of their practical uses and successes.
Pragmatism began in the United States in the 1870s. Its origins are often attributed to the philosophers Charles Sanders Peirce, William James, and John Dewey. In 1878, Peirce described it in his pragmatic maxim: "Consider the practical effects of the objects of your conception. Then, your conception of those effects is the whole of your conception of the object. "

pragmatism ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: مصلحت گرایی
تعریف: مشی یا نظریه ای که با پرهیز از آرمان گرایی بر عمل سیاسی براساس مقتضیات وقت تأکید دارد
عمل گرایی
کارکرد گرایی ، عملگرایی

بپرس