popularity

/ˌpɑːpjəˈlerəti//ˌpɒpjʊˈlærɪti/

معنی: محبوبیت، شهرت، عمومیت، معروفیت، جلب محبوبیت عامه، صیت
معانی دیگر: وجهه، آوازه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or fact of being widely liked or admired.

جمله های نمونه

1. her popularity began to wane
شهرت او رو به نقصان نهاد.

2. his popularity has long been a matter of note
محبوبیت او مدت هاست که مشهود است.

3. suddenly his popularity began to ebb
ناگهان محبوبیت او رو به کاهش نهاد.

4. the president's popularity has increased
محبوبیت رییس جمهور بیشتر شده است.

5. he enjoyed extraordinary popularity
او از محبوبیت استثنایی برخوردار بود.

6. on the home front, the president's popularity is on the increase
در داخل کشور محبوبیت رییس جمهور رو به تزاید است.

7. the detractions of his enemies did not damage his popularity
بدگویی های دشمنانش به محبوبیت او آسیب نرساند.

8. Because of the popularity of the region, it is advisable to book hotels or camp sites in advance.
[ترجمه گوگل]به دلیل محبوبیت این منطقه، توصیه می شود از قبل هتل ها یا مکان های کمپ را رزرو کنید
[ترجمه ترگمان]به دلیل محبوبیت این منطقه، توصیه می شود که هتل ها یا مکان های اردوگاه را پیشاپیش رزرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A steady growth in the popularity of two smaller parties may upset the polls.
[ترجمه گوگل]رشد مداوم محبوبیت دو حزب کوچکتر ممکن است نظرسنجی ها را بر هم بزند
[ترجمه ترگمان]رشد ثابت در محبوبیت دو حزب کوچک تر ممکن است رای گیری را واژگون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At the peak of its popularity in the late nineties, the band sold ten million albums a year.
[ترجمه گوگل]در اوج محبوبیت خود در اواخر دهه نود، گروه ده میلیون آلبوم در سال فروخت
[ترجمه ترگمان]در اواخر دهه نود میلادی، گروه به فروش ۱۰ میلیون آلبوم در سال رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People used to call me Mr Popularity at high school, but they were being ironic.
[ترجمه گوگل]مردم در دبیرستان به من می گفتند آقای محبوبیت، اما کنایه آمیز بودند
[ترجمه ترگمان]مردم برای من آقای محبوبیت را در دبیرستان صدا می زدند، اما خنده دار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new product jumped into popularity.
[ترجمه گوگل]محصول جدید به محبوبیت رسید
[ترجمه ترگمان]محصول جدید محبوبیت پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their popularity waned during that period.
[ترجمه گوگل]محبوبیت آنها در آن دوره کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]محبوبیت آن ها در طول این مدت کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was at the peak of her popularity.
[ترجمه گوگل]او در اوج محبوبیت خود بود
[ترجمه ترگمان]او در اوج محبوبیت خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His popularity among working people remains as strong as ever.
[ترجمه گوگل]محبوبیت او در میان کارگران همچنان به قوت خود باقی است
[ترجمه ترگمان]محبوبیت او در میان افراد کار مثل همیشه قدرتمند باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. By the late seventies the band's popularity was beginning to wane.
[ترجمه گوگل]در اواخر دهه هفتاد، محبوبیت گروه در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]اواخر دهه هفتاد محبوبیت گروه رو به کاهش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The popularity of indie bands has soared in recent years.
[ترجمه گوگل]محبوبیت گروه‌های مستقل در سال‌های اخیر افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]محبوبیت گروه های ایندی در سال های اخیر افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محبوبیت (اسم)
amicability, popularity

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

عمومیت (اسم)
universality, popularity, commonness, generality, publicity

معروفیت (اسم)
fame, popularity

جلب محبوبیت عامه (اسم)
popularity

صیت (اسم)
popularity, renown

انگلیسی به انگلیسی

• state of being admired by the public; being accepted, being approved; commonness, state of being widespread; state of belonging to the general public

پیشنهاد کاربران

مشهودیت
شایع بودن
در بعضی متون به ویژه با بار معنایی منفی، محبوبیت، مقبولیت، معروفیت و . . . کاربرد ندارند
این دو معادل میتونن کمک کننده و انتقال دهنده مفهوم باشند
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : popularize
✅️ اسم ( noun ) : popularity / popularization
✅️ صفت ( adjective ) : popular
✅️ قید ( adverb ) : popularly
آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن.
popularise: آمپسندیدن ( فعل )
popular: آمپسند
popularized: آمپسندیده
popularity: آمپسندی
populariser : آمپسندگر
popularly: آمپسندانه
...
[مشاهده متن کامل]

popularness: آمپسندبودگی
antipopular: پادآمپسند
unpopular : ناآمپسند
چند نمونه:
- من هشتگ فلان را آمپسندیدم/ آمپسند کردم
- ما پنج روز زمان داریم که آمپسندی فلان سیاستمدار را بیافزاییم.
- لیست آهنگ های آمپسندیده/آمپسندشده را در تارگاه ما ببینید.
- در حکومت های دیکتاتوری آمپسندبودگی یک سیاست مهم نیست.
- کورش سیاستمداری بود آمپسند در . . . . .
- هشتگ من در با دریافت فلان تومان بآمپسند/ آمپسندکن.
- در سال فلان نخبه های تازی پرست با تحمیل عربیث، واژه های عربی را در نثر فارسی آمپسندیدند.

وجه ملی
آوازه
مقبولیت
محبوبیت
معروفیت
محبوبیت
Football's popularity continues to grow
شهرت
معروفیت
تداول، رواج
مقبولیت
محبوبیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس