police station

/pəˈliːsˈsteɪʃn̩//pəˈliːsˈsteɪʃn̩/

معنی: کلانتری، مرکز پلیس
معانی دیگر: ایستگاه پلیس، پاسگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the headquarters of the police of a certain area or precinct; station house.

جمله های نمونه

1. He was taken to the police station for questioning.
[ترجمه SHIVA] او برای بازجویی به کلانتری منتقل شد.
|
[ترجمه گوگل]او برای بازجویی به کلانتری منتقل شد
[ترجمه ترگمان]او را برای بازجویی به کلانتری بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The suspect is detained at the police station.
[ترجمه سااا] دزدی در کلانتری دستگیر شده است
|
[ترجمه گوگل]مظنون در کلانتری بازداشت شد
[ترجمه ترگمان]این مظنون در پاسگاه پلیس دستگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The pickpocket was brought to the nearby police station.
[ترجمه .] جیب بر به نزدیک ترین ایستگاه پلیس برده شد
|
[ترجمه گوگل]جیب بر را به کلانتری مجاور آوردند
[ترجمه ترگمان]این جیب بر به پاسگاه پلیس نزدیک برده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You'll have to go to the police station to reclaim your wallet.
[ترجمه گوگل]برای پس گرفتن کیف پول خود باید به ایستگاه پلیس بروید
[ترجمه ترگمان]باید به اداره پلیس بری تا کیف پولت رو پس بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He works in the nearby police station.
[ترجمه گوگل]او در کلانتری مجاور کار می کند
[ترجمه ترگمان]او در پاسگاه پلیس نزدیک کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was taken to the police station in handcuffs.
[ترجمه گوگل]او را با دستبند به کلانتری بردند
[ترجمه ترگمان] اون با دست بند به اداره پلیس برده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your car was stolen at the police station! How ironic!
[ترجمه گوگل]ماشین شما را در کلانتری دزدیدند! چقدر طعنه آمیز!
[ترجمه ترگمان]ماشینت تو اداره پلیس دزدیده شده بو چه خنده دار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His apartment is three blocks away from the police station.
[ترجمه گوگل]آپارتمان او سه بلوک با کلانتری فاصله دارد
[ترجمه ترگمان]آپارتمان او سه بلوک از پاسگاه پلیس فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The terrorists blew up the police station.
[ترجمه گوگل]تروریست ها ایستگاه پلیس را منفجر کردند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها پاسگاه پلیس را منفجر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At the police station, I was charged with assault.
[ترجمه گوگل]در اداره پلیس، من را به ضرب و جرح متهم کردند
[ترجمه ترگمان]در کلانتری، من متهم به حمله شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They dragged him off to the police station.
[ترجمه گوگل]او را به کلانتری کشاندند
[ترجمه ترگمان]او را به کلانتری بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Policemen and policewomen work at a police station.
[ترجمه گوگل]پلیس و زنان پلیس در یک ایستگاه پلیس کار می کنند
[ترجمه ترگمان]ماموران پلیس و ماموران پلیس در یک پاسگاه پلیس کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The terrorists had planted a bomb near the police station.
[ترجمه گوگل]تروریست ها بمبی را در نزدیکی ایستگاه پلیس کار گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها یک بمب را در نزدیکی پاسگاه پلیس کار گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At the police station a charge sheet was made out.
[ترجمه گوگل]در کلانتری یک برگه اتهام تهیه شد
[ترجمه ترگمان]در اداره پلیس یک برگه شارژ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was sent over to the police station.
[ترجمه گوگل]او را به کلانتری فرستادند
[ترجمه ترگمان]او را به کلانتری فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلانتری (اسم)
commissariat, police station, police court

مرکز پلیس (اسم)
police station

انگلیسی به انگلیسی

• police headquarters
a police station is the local office of the police force in a particular area.

پیشنهاد کاربران

پاسگاه، کلانتری
police station ( n ) ( pəˈlis steɪʃn ) ( also station house ) =the office of a local police force, e. g. The suspect was taken to the nearest police station for questioning.
police station
مرکز پلیس، اداره پلیس
اداره ی پلیس
کلانتری
بعضی ها درست گفتن😜😜😛😛
the office or headquarters of a local police force
دفتر ، مقر یا مرکز پلیس
@لَنگویچ

پاسگاه
اداره پلیس
کلانتری
مقر پلیس

بپرس