poignant

/ˌpɔɪnjənt//ˈpoɪnjənt/

معنی: زننده، تیز، گوشه دار، تند و تلخ، نیش دار
معانی دیگر: دارای بوی تند، تیز بوی، تند بو، محرک، انگیزان، دل انگیز، هوس انگیز، شدید، ستهم، سخت، جگر سوز، دل شکن، اندوهبار، حزن انگیز، ترحم انگیز، تکان دهنده، رقت انگیز، (مجازی) تند، سوزان، تند و تیز، بران، (قدیمی) دارای مزه ی تند، پر ادویه، تند مزه، تند وتل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: poignantly (adv.), poignancy (n.)
• : تعریف: deeply touching; arousing strong emotion, esp. sadness or sympathy; piercing; penetrating.
مترادف: affecting, moving, touching
متضاد: unaffecting
مشابه: heartrending, keen, painful, pathetic, penetrating, piercing, piteous, pitiful, sad, tearful, woeful

- The scene in which the soldier comes home to his wife is the most poignant in the film.
[ترجمه بهروز مددی] صحنه ای که سرباز به خانه نزد همسرش باز میگردد، تکان دهنده ترین ( تاثیر گذارترین ) صحنه فیلم می باشد.
|
[ترجمه گوگل] صحنه ای که سرباز به خانه نزد همسرش می آید، تلخ ترین صحنه فیلم است
[ترجمه ترگمان] صحنه ای که در آن سربازی به خانه می آید، the در فیلم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. poignant memories
خاطرات تکان دهنده

2. a poignant perfume
عطر تند

3. her poignant beauty
زیبایی هوس انگیز او

4. the poignant satire of a poet named swift
طنز سوزان شاعری به نام سویفت

5. the poignant spectacle of a hungry child
صحنه ی رقت انگیز یک کودک گرسنه

6. the more poignant problems of human life
مشکلات سخت تر زندگانی بشر

7. his criticism was too poignant
انتقاد او زیادی تند و تیز بود.

8. It is especially poignant that he died on the day before the wedding.
[ترجمه گوگل]به خصوص این که او در روز قبل از عروسی درگذشت بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]به خصوص خیلی سخت است که در روز قبل از عروسی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is especially poignant that he died on the day before his wedding.
[ترجمه گوگل]به خصوص این که او در روز قبل از عروسی خود درگذشت بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]به خصوص خیلی دردناک است که در روز عروسی او مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I found his speech deeply poignant.
[ترجمه گوگل]گفتار او را عمیقاً تکان دهنده یافتم
[ترجمه ترگمان] اون سخنرانی خیلی شدید رو پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A poignant but erroneous cliche has made its way into journalism over the past few years.
[ترجمه گوگل]کلیشه ای تکان دهنده اما اشتباه در چند سال گذشته راه خود را به روزنامه نگاری باز کرده است
[ترجمه ترگمان]یک کلیشه اما نادرست در طی چند سال گذشته تبدیل به روزنامه نگاری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And each subsequent day, as the poignant search continued, she welcomed me back.
[ترجمه گوگل]و هر روز بعد، همانطور که جستجوی تلخ ادامه داشت، او از من استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]و هر روز بعد، همچنان که جست و جوی شدید ادامه می یافت، او از من استقبال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In a poignant moment, Richter interrupted his speech to thank his mother and father.
[ترجمه گوگل]ریشتر در لحظه ای دردناک سخنرانی خود را برای تشکر از مادر و پدرش قطع کرد
[ترجمه ترگمان]در یک لحظه تلخ، Richter سخنرانی خود را قطع کرد تا از پدر و مادرش تشکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is a poignant story this, and an unnerving one.
[ترجمه گوگل]این یک داستان دردناک است و یک داستان دلخراش
[ترجمه ترگمان]این یک داستان دردناک و an است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That's where those images of Picasso were very poignant. Very dramatic, yes.
[ترجمه گوگل]آنجا بود که آن تصاویر پیکاسو بسیار تکان دهنده بود خیلی دراماتیک، بله
[ترجمه ترگمان]و این همان جایی است که تصاویر پیکاسو بسیار شدید بودند خیلی چشمگیر است، بله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. For them it was a particularly poignant one.
[ترجمه گوگل]برای آنها این موضوع بسیار دردناک بود
[ترجمه ترگمان]برای آن ها، این یکی خیلی دل خراش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Delivery performance is particularly poignant and assumes a high visibility.
[ترجمه گوگل]عملکرد تحویل به ویژه تحسین برانگیز است و دید بالایی را در نظر می گیرد
[ترجمه ترگمان]عملکرد تحویل به طور خاص شدید است و دید بالایی را در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Certainly, the most poignant part of Mr Wright's history is the fate of the Cherokees.
[ترجمه گوگل]مطمئناً تلخ ترین بخش تاریخ آقای رایت سرنوشت چروکی هاست
[ترجمه ترگمان]مسلما، the قسمت تاریخ اقای رایت، سرنوشت سرخ پوستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I did a very poignant malaria detection kit video.
[ترجمه گوگل]من یک ویدیوی بسیار دردناک کیت تشخیص مالاریا انجام دادم
[ترجمه ترگمان]من فیلم کیت کشف مالاریا را خیلی تند انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Which makes the documentation all the more poignant when you know the project did not get anywhere.
[ترجمه گوگل]وقتی می‌دانید که پروژه به جایی نرسیده است، مستندات را تحسین‌برانگیزتر می‌کند
[ترجمه ترگمان]که زمانی که می دانید پروژه به هیچ جایی نمی رسد، این مستند را بیشتر زننده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

تیز (صفت)
caustic, sharp, pointed, pointy, acute, hot, keen, shrill, brisk, spiky, poignant, biting, bitter, incisive, trenchant, pungent, mordacious, sharp-pointed, snippy

گوشه دار (صفت)
pointy, square, angular, cant, mordant, piquant, poignant, pungent

تند و تلخ (صفت)
austere, poignant

نیش دار (صفت)
pointed, mordant, punctual, poignant, sarcastic, waspish

انگلیسی به انگلیسی

• piquant, bitter, pungent; sharp-witted, keen, eloquent; sharp, pointed, incisive
something that is poignant affects you deeply and makes you feel very sad.

پیشنهاد کاربران

صفت [more poignant; most poignant] :
🔴 causing a strong feeling of sadness
◀️ a poignant moment
◀️ The photograph was a poignant reminder of her childhood.
◀️ the more poignant problems of human life : مشکلات سخت تر زندگانی بشر
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ the poignant spectacle of a hungry child : صحنه ی رقت انگیز یک کودک گرسنه
◀️ poignant memories : خاطرات تکان دهنده
◀️ the poignant satire of a poet named Swift : طنز سوزان شاعری به نام سویفت
◀️ his criticism was too poignant : انتقاد او زیادی ترحم انگیز بود.
◀️ a poignant perfume : عطر تند
◀️ her poignant beauty : زیبایی هوس انگیز او
♦️POIGNANCY اسم غیر قابل شمارش
◀️ The anniversary of the flood has a special poignancy in the town that suffered the most damage.
♦️POIGNANTLY قید
poi�gnant�ly adverb

🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {پُینیِنت} می باشد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : poignancy
صفت ( adjective ) : poignant
قید ( adverb ) : poignantly
سوزناک
causing or having a very sharp feeling of sadness:
تاثیر برانگیز حتی غم و غصه
e. g
The photograph awakens poignant memories of happier days.
ناراحت کننده. چیزی که تاثیر منفی بر احساسات می گذاره
It is especially poignant that he died on the day before the wedding.
بسیار تاثر برانگیز
تکان دهنده، ( عطر ) تند
برجسته، بارز، تأثیرگذار

بپرس