plane

/ˈpleɪn//pleɪn/

معنی: هواپیما، سطح، پرواز، صفحه، سطح تراز، جهش شبیه پرواز، هموار، مسطح، مستوی، صاف، صاف کردن، رنده کردن، با رنده صاف کردن
معانی دیگر: (گیاه شناسی) چنار (درختان جنس platanus از خانواده ی plane-tree - به آن sycamore هم می گویند)، سطح صاف، سطح مستوی، پهنه ی هموار، هامن، تخت، هامنی، مسطحه، (هندسه) صفحه، (مجازی) حد، مرحله، پایه، (مخفف: airplane) هواپیما، هموار و بی شیب، تراز، صاف بودن یا کردن، هموار کردن یا شدن، تخت کردن یا شدن، (نجاری) رنده، (با رنده) تراشیدن، پرواز کردن (بدون موتور یا بال زدن)، هوا سری کردن، (به ویژه هنگام تند رفتن قایق) قدری از آب بیرون آمدن، در آب سریدن، آب سری کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a flat or level surface.
مترادف: level
مشابه: table

(2) تعریف: a relative position of development or accomplishment; stage; level.
مترادف: degree, level
مشابه: footing, point, stage, standing, station, status, stratum

- She raised the art to a higher plane.
[ترجمه امیر] او هنر را به یک سطح بالا تری رساند
|
[ترجمه گوگل] او هنر را به سطح بالاتری رساند
[ترجمه ترگمان] او هنر را به سطح بالاتری رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an airplane.
مترادف: aircraft, airplane
مشابه: air, airliner, bomber, craft, fighter, jet, jetliner, propjet, ship, turbojet

(4) تعریف: in geometry, any surface so conformed that a straight line will join any two points within it.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: flat or level.
مترادف: even, flat, level, planar
مشابه: flush, horizontal, smooth

(2) تعریف: of or relating to geometric planes.
مترادف: planar
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: planes, planing, planed
• : تعریف: of a boat, to lift up partly out of the water while running fast.
مترادف: hydroplane
مشابه: skate, skim
اسم ( noun )
• : تعریف: any of various carpentry tools with an adjustable blade, used to make surfaces of wood smooth, true, grooved, or the like.
مترادف: shave
مشابه: planer, spokeshave
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: planes, planing, planed
• : تعریف: to smooth or otherwise trim using a carpenter's plane.
مترادف: shave, smooth
مشابه: even, level, true
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to use a carpenter's plane.
مشابه: level

جمله های نمونه

1. plane wave
موج صفحه ای

2. a plane curve
منحنی مستوی

3. a plane in a straightaway flight
هواپیما در مسیر پرواز مستقیم

4. a plane surface
سطح صاف

5. his plane was downed by enemy flak
آتش پاد هوایی دشمن هواپیمای او را به زیر آورد.

6. the plane arrived early
هواپیما پیش از وقت رسید.

7. the plane began its descent into tehran
هواپیما فرود خود را به تهران آغاز کرد.

8. the plane crash-landed in a wheat field
هواپیما در مزرعه ی گندم فرود اضطراری کرد.

9. the plane deviated from its course
هواپیما از مسیر خود منحرف شد.

10. the plane dipped to drop its bombs
هواپیما برای انداختن بمب هایش شیرجه رفت.

11. the plane flew at an altitude of 3000 meters
هواپیما در ارتفاع سه هزار متری پرواز می کرد.

12. the plane held over london
هواپیما روی لندن می چرخید و منتظر فرود بود.

13. the plane is due at 6 p. m.
هواپیما ساعت شش بعدازظهر می رسد.

14. the plane is two hours late
هواپیما دو ساعت تاخیر دارد.

15. the plane landed in kashan
هواپیما در کاشان به زمین نشست.

16. the plane limped over the airport, its engine coughing
هواپیما تلو تلو خوران بر فراز فرودگاه آمد در حالی که موتور آن عطسه می کرد.

17. the plane overran the runway
هواپیما از باند فرودگاه خارج شد.

18. the plane plummeted to earth
هواپیما به سوی زمین سرنگون شد.

19. the plane topped the clouds
هواپیما از بالای ابرها عبور کرد.

20. the plane was hijacked while on a flight to paris
هواپیما حین پرواز به پاریس ربوده شد.

21. the plane was soon lost in the distance
در فاصله ی دور هواپیما به زودی ناپدید شد.

22. the plane yawed and made a dive toward the target
هواپیما کج شد و به سوی هدف شیرجه رفت.

23. toothing plane
رنده ی خاشی

24. a cargo plane
هواپیمای باری

25. a charter plane
هواپیمای دربست

26. a fighter plane pilot
خلبان هواپیمای جنگنده

27. a passenger plane
هواپیمای مسافری

28. a spy plane
هواپیمای جاسوسی (آبشتی)

29. a supersonic plane
هواپیمای فراصوتی

30. an inclined plane
سطح شیب دار

31. the next plane arrives in one hour
هواپیمای بعدی یک ساعت دیگر وارد می شود.

32. we must plane the path of future generations
ما باید راه نسل های آینده را هموار کنیم.

33. he piloted the plane safely to his base
هواپیما را سالم به پایگاه خود رساند.

34. i came by plane
با هواپیما آمدم.

35. i loathed the plane highjackers but i couldn't do anything about it
من از آن هواپیما ربایان منزجر بودم ولی نمی توانستم هیچ کاری بکنم.

36. on a religious plane
از نظر مذهبی

37. to launch a plane by catapult
هواپیما را با منجنیق پرتاب کردن

38. when does the plane depart?
هواپیما کی حرکت می کند؟

39. each part of the plane must be inspected
هریک از اجزای هواپیما باید بررسی شود.

40. the stock of a plane in which the cutting blade is inserted
بدنه ی رنده ی نجاری که تیغه ی برنده در آن جاسازی شده است.

41. to get off a plane
از هواپیما پیاده شدن

42. he is on a different plane of thought
او در پایه ی فکری دیگری قرار دارد.

43. the suitcases are taken into the plane through a special hatch
چمدان ها را از طریق مدخل ویژه ای در هواپیما می گذارند.

44. they plotted the course of the plane
آنها مسیر هواپیما را تعیین کردند.

45. to get on (or board) a plane
سوار هواپیما شدن

46. extra passengers will be sent by another plane
مسافران اضافی با هواپیمای دیگری فرستاده خواهند شد.

47. let's keep the discussion on a friendly plane
بیا بحث را در سطح دوستانه نگهداریم.

48. native languages were relegated to a lower plane than latin
برای زبان های بومی رتبه ی کمتری قائل بودند تا زبان لاتین.

49. the natives threw their spears at the plane
بومیان نیزه های خود را به طرف هواپیما پرتاب کردند.

50. to release a reserved seat on a plane
از جای رزرو شده در هواپیما صرفنظرکردن

51. executives were ferried back and forth by air- plane
رفت و آمد مدیران توسط هواپیما انجام می شد.

52. i felt a series of jolts as the plane landed
هواپیما که در حال نشستن بود چند تکان را احساس کردم.

53. we had to jettison the cargo to make the plane lighter
مجبور شدیم برای سبک کردن هواپیما بارها را بیرون بیاندازیم.

54. the seats are three abreast on either side of the plane
صندلی ها در ردیف های سه تایی در دو طرف هواپیما قرار دارند.

55. a space of one dimension is a line and of two dimensions is a plane
فضای یک بعدی از یک خط و فضای دو بعدی از یک صفحه تشکیل شده است.

56. there was a mix-up in the airport and i ended up on the wrong plane
در فرودگاه اشتباه روی داد و در نتیجه من سوار هواپیمای عوضی شدم.

مترادف ها

هواپیما (اسم)
aircraft, plane, airplane, ship, flying machine, aeroplane

سطح (اسم)
face, level, area, plane, external, surface, superficies

پرواز (اسم)
plane, flight, fly, blast off, flying

صفحه (اسم)
plane, sheet, leaf, plate, tablet, page, disk, disc, folio, lamella

سطح تراز (اسم)
plane

جهش شبیه پرواز (اسم)
plane

هموار (صفت)
plain, even, level, plane, flat, smooth, tabulate

مسطح (صفت)
even, level, plane, flat, flattish, glace, glassy

مستوی (صفت)
level, plane

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

صاف کردن (فعل)
clear, fine, filter, face, even, sleek, plane, strain, perk, smooth, shave, hone, percolate, pave, liquidize, unwrap, filtrate, smoothen, sleeken

رنده کردن (فعل)
plane, grate, oblique, bevel, shave, chip, smoothen

با رنده صاف کردن (فعل)
plane

تخصصی

[عمران و معماری] صفحه - مسطح - مستوی - هواپیما - سطح - صاف - رنده
[کامپیوتر] صفحه 1. ( در هندسه ) تمامی نقاط بر روی یک سطح صاف . از این رو صفحه . یک فضای دو بعدی است که اشیای روی آن دارای طول و عرض هستند . اما ضخامت ندارند. 2. در گرافیک کامپیوتری، یکی از چندین تصویری که روی هم قرار میگیرند تا تصویر نهایی را بسازند . مثلاً بسیاری از کارتهای ویدیویی صفحه های مجزایی ( طرح بیت های داخلی ) برای قرمز، سبز و آبی دارند . تصویر کامل، ترکیب از تصاویر ذخیره شده بر روی سه صفحه است . نگاه کنیدبه channel .
[برق و الکترونیک] تخت
[زمین شناسی] صفحه ،سطح - شکل دوبعدی فاقد خمیدگی، به طور ایده آل یک سطح هموار یا صاف. در زمین شناسی این واژه برای سطوحی نظیر سطح لایه بندی یا هر سطح پهن به کار می رود.صفت:مسطح.
[نساجی] صفحه - سطح - سطح مستوی - رنده نجاری - رنده کردن - صاف کردن
[ریاضیات] صفحه

انگلیسی به انگلیسی

• flat surface on which any geometrical line that joins two points can lie (geometry); two-dimensional surface (art); airplane; rank, level; type of tree; bladed tool used to smooth wood
smooth wood using a plane; make smooth, remove rough areas
flat, planar; level, even
a plane is a vehicle with wings and engines which can fly.
a plane is also a flat surface; a technical use.
you can refer to a particular level of something as a particular plane; a literary use.
a plane is also a tool that has a flat bottom with a sharp blade in it. you move the plane over a piece of wood to remove thin pieces of its surface. count noun here but can also be used as a verb. e.g. it's simply a few planks taken down to a workshop to be planed down. planes

پیشنهاد کاربران

هواپیما
مثال: We're going to travel by plane to our vacation destination.
ما قصد داریم با هواپیما به مقصد تعطیلاتمان سفر کنیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
برای این واژه در کاربردهای دیگر مانند �monoplane� و �biplane� و. . . ، �هَوْما� برابرنهاده شده است.
هَوْما
( Havmā )
plane 3 ( n ) =a tool with a blade set in a flat surface, used for making the surface of wood smooth by shaving very thin layers off it
plane
plane 2 ( n ) =any flat or level surface, or an imaginary flat surface through or joining material objects, e. g. the vertical plane. the horizontal plane.
plane
plane 1 ( n ) ( pleɪn ) ( also airplane ) =a flying vehicle with wings and one or more engines, e. g. a plane crash. The plane took off an hour late. The plane landed in San Juan.
plane
plane: پهنه، سطح
picture plane: پهنه تصویر، سطح تصویر
در مقالات و منابع علمی گاهی به معنی "نمودا جهت دار" است
به معنای رنده نجاری هم هست
plane
ابزار آلات مختلف به انگلیسی:
toolbox = جعبه ابزار
bolt = پیچ 🔩
screw = پیچ
❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود
...
[مشاهده متن کامل]

nut = مهره
nail = میخ
washer = واشر
screwdriver = پیچ گوشتی 🪛
Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو
flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو
bradawl = درفش
wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار
adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه
pipe wrench = آچار شلاقی
hammer = چکش 🔨
claw = میخ کشِ چکش
mallet = پتک
saw / handsaw = اره 🪚
chainsaw = اره برقی
circular saw = اره گرد، اره چرخی
hacksaw = اره آهن بُر
coping saw = اره مویی
two man saw = اره دو دست
ax / axe =تبر 🪓
wirecutter = سیم چین
pliers = انبردست
needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک
angle grinder = سنگ فرز
drill = درل
electric drill = دریل برقی
bit = مته
paint roller = غلطک رنگ زنی
utility knife = کاتر، تیغ موکت بری
file = سوهان
flashlight = چراغ قوه 🔦
plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی
trowel = بیلچه
shovel = بیل
spade = بیل
❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید
plane = رنده نجاری
spirit level = تراز، تراز سنج
vice ( British ) / vise ( American ) = گیره
❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید
tape measure = متر ( نواری )
rake = چنگک
wheelbarrow / barrow = فرغون

1. سطح
2. ساحت، حیطه، عرصه، گستره
دنیا، جهان، سرزمین
توی فیلم ها یا کتاب های تخیلی به این معنی هم هست.
plane of ashes دنیای خاکسترها
plane of fire سرزمینِ آتش
جایگاه
رتبه
مرتبه
ضمیر مثلا consious plane
ضمیر خوداگاه
عرصه
plane ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: صفحه
تعریف: سطح دوبعدی بدون انحنا
سطح وجودی

a level of existence, thought, or development.
اسم plane به معنای هواپیما
معادل فارسی اسم plane هواپیما است. به وسیله نقلیه ای که بال و یک یا چندین موتور دارد و در هوا پرواز می کند، plane یا هواپیما گفته می شود. هواپیما انواع مختلف دارد و از هر نوع برای هدف خاصی استفاده می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

a passenger plane ( یک هواپیمای مسافربری )
. she'd rather not travel shorter distances by plane ( او ترجیح میدهد که مسافت های کوتاه را با هواپیما مسافرت نکند. )
منبع: سایت بیاموز

Plane=هواپیما
آقای قندی اونی که شما میگی "Plant" هست که یعنی کاشتن.
Are they boarding the plane?
آیا آنها سوار هواپیما میشوند؟
Boarding: سوار شدن
Plane: هواپیما
سطح یا معیار خاص
معیار
استاندارد
سطح
a particular level or standard : according to Cambridge dictionary
هم به معنی هواپیما و هم به معنی کاشتن،

پهنه . سطح . مرحله . سطحی ازسطوح. پهنه مسطح
جهش شبیه پروازmutation
The plane mutation me and the cheetah in Life reality
جهش من و یوزپلنگ در واقعیت زندگی
هواپیما
صفحه
مکان صاف و مسطح

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس