placement

/ˈpleɪsmənt//ˈpleɪsmənt/

معنی: گمارش، کاریابی، تهیه کار
معانی دیگر: تعیین جا، کارگماری، قرار دهی، گذارد، جایگزینی، ترتیب، تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of placing or state of being placed; location.
مشابه: disposal, disposition, location, position, situation

- the placement of the windows in a room
[ترجمه گوگل] قرار دادن پنجره ها در یک اتاق
[ترجمه ترگمان] جابجا کردن پنجره ها در یک اتاق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act or business of matching people with jobs, homes, or other requested situations.

- the company's office of placement
[ترجمه لیلا] دفتر کاریابی شرکت
|
[ترجمه گوگل] دفتر استقرار شرکت
[ترجمه ترگمان] دفتر کار شرکت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the placement of chairs around the room
قرار دادن صندلی ها در اطراف اتاق

2. the university placement office
اداره ی کاریابی دانشگاه

3. The centre provides a job placement service.
[ترجمه گوگل]این مرکز خدمات کاریابی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این مرکز خدمات کاریابی را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The course includes a placement in Year
[ترجمه گوگل]این دوره شامل یک قرار دادن در سال است
[ترجمه ترگمان]این دوره شامل یک قرار گیری در سال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had a six-month work placement with the Japanese government.
[ترجمه گوگل]او به مدت شش ماه در دولت ژاپن کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او یک محل کار شش ماهه با دولت ژاپن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I think we can find a placement for you in the accounts department.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم بتوانیم برای شما در بخش حسابداری جایابی پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]فکر کنم بتونیم یه جا برای شما توی بخش حساب پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Students are sent out on placement for training.
[ترجمه مترجم] دانش آموزان برای آموزش به فضای بیرون مدرسه فرستاده می شوند
|
[ترجمه گوگل]دانش آموزان برای آموزش به محل اعزام می شوند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان برای آموزش به مدرسه فرستاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The treatment involves the placement of twenty-two electrodes in the inner ear.
[ترجمه گوگل]درمان شامل قرار دادن بیست و دو الکترود در گوش داخلی است
[ترجمه ترگمان]این درمان شامل تعیین جایگاه بیست و دو الکترود در گوش داخلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The children were waiting for placement in a foster care home.
[ترجمه گوگل]بچه ها منتظر بودند تا در خانه نگهداری شوند
[ترجمه ترگمان]این کودکان در انتظار قرار گرفتن در پرورشگاه یتیمان در انتظار قرار گرفتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He scored well in the placement test and was put in the most advanced class.
[ترجمه گوگل]او در آزمون تعیین سطح نمره خوبی کسب کرد و در پیشرفته ترین کلاس قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او در آزمون بازیگری به خوبی بازی کرد و در پیشرفته ترین کلاس قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This procedure ensures correct placement of the catheter.
[ترجمه گوگل]این روش قرار دادن صحیح کاتتر را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]این روش جایابی صحیح of (catheter)را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Employment opportunities should be better in private placement firms than in State job service centers.
[ترجمه گوگل]فرصت های شغلی باید در شرکت های استخدام خصوصی بهتر از مراکز خدمات کار دولتی باشد
[ترجمه ترگمان]فرصت های اشتغال باید در شرکت های کاریابی خصوصی بهتر از مراکز خدمات دولتی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Placement of large bore plastic biliary stents was a good initial treatment for cholangitis or jaundice when present.
[ترجمه گوگل]قرار دادن استنت های صفراوی پلاستیکی با سوراخ بزرگ، درمان اولیه خوبی برای کلانژیت یا زردی در صورت وجود بود
[ترجمه ترگمان]قرار دادن of (stents پلاستیکی)بزرگ، یک درمان اولیه خوب برای cholangitis یا یرقان بود که در حال حاضر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All of these factor into the correct placement of the acupuncture needles.
[ترجمه گوگل]همه این موارد در قرار دادن صحیح سوزن های طب سوزنی موثر است
[ترجمه ترگمان]همه این فاکتورها به جای درست کردن سوزن های طب سوزنی در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The placement of the buttons and knobs in the car is well thought out.
[ترجمه گوگل]نحوه قرارگیری دکمه ها و دستگیره ها در خودرو کاملاً فکر شده است
[ترجمه ترگمان]جای دادن دکمه ها و دستگیره های در اتومبیل خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گمارش (اسم)
assignment, placement

کاریابی (اسم)
placement

تهیه کار (اسم)
placement

تخصصی

[برق و الکترونیک] وضعیت، جایابی

انگلیسی به انگلیسی

• putting, act of laying; appointment, nomination
the placement of someone or something is the act or process of putting them in a particular place or position.
if someone gets a placement, they get a job for a period of time which will give them experience in the work they are training for.

پیشنهاد کاربران

۱ - استقرار؛ جای گذاری، تعیین محل
۲ - [مارکتینگ] تبلیغ ضمنی ( positioning ) & مثلاً در یک برنامه ی تلویزیونی که مربوط به موضوع دیگری است، نام یا لوگوی محصول در پس زمینه یا روی میز قرار داده می شود.
۳ - [منابع انسانی] قرار مصاحبه؛ ترتیبات مصاحبه؛ برنامه ی دیدار کارفرما و متقاضی کار
کارآموزی
Which skills did Laura improve as a result of her placement?
, , منبع کمبریج آیلتس 10
placement and nonplacement
به ترتیب و بدون ترتیب
قرار دادن موجودی ، چیدن انبار
توجه داشته باشید که به عنوان متضاد کلمه حرکت نیز استفاده می شود؛ پس گاهی به این معناست:
ایستادن
قرار گرفتن
راه نرفتن
سکون
اما به طور کلی به معنای اسقرار و جای گذاری است
در بریتانیایی به پیش دبستانی گفته می شود
استقرار ( در مهندسی عمران )
جایگذاری کردن، قرار دادن، تعیین کردن
جا انداختن ( مثلا جا انداختن کالا یا خدمتی در بازار )
جاش
جای اون چیز
جایگاهش
ازمایشی سر کار رفتن
جایگاه
جانمایی ( کاربرد در دیتا سنتر )
آرایش، چیدمان
کاریابی
جا نمایی
جا دادن ( از نظر خونه و کار )
جادهی
جایابی
جای گیری
تعیین
( تعیین شغل :Job placement )
product placement:
چینش محصول
تعیین سطح
جایگزینی
جایگذاری، چینش
دوره ی کارآموزی
جایگذاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس