pitch in

/ˈpɪt͡ʃɪn//pɪt͡ʃɪn/

(عامیانه) 1- با حرارت آغاز به کار کردن 2- همکاری کردن، سهیم شدن در کار، با سعی و جدیت شروع بکار کردن، شروع به خوردن غذاکردن

جمله های نمونه

1. If we all pitch in together, it shouldn't take too long.
[ترجمه امیری] اگر همه مان یکجا کار کنیم ( با همکاری همدیگر ) ، زیاد طول نمیشکد.
|
[ترجمه گوگل]اگر همه با هم به میدان برویم، نباید خیلی طول بکشد
[ترجمه ترگمان]اگر همه با هم متحد شویم، زیاد طول نمی کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The fans rushed onto the pitch in an excited mob.
[ترجمه گوگل]هواداران با شور و هیجان به داخل زمین هجوم بردند
[ترجمه ترگمان]طرفداران با جمعیت هیجان زده به زمین پرتاب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The nation was at fever pitch in the days leading up to the election.
[ترجمه گوگل]ملت در روزهای منتهی به انتخابات در تب و تاب بود
[ترجمه ترگمان]ملت در روزه ای منتهی به انتخابات تب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If we all pitch in, we'll have it finished in no time.
[ترجمه گوگل]اگر همه ما وارد میدان شویم، در کمترین زمان آن را به پایان خواهیم رساند
[ترجمه ترگمان]اگر همه ما با هم برویم، کارمان تمام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Music was always played at concert pitch in our house.
[ترجمه گوگل]همیشه در زمین کنسرت خانه ما موسیقی پخش می شد
[ترجمه ترگمان]موسیقی همیشه در آهنگ کنسرت در خانه ما نواخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is a cricket pitch in a village green setting and small zoo for the children.
[ترجمه گوگل]یک زمین کریکت در محیط سبز روستا و باغ وحش کوچک برای کودکان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک زمین کریکت در یک محیط سبز و یک باغ وحش کوچک برای کودکان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pitch in - there's plenty.
[ترجمه گوگل]وارد شوید - مقدار زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] قیر توی - خیلی زیاد هست -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When nagging failed, her frustration reached a pitch in which she screamed and threw objects round the house.
[ترجمه گوگل]وقتی نق نق زدن ناموفق بود، ناامیدی او به زمینی رسید که در آن فریاد زد و اشیاء را دور خانه پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی نق زدن شکست خورد، ناامیدی او به جایی رسید که او جیغ کشید و اشیا اطراف خانه را پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He noticed the change of pitch in the engine noise and the slight tilt of the aircraft as it began its descent.
[ترجمه گوگل]او متوجه تغییر گام در صدای موتور و کج شدن جزئی هواپیما هنگام شروع فرود شد
[ترجمه ترگمان]او متوجه تغییر صدا در صدای موتور و کج شدن خفیف هواپیما شد که فرود خود را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Speculation about the deportations have reached fever pitch in Hong Kong.
[ترجمه گوگل]گمانه زنی ها در مورد اخراج ها در هنگ کنگ به اوج خود رسیده است
[ترجمه ترگمان]گمانه زنی درباره این اخراج ها در هنگ کنگ به اوج خود رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tom Candiotti and Ramon Martinez will pitch in the B game.
[ترجمه گوگل]تام کاندیوتی و رامون مارتینز در بازی B به میدان خواهند رفت
[ترجمه ترگمان]تام کاندیوتی و رامون مارتینز بازی بی را بازی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Violence erupted on the pitch in the second-half of the quarter-final first leg and fans hurled missiles on to the pitch.
[ترجمه گوگل]در نیمه دوم بازی رفت مرحله یک چهارم نهایی خشونت در زمین شروع شد و هواداران موشک هایی را به زمین پرتاب کردند
[ترجمه ترگمان]خشونت در نیمه دوم یک چهارم نهایی شروع شد و طرفداران موشک های خود را به زمین پرتاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With Leiter injured, Hernandez will pitch in his place.
[ترجمه گوگل]با مصدومیت لایتر، هرناندز به جای او بازی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]با مجروح شدن لیتر، هرناندز به جای خود گام بر می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The incident raised racial tensions to a fever pitch in the city.
[ترجمه گوگل]این حادثه تنش های نژادی را در شهر به شدت افزایش داد
[ترجمه ترگمان]این حادثه تنش های نژادی را به یک زمین تب در شهر دامن زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• begin to work hard; add one's efforts to, help out

پیشنهاد کاربران

این عبارات مترادف هستند
pitch in
help out
lend a hand
lend a helping hand
همه به معنی :کمک کردن
دست در دست کسی گذاشتن
همکاری کردن
joint to help
معادل انگلیسی Contribute
دست به دست هم دادن
کمک کردن به چیزی یا کسی
To join others and help with an activity
If we all pitch in, we can get the kitchen cleared up in half an hour.

دست و آسین بالا زدن، دست بکار شدن
به دیگران ملحق شدن و به آنها کمک کردند مثلاً در برگزاری جشن.
همفکری و مشورت و تبالد نظر کردن ( verb )
کمک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس