pique

/ˈpiːk//piːk/

معنی: انزجار، رنجش، پیکه، پارچهء راهراهنخی، زخم زبان زدن، بالیدن، تحریک کردن
معانی دیگر: دلخوری (در اثر بی اعتنایی و غیره)، آزردگی، دلخور شدن، رنجاندن، انگیزاندن، برانگیختن، مشاجره، منبت کاری

جمله های نمونه

1. pique oneself on (or upon)
(قدیمی) به خود بالیدن

2. she went off in a pique
خیلی به او برخورد و رفت.

3. Mimi had gotten over her pique at Susan's refusal to accept the job.
[ترجمه گوگل]میمی به دلیل امتناع سوزان از پذیرش این کار، بر گیج خود غلبه کرده بود
[ترجمه ترگمان]می می می سون از امتناع سوزان از امتناع سوزان از پذیرفتن شغل خودداری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He stormed out in a fit of pique .
[ترجمه گوگل]او با حالتی از خشم بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]با خشم و غضب از خانه بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She'd lied about it out of pique.
[ترجمه گوگل]او در مورد آن دروغ گفته بود
[ترجمه ترگمان]درباره آن از رنجش و رنجش دروغ گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Out of pique they refused to accept the compromise offered.
[ترجمه گوگل]آنها از روی بی قراری از پذیرش سازش پیشنهادی خودداری کردند
[ترجمه ترگمان]از آن پس، آن ها قبول نکردند که سازش پیشنهاد شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lawrence, in a fit of pique, left the Army and took up a career in the City.
[ترجمه گوگل]لارنس، در حالی که به شدت احساس می‌کرد، ارتش را ترک کرد و در شهر مشغول به کار شد
[ترجمه ترگمان]لارنس، با خشم و رنجش، ارتش را ترک گفت و شغلی در شهر به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yellow pique with little cap sleeves.
[ترجمه گوگل]پیکه زرد با آستین های کلاهک کوچک
[ترجمه ترگمان]pique زرد با آستین های کوتاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Freshfields's new marbled offices off Fleet Street would pique the ego of the grandest City banker.
[ترجمه گوگل]دفاتر مرمری جدید Freshfields در خارج از خیابان فلیت، احساسات بزرگترین بانکدار شهر را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]offices سفید جدید از خیابان فلیت استریت را نشان خواهد داد و از بزرگ ترین بانکدار شهر بزرگ بهره مند خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She'd lied about it out of pique, but now it seemed to be turning to her advantage.
[ترجمه گوگل]او در مورد آن دروغ گفته بود، اما حالا به نظر می رسید که به نفع او تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]او درباره این موضوع از رنجش دروغ گفته بود، اما حالا به نظر می رسید که دارد به نفع خودش عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Five years later, he created the original cotton pique shirt embroidered with the famous crocodile.
[ترجمه گوگل]پنج سال بعد، او پیراهن پیکه نخی اصلی را ساخت که با تمساح معروف گلدوزی شده بود
[ترجمه ترگمان]پنج سال بعد، پیراهن original cotton را که با یک سوسمار معروف گلدوزی شده بود، به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In July, in a fit of progressive pique, I considered bolting for Nader.
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئیه، در یک مسابقه پیکه پیشرونده، من به دنبال بولت کردن برای نادر بودم
[ترجمه ترگمان]در ماه ژوئیه، با a of، من را به سمت Nader در نظر گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pique may utilize heavy yarns, called stuffer yarns, to produce an accentuated pattern.
[ترجمه گوگل]پیکه ممکن است از نخ های سنگین، به نام نخ های پرکننده، برای تولید یک الگوی برجسته استفاده کند
[ترجمه ترگمان]Pique ممکن است از رشته های ضخیم، به نام stuffer yarns، برای تولید یک الگوی برجسته استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She went off in a fit of pique.
[ترجمه گوگل]او در حالت پیکه رفت
[ترجمه ترگمان]با حالتی حاکی از رنجش از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Do not pique yourself on defeating so weak an enemy.
[ترجمه گوگل]با شکست دادن یک دشمن ضعیف، خود را تحریک نکنید
[ترجمه ترگمان]شما خودتان را به شکست دادن این دشمن آزرده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انزجار (اسم)
abhorrence, disgust, antipathy, nausea, phobia, pique, scunner

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

پیکه (اسم)
pique

پارچهء راهراهنخی (اسم)
pique

زخم زبان زدن (فعل)
pique, belabor, belabour, rebuke, lambast, lambaste, swinge, tongue-lash

بالیدن (فعل)
pique, brave, pride, magnify, grow, glory, boast, flaunt, brag, preen, plume, set up

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

تخصصی

[نساجی] پارچه پیکه - بافت پیکه - نوعی بافت تافته راه راه

انگلیسی به انگلیسی

• textured cotton fabric, ribbed cotton fabric
irritation, anger; resentment, grudge, enmity
insult, offend; anger, irritate; arouse, excite, stimulate (curiosity, interest, etc.)
pique is the feeling of resentment you have when your pride is hurt.

پیشنهاد کاربران

تحریک
جریحه دار کردن
The incident piqued his pride.
آن حادثه غرورش را جریحه دار کرد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pique
✅️ اسم ( noun ) : pique
✅️ صفت ( adjective ) : piqued
✅️ قید ( adverb ) : _
جلب نظر کردن
Verb - transitive :
ناراحت کردن
عصبانی کردن
آزرده خاطر کردن کسی ( به خصوص با نادیده گرفتن وی و یا انجام کاری که باعث شود وی فردی نادان به نظر برسد. )
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/pique
1 - دلخوری، رنجش
2 - برانگیختن، تحریک کردن
to arouse an emotion or provoke to action
اندیشه، تامل

بپرس