pictures

جمله های نمونه

1. pictures of their wedding
عکس های عروسی آنها

2. colored pictures lined the walls
تصاویر رنگی دیوارها را مزین کرده بود.

3. colored pictures sell newspapers
عکس رنگی باعث فروش روزنامه است.

4. colorful pictures of ghamsar mountains
عکس های رنگارنگ کوه های قمصر

5. his pictures are on display at the museum
نقاشی های او در موزه به نمایش گذاشته شده اند.

6. lascivious pictures
عکس های شهوت انگیز

7. stereotyped pictures of teachers
تصویرهای کلیشه ای معلم ها

8. the pictures painted by kamal ulmolk are famous
نقاشی هایی که کمال الملک کشیده است معروف است.

9. his poetry pictures the world of his childhood
اشعار او دنیای کودکی وی را نشان می دهند.

10. the book pictures the victory of the mongols and the destruction of iran
این کتاب پیروزی مغولان و ویرانی ایران را مجسم می کند.

11. the dictator's pictures were plastered all over town
عکس دیکتاتور را به همه جای شهر زده بودند.

12. to take pictures
عکس برداشتن

13. he clipped the pictures out of the magazine
او عکس ها را از مجله برید.

14. he painted several pictures
او چندین تصویر نقاشی کرد.

15. mina arranged the pictures in three boxes
مینا عکس ها را در سه جعبه دسته کرد.

16. walls hung with pictures
دیوارهایی که به آن تصویر آویخته است

17. a book interspersed with pictures
کتابی که به طور پراکنده دارای عکس بود.

18. a series of sleazy pictures
یک سلسله عکس های هرزه

19. this camera takes good pictures
این دوربین عکس های خوبی می گیرد.

20. we took hordes of pictures
یک عالمه عکس گرفتیم.

21. an indescriminate collection of colored pictures
مجموعه ی قاتی پاتی از تصویرهای رنگی

22. do you go to the pictures often?
خیلی سینما می روی ؟

23. she should be in the pictures with that beautiful face!
با آن چهره ی زیبا جا دارد که در فیلم بازی کند!

24. to hang a room with pictures and curtains
اتاقی را با عکس و پرده تزیین کردن

25. to keep the tops of pictures on a level
بالای عکس ها را همتراز کردن

26. mehri and julie used to draw animal pictures quite well
مهری و جولی تصویر حیوانات را خیلی خوب می کشیدند.

27. his face became intent as he examined the pictures
عکس ها را که بررسی می کرد قیافه اش حالت مشتاقی داشت.

28. he thumbed through the book only looking at the pictures
او کتاب را ورق زد و فقط به تصویرهای آن نگاه کرد.

29. we tried to individualize each room by hanging up pictures
ما کوشیدیم با آویختن تصویر هر یک از اتاق ها را دارای ویژگی کنیم.

30. All the pictures in the book were tipped in carelessly and are beginning to come loose.
[ترجمه گوگل]تمام عکس‌های کتاب با بی‌احتیاطی واژگون شده‌اند و در حال از بین رفتن هستند
[ترجمه ترگمان]همه تصویرهای کتاب با بی توجهی پیش رفتند و شروع به رها شدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• movies (slang)

پیشنهاد کاربران

بیشتر معنای تصویر میده
سینما
( پیکی بلایندرز - فصل 1 - قسمت 2 - 44:27 )
گاهی اوقات معنی "سینما" میده
تصاویر

بپرس